آقا ما تبريک مي گوييم! تهنيت عرض مي کنيم! حادثه ي بزرگي اتفاق افتاده است. حادثه اي که در طول تاريخ قضايي ايران و از زمان داور به اين طرف بي سابقه بوده است. به من حق بدهيد که در پوست خود نگنجم. به من حق بدهيد که از قنادي محله مان چند جعبه شيريني خامه اي بخرم و آن را در ميان مردم پخش کنم. آقا يک دنيا خوشحاليم! به جان مبارک تان انگار ايران، به آلمان ده تا گل زده است و کلينزمن را به خاک سياه نشانده است. مدت ها بود دچار ِ چنين شور و نشاطي نشده بوديم.
من تبريک مي گويم! به قضات محترم شعبه ي 74 تبريک مي گويم! تبريک مي گويم به خاطر اين که با راي شان، استقلال خود را ثابت کردند. اقرار متهم در مرحله ي تحقيقات را به هيچ گرفتند و حرف خودشان را به کرسي نشاندند. اين يک دهن کجي بود که قوه ي قضاييه به قوه ي مجريه کرد و تو دهن نيروي انتظامي زد. تو دهن بازجويان آگاهي زد. عالي زد. اين همان تو دهني بود که بازپرس زحمتکش ِ ما در دادسراي پاکدشت، يکي دو سال پيش به دهن آگاهي چي هاي آنجا زد و باغي و بيجه و پدر و برادر و کس و کار اين زحمتکشان را آزاد کرد. دم ِ آن قاضي گرم. دم ِ اين قاضي گرم. حالا اگر طرف بيرون آمد و ده بيست بچه را کشت که مسئله اي نيست. آمد و کمي تفخيذ کرد که مسئله اي نيست. مهم استقلال است که حفظ شود. مهم تو دهن دولت زدن است که حفظ شود.
يک خُرده تفخيذ که اينهمه جنجال ندارد. يک خرده آدم نيمه زنده سوزاندن و دست و پاي جسد گرفتن و از اين سر ِ شهر به آن سر ِ شهر بردن که ايرادي ندارد. يک خرده به هم زدن استخوان هاي سوخته ي بچه ها که مشکلي ندارد. يک خرده گم شدن کليه بچه که هياهو ندارد. اگر ماده 108 بگويد لواط، وطي مذکر است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ، ما دخول را چون به چشم خودمان نديده ايم فاکتور مي گيريم و يک آدم مستضعف بدبخت را به خاطر يک تفخيذ مختصر به رنج و زحمت نمي اندازيم. پنج سال بعد دو باره باغي ِ مظلوم را آزاد مي کنيم ولي به او مي گوييم که ديگر تفخيذ نکند و فقط همان کاري را که بالادستي هايش گفته اند بکند. معني تفخيذ نمي دانيد چيست؟ خب ندانيد! همين قدر که بدانيد مجازاتش 100 ضربه ي شلاق است کافي است. از من نپرسيد که معني اش چيست چون خجالت مي کشم بنويسم. بد است که بچه ي من چنين حرف هايي را در اينترنت بخواند و اخلاقش فاسد شود.
حالا که اصرار مي کنيد مودبانه اش را که شاگرد ِ عالِم بزرگ ِ اسلام، حاج آقا حسين شريعتمداري در کيهان نوشته است مي نويسم: تفخيذ يعني آماده کردن زمينه ي لواط. يعني... باور کنيد شرم مانع از گفتن و نوشتن مي شود. بچه ي من با تربيت و با کلاس است و زشت است چنين حرف هايي را در اينترنت بخواند. برويد خودتان "مسئله ي 12 نکاح را در تحريرالوسيله" ي امام نگاه کنيد. برويد خودتان در گوگل جست و جو کنيد.
اصلا چه مهم است که تفخيذ يعني چه. مهم اينست که ما استقلال خودمان را حفظ کرديم و به کسي که حداقل از بيست قتل و جنايت و تجاوز خبر داشته، صد ضربه تازيانه داده ايم. مهم اينست که دل مخالفان ضد اعدام را در خارج از کشور به دست آورده ايم. با بچه هاي ما که تفخيذ نکرده اند که ناراحت شويم؛ بچه هاي يک مشت بدبخت مفلوک پاکدشتي بوده اند که چشم شان کور مي خواسته اند راه نيفتند از ده شان بيايند شهر. چشم شان کور مي خواسته اند به جاي اين که در پاکدشت خانه بخرند در زعفرانيه خانه بخرند. به ما چه که آنجا دره مره و چاله چوله و لانه ي کفتر و کوره پز خانه زياد است و زمينه براي تفخيذ مساعد است. به ما چه که آنجا کارگاه هاي آبکاري زياد و سيانور و سرنگ در دسترس همه است. به ما چه که کارگرهاي دانش پژوه ِ آنجا، شب ها وقتي از سر کار بر مي گردند، کتاب راجع به کشتن با سيانور مي خوانند و فيلم در باره ي کشتن با سيانور تماشا مي کنند.
ما به دولت حکم کرديم که دل اين بدبخت بيچاره ها را به دست آورد و کمي پول بهشان بدهد. دويست هزار تومان براي هر بچه از سرشان هم زياد است. بروند با آن يک کسب و کار راه بيندازند و در زعفرانيه خانه بخرند تا به بچه هاي ديگرشان تفخيذ نشود و خودشان هم قرص اعصاب نخورند.
من خيلي خوشحالم، آن قدر که از خوشحالي نمي دانم چه بايد بکنم. از شدت خنده و شادي اشک از چشمانم سرازير است. اشک از چشمانم سرازير است...
sokhan October 15, 2004 07:04 PMطرح تحریم فعال انتخابات
این فعالی که من از آن صحبت میکنم واقعا ربطی به فعالی که اصلاحطلبان به هر مناسبتی عنوان میکردند، ندارد.انتخابات قبلی هر چه نداشت، این تجربه را داشت که تحریم به تنهایی نتایج دلخواه را برای تحریم کنندگان نخواهد داشت.از تحریم انتخابات مجلس ما هم اکنون چند تا آمار داریم که گاه گدار برای نشان دادن تحمیلی بودن نمایندگان مجلس بدان اشاره میکنیم.مثلا میگوییم راهیافته تهران با کمتر از 12 درصد رای و......به غیر از این، تحریم چه نتیجه ای برای ما حاصل کرده است؟طرحی که میخواهم در اینجا از آن صحبت کنم تحریم فعال انتخابات است.هدف از این طرح هم واژگونی نظام نیست بلکه تنها وتنها تحریم انتخابات و بر هم زدن مضحکه انتخاباتی است که برای ما تدارک دیده اند.قبل از هر چیز لازم میدانم که این ما را تعریف کنم.ما یعنی همه آن کسانی که موافق این انتخابات نمایشی و فرمایشی نیستند.فرقی هم نمیکند که این عده خواهان اصلاح نظام و یا برکناری ویا واژگونی آن هستند.از دوم خردادی گرفته تا اپوزیسیون خارج از نظام شامل این ما میشوند.این طرح بدین شکل است که ما قبل از انتخابات بر سر یک کاندید توافق میکنیم.اصلا هم مهم نیست که شخص مورد نظر رد صلاحیت شود و یا نشود،در زندان است و یا در خارج از کشور است،مسئله مهم این است که آن شخص مخالفتی نداشته باشد و ما هم بتوانیم بلاخره روی یک نفر توافق کنیم.در مدت باقیماند به انتخابات فرصت داریم که بر سر این موضوع صحبت کنیم و کاندیدای خود را داشته باشیم.در روز انتخابات ما در هر کجا هستیم به خیابان میاییم و کاندید خود را تائید میکنیم.اگر همانطور که گفتم ما به توافق برسیم ،حکومت امکان سرکوبی تعدادی را که به خیابان میایند ،نخواهد داشت.دوم خرداد را در نظر بیاورید و حمایتی که از خاتمی شد را در نظر داشته باشید.این بار تنها فرق کاندید ما با خاتمی این است که حداقل میتواند دینی به حکومتگران نداشته باشد.سئوال اینجاست که خوب حالا بعد چی؟فکر میکنم مشکل بی عملی تاکنونی ما در همین سئوال نهفته است.ما به جای آنکه هدف مشخصی مثل تحریم انتخابات و به هم زدن انتخابات نمایشی را پیش رو قرار دهیم ،همیشه به جز حد اکثر رضایت ندادیم.و تنها یک باری که به حداقل یعنی خاتمی رضایت دادیم توانستیم صحنه و فضای سیاسی کشور را مدتی تغییر دهیم.اگر نتایج توافق دوم خرداد را امروز بررسی کنیم تنها همان نقطه اول برای ما اهمیت داشت و پس از آن این ما باید راهکارهای گام به گام دیگری را به جای بخور و بخواب در پشت خاتمی ،اجرا میکرد.یکی از دلایل این کم کاری ما توهم نسبت به فیلی بود که خودمان هوا کردیم و از او انتظار بیجا داشتیم.به هر حال جای این بحث ها را باز میگذارم و در اینجا فقط به طرح پیشنهادی اشاره میکنم.همانطور که گفتم این طرح ساده است و بند و فورمول و هزار و یک شرط ندارد.بر سر کاندیدایی که توافق همگانی میتواند بر روی آن انجام شود به توافق میرسیم و بعد بسته به شرایط در روز انتخابات فرمایشی نه تنها آن را تحریم میکنیم و در آن رای گیری شرکت نمیکنیم بلکه کاندید خود را که نماینده ماست تبلیغ میکنیم.من در حال حاضر دو کاندید در نظر دارم که میتوانیم سر آنها چانه بزنیم.1 اکبر گنجی 2 امیر انتظام 1 اکبر گنجی تا حدودی نظرات خود را در مانیفست جمهوریخواهی بیان کرده است و عملا نشان داده که بر سر این نظرات مقاوم است.امیر انتظام هم این دو خصوصیت را دارد ولی من از میزان سلامت جسمی او اطلاع ندارم و با توجه که امکان دارد فشارهایی را متحمل شود بر سر جان این عزیز حاضر به ریسک نیستم.این بحث نیز باز است و اگر کسی دیگری که دارای مقبولیت عامه باشد و بر سر آزادی و دمکراسی استوار،میتواند در این لیست جای بگیرد.من هیچ بحثی را در این موارد انحرافی نمیدانم و معتقدم مقبولیت اجتماعی فورمول خود را داردو این حرف یا آن حرف قادر نیست آن را تغییر دهد.منتظر نظرات تو و او هستم تا این من، ما شود س فرید
siamak farid October 21, 2004 04:42 PMسلام دوستان لطفا در نظرسنجي در مورد حجاب نظر بدهيد . متشكرم حسين
حسين خداداد October 20, 2004 03:38 AMاگر علي باغي را نمي كشند وظيفه همه است كه انتقام خون بچه هاي بي گناهمان را از اين جاني معلوم الحال در هر جا كه توانستيم بگيريم /نگذاريد خون اطفال بيگناه به همين اساني پايمال شود
ahmes October 19, 2004 03:57 PMدر كشورهايی كه مجازات اعدام هنوز لغو نشده است، اجرای اين مجازات به طور معمول در محل مخصوصی است كه فقط عده محدودی در آنجا حق حضور دارند. در كشور ما قربانی را در شلوغترين نقطه شهر و بربالای جرثقيل بلندی به دار میكشند تا عده هرچه بيشتری از مردم رفتن قربانی را به سوی مرگ شاهد باشند و لحظههای جان دادن او را ببينند.
در اينجا روان قربانی به كلی ناديده گرفته میشود و فقط بيجان شدن جسم اوست كه مورد تماشا قرار میگيرد. زندگی و احساسات فرد قربانی، عزيزان و نزديكان او، فرزندان او، آيندهای كه میتوانست داشته باشد، كسانی كه آينده شان با مرگ قربانی بشدت آسيب میبيند، ... همه ناديده گرفته میشود. گويا مرگ يك انسان يك عمل مكانيكی ساده است، و تماشای آن در چند دقيقه انجام میشود و پايان میپذيرد.
شكنجه روانی قربانی را كه حاصل به نمايش گذاشتن اعدام وی برای جمع میباشد، در نظر بگيريم. حس تحقير، حس بيگانگی انسانهای تماشاگر، تنها بودن، پس زده شدن از جامعه و در مرگ مورد تماشابودن و قربانی تك تك تماشاگران شدن، باعث در هم شكستن احساسات، غرور و شخصيت قربانی پيش از اعدام میگردد. آيا قانون اعدام فقط به مرگ او نظر دارد، يا هدف آن شامل درهم شكستن روان و شخصيت او و شكنجه روانی پيش از اعدام نيز هست؟ يا اينكه شكنجه روانی پيش از اعدام مجازات نانوشتهای است كه كسی به حساب نمیآورد زيرا كه در فرهنگ «جسم انگاری» انسان در اعدام، احساسات قربانی و روان وی را مطلقا انكار میكند و به هر عضو جامعه حق میدهد كه او را به هر شيوهای تا حد امكان تحقير نمايد و شكنجه دهد و حتی همه با هم او را بطور دسته جمعی مورد اهانت و تحقير قرار دهند.
اما اين همه قضيه نيست. روی ديگر سكه «جسم انگاری» انسان، ناديده گرفتن روان انسانهايی است كه به تماشای اعدام ايستادهاند. تاثير تماشای اعدام بر روی روان فرد تماشاگر چه میتواند باشد؟ پيام اِعمال نهايت خشونت و تحقير و توهين و آزار برای فرد تماشاگر چه میتواند باشد؟
هنگامی كه فرد شاهد است كه اجرای مراسم عمدی قتل انسانی به دست انسانی ديگر در روز روشن و در حضور جمعی كه به تماشا ايستادهاند صورت میگيرد، اين پيام در ذهن اش مینشيند كه میتوان خونسرد به تماشای قتل انسانی ديگر ايستاد و تا به آخر بدون اعتراض آن را تماشا كرد. كسی كه به تماشای اعدام میايستد، چه بسا تا آن لحظه بطور آگاهانه به اعدام نينديشيده و اين لحظات تماشای اعدام اولين فرصتی است كه او عميقا اين واقعيت را در میيابد و آن را نه فقط با تعقل و تفكر خويش، كه با همه وجود حسی خويش در میيابد زيرا كه ناظر عينی جريان آن در مقابل خويش میباشد. اولين برداشت او از اعدام با واكنش سكوت تماشاگران گره میخورد. او خود را شاهد اين صحنه میيابد كه خشونت قتل با خونسردی تمام در ميان جمع پذيرفته میشود!
در همين حال، فرد خود را آگاهانه يا ناآگاهانه بخشی از همين جمع تماشاگر میيابد، و بدون آنكه فرصت تصميم گيری يا انديشيدن در اين باره را داشته باشد، در عمل بر جريان قتل مهر تاييد زده است! و همه جمع با هم در اين تاييد قتل همدست همديگرند و همه نه تنها قتل را، كه واكنش تاييد آميز خويش را نيز با هم میپذيرند! فرد تماشاگر بصورت منفعل در جريان قتل شريك میشود، بدون آن كه فرصت تصميم گيری در اين باره را داشته باشد، بدون آنكه قربانی قتل را بشناسد، بدون آنكه شخصا انگيزهای در قتل اين قربانی داشته باشد، و بدون آنكه برايش روشن باشد كه پيامد اين قتل در زندگی ديگران چيست يا چه میتواند باشد. در حقيقت، تماشای اعدام در سكوت نمیتواند در انفعال كامل انجام پذيرد زيرا كه انسان معمولی در مقابل قتل واكنش انجام میدهد. عدم واكنش در هنگام تماشای اعدام به منظور سركوب واكنش معمولی فرد توسط خود اوست. آنچه در هنگام تماشای اعدام درون فرد تماشاگر در جريان است، در واقع پروسه فعال سركوب درونی حس اعتراض و انزجار از خشونت است كه در ظاهر به تماشای انفعال گونه فرد از اعدام تعبير میشود.
تماشاگر اعدام فقط به شكل منفعل به تماشا نايستاده، بلكه فعالانه همه احساسات درونی و واكنشهای متفاوت و پيچيده خود را چنان تنظيم میكند كه در مقابل احساسات درونی قربانی كه شاهد آن است، بی توجه باقی بماند و بدان اعتنايی نكند، كه قربانی را انسانی كه به سوی قتل خويش میرود نبيند و به همه احساسات درونی خويش قفل سكوت میزند كه حس انسانی اش نسبت به قربانی بروز نكند. در اين تجربه، حس اعتراض به خشونت در عمل سركوب میشود و در هم میشكند. زشتی خشونت قتل، رنگ پذيرش جمعی میگيرد و قتل در حضور ديگران به پديدهای مقبول تبديل میشود. به بيان ديگر، همه افراد تماشاگر اعدام خواسته يا ناخواسته با همديگر وارد تجربهای میشوند كه بر روان آنان بشدت تاثيرگذار است. اين تجربه دهشتناك، قباحت خشونت كشتار انسان را از ضمير آنان میزدايد و در عوض بدان رنگ متين حقوقی داده و همه پسندی قانونی میبخشد.
تجربه تماشای كشتن يك انسان به طور معمول نمیتواند در سكوت و بدون اعتراض انجام پذيرد مگر آنكه تماشاگر كاملا خود را از هرگونه حس همدردی انسانی با قربانی تهی سازد، خشونت قتل و كشتن انسان را بپذيرد، و اين شديدترين خشونت را با آرامش بپذيرد! و با شركت در تماشای اعدام در تحقير كردن آگاهانه قربانی شريك شود. تماشاگر اعدام میداند و به خوبی آگاه است كه ميان او و قربانی اعدام درهای عميق وجود دارد و جای هرگونه احساس و پيوند انسانی ميان اين دو خالی است! و نيز آگاه است از حس تحقيری كه تماشای او به قربانی میدهد. و با ادامه تماشا در واقع تحقير را آگاهانه ادامه میدهد. و بدين ترتيب روان تماشاگر پروسه پيچيدهای را طی میكند كه طی آن ضمير آگاه و ناخودآگاه او دچار تحولی عميق در احساسهای فردی، ارزشهای اجتماعی و رفتارپذيری میگردد.
آنانكه اعدام را در جمع انجام میدهند شايد گمان میبرند كه اعدام هر مجرم درس عبرتی برای جامعه است كه از جرم دوری كند، اما در واقع تماشای اعدام تجربهای است كه خشونت قتل را بشدت تلطيف میكند!
مراسم اجرای حكم اعدام به گونهای است كه به قتل انسان وجهه قانونی و حقوقی و همه پسندی و مقبوليت اجتماعی میبخشد و در عمل به فرد میآموزد كه با خونسردی و آرامش شاهد قتل باشد و كشتار انسان را بپذيرد. و اين تجربهای است كه نه تنها خشونت كشتار انسان را هرچه بيشتر در جامعه نهادينه میكند، بلكه انسانهای تماشاگر را به مشاركت در تحقير كردن قربانی اعدام و مشاركت در شكنجه روانی او وا میدارد.
پرسشهايی كه باقی میماند اين است كه آيا اين تماشاگران خود به طريقی دستخوش اين پروسه شكنجه روانی و آزار عصبی نمیشوند؟ و آيا خود در اين روند خشونت آميز آسيب نمیبينند؟ جرم آنان چيست كه بايستی شاهد قتل يك انسان ناشناس به دست افراد ناشناس ديگری باشند؟ و جرم آنان چيست كه بايد عامل شكنجه قربانی باشند؟ و آنان به چه قيمتی بايد اجزای زنده صحنه يك قتل فجيع و شكنجه بار را تشكيل دهند؟
ديدگاه جسم انگاری انسان نه فقط قربانی، كه تماشاگران اعدام را نيز جسم میپندارد! قتل يك انسان اسباب «تماشا» میشود! صحنه ی قتلی فجيع جزء زندگی روزمره به نمايش گذارده میشود و در اين ميان آسيبهای وارده به روان تماشاگران هرگز مورد بحث و بررسی قرار نمیگيرد. بايد پرسيد كه چه كسی مسئول روان فردی و اجتماعی ماست كه با هر اعدام بيشتر آسيب میبيند و با تماشای هر اعدام بيمارتر میشود؟ حتی اگر قربانی اعدام به قتل میرسد، عامه مردم كه جرمی مرتكب نشده و محكوم به شكنجه نشدهاند چرا دستخوش چنين ناهنجاریهای شديد روانی شوند؟
javad October 17, 2004 11:37 PMلينک گفت و گوی ايسنا با آقای کشاورز:
http://www.isna.ir/news/NewsCont.asp?id=442105
در تاييد نظر آقای نادر: خبرنگار ِ حقوقي ايسنا از آقای بهمن کشاورز - وکيل برجسته - سوال مي کند:
بر اساس نظر برخي از حقوقدانان و كارشناسان اجتماعي گسترش دفاع شخصي با حمل سلاح سرد يكي از تبعات اينگونه حوادث است؛ چون مردم احساس ميكنند نهادهاي امنيتي كه وظيفهشان ايجاد امنيت در جامعه و جلوگيري از تعرض بيماران روحي، رفتاري و جانيان به مردم است، آنگونه كه بايد حافظ جان و امنيت مردم نيستند و آنها بايد خود به اين مهم اقدام كنند. نظر شما در اين خصوص چيست؟
و چنين جواب مي گيرد:
من كاملا با اين مساله موافقم؛ طبعا اين حوادث و حوادث مشابه آن باعث ميشود كه افراد جامعه به فكر بيفتند كه مشكل خود را خود حل كنند و البته اين امري بسيار خطرناك است. خوشبختانه در جامعهي ما حمل اسلحهي گرم ممنوع است و يكي از محاسن اين امر اين است كه تعداد جرايم را پايين نگه ميدارد و موارد كشتار با اسلحه گرم هنوز در جامعهي ما افزايش چنداني ندارد معذلك رو به افزايش است، اما در عين حال اينكه افراد ناچار مصمم شوند با داشتن كارد، قمه، چاقو و يا ابزارهاي الكتريكي دفاع شخصي از خود دفاع كنند امري كاملا معقول است و به ايشان ايراد نميتوان گرفت اما دو موضوع را از هم بايد كاملا جدا كرد.
يكي دفاع شخصي است و ديگري مجازات شخصي، ممكن است اينكه افراد و مردم براي دفاع از خود در قبال افراد نابكار و تبهكار به نوعي مسلح شوند بدون اينكه قابل تاييد باشد قابل توجيه باشد اما اينكه مردم به خود اجازه دهند كه اين افراد تبهكار را پس از دستگيري خود مجازات كنند به هيچ وجه قابل قبول نيست و با نظم جامعه معارض است بنابراين تا زماني كه قدرت نيروهاي پليس به حدي نرسيده است كه بدون اشكال و در همهي نقاط بتوانند از مردم حمايت كنند اين بسيار طبيعي است كه افراد خود به فكر دفاع از خويش باشند و جلوي چنين چيزي را نميشود گرفت با قيد اينكه معلوم نيست واقعا كساني كه به اين ترتيب مسلح ميشوند قادر به دفاع از خويش در زمانهاي حساس باشند؛ زيرا استفاده از سلاح سرد يا گرم و يا عكسالعمل خشن نشان دادن مستلزم داشتن روحيهاي است كه مردم عادي و متعارف جامعه اين روحيه را ندارند.
وقتي شخصيتي مانند ايشان مي گويند : "اينكه افراد ناچار مصمم شوند با داشتن كارد، قمه، چاقو و يا ابزارهاي الكتريكي دفاع شخصي از خود دفاع كنند امري كاملا معقول است و به ايشان ايراد نميتوان گرفت" خود نشان دهنده ی وخامت اوضاع اجتماعي ايران است.
ف.م.سخن October 16, 2004 12:38 PMدورود
تفخيذ زنا از انواع گوناگون دخول ازدبر و فرج
و يا هر اصل و فرعی سکسی و جنسی وشهوانی در تعابير و تعاريف حسين ش
(شهوانی نويس )
از مقامی بالاتر از تمام عنکوبتيان واينترنتيان برخوردار
از خوانندگان تارنمای شما
fekr mikonam ke ma bishtar az har chizi bayad fekr konim ke che hizi baes be vojod omadan chenin havadesi mishe... va che fazayee baes mishe ke jenayatkarha be asooni betonan be kareshon edame bedan .... mesle majaraye khofashe shab ya bije va ya sadha morede dige ke hichvaght kasi azashon motale nemishe... ta vaghti ke mohemtarin daghdaghe va vazife asli nireye entezami va sayere organhayee amniatie iran jelogiri az ravabete sade javonha va gereftan azadi jamee hastesh nemishe entezare bishtari dasht va inke ba nahanjarihaye ziadi ke tu jame emrouze iran vojod dare be zoodi shahede akhbare badtari khahim bood ... tehran shahrie ke bbehtarin bastar ro baraye jenayatkaran faraham mikone va ba afzayesh feshar be roye mardam tedade afradi ke be samte jormo jenayat keshide mishan bishtare ... fekr mikonam ke mardoom bayad kheili bishtar moragheb bashan va az police ya dadgaha ya har nahadi vabaste be ghodrat nemishe entezar ziadi dasht .
Nader October 16, 2004 12:07 PM. اكنون پرسش نخست ما اينست كه آيا اينهمه بغض,حسد, كينه ,دشمني,خونخواري,مردم آزاري,اعدام,و ديگر بدسگالي كه در اين قبيله’ وحشي و درنده ديده ميشود -و زندگي ما مردم را ازسياهي بالا تر برده! ما را به تعمق وانميدارد؟ و موجوداتي مانند بيجه را كه هيچ سوادي ندارند و خود قرباني جامعه’ تهي از مهر ملايان هستند, كم گناهتر جلوه نميدهد؟ و پرسش ديگر اينكه اگر از بخت بد , همه’ مردم از قماش سفلگان بسيار خود بزرگ بين حكومتگر بودند, چه به سر ما مي آمد؟آيا همه’ مردم گيتي , ايران را بعنوان نقطه اي از كره’ زمين نمي انگاشتند كه دچار جهش گرديده و جانوران با موي انبوه در آن پيدا شده كه شبا هت بسيار نزديكي با قابيل دارند- ولي سيستماتيك عمل ميكنند- وزير , وكيل ,مجلس,شوراي نگهبان و شوراي تشخيص مصلحت نظام -ولي از نوع انتصابيش دارند.و بهمين دليل يكباره تصميم به نابودي ما زير عنوان ريشه كني شرور ترين ضعيفان ترسو كه اگر زورشان برسد هيچ جنبنده اي را زنده نخواهند گذاشت نميگرفتند؟
ولي ما خوش شانس هستيم , كه نه تنها مردم خوبي داريم ,بلكه بسيار و بيشمار آدمهاي طراز اول ,در كشورمان داريم. و وجدان هاي بيدار سراسر دنيا اين را ميدانند. آنها ميدانند كه اين بيجه هاي حوزوي , كشور و مردم ايران را بد نام كرده اند. آنها ميبينند كه مردم ما چگونه با ميهمان هاي بيگانه در زمينهاي ورزشي رفتار ميكنند. آنها ميبيينند كه نويسندگان نا وابسته به رژيم چه مطالبي در باره’ انسان و حقوقش مينويسند. آنها آگاهند كه روشنفكر ايراني در كجاي آسمان آزادي بال گسترده است. آنها ميدانند كه ايرانيان موسيقي و رقص را دوست دارند - از اعدام رويگردانند , به حقوق بشر احترام گذاشته و آنرا لازم ميدانند, چونكه خود انسانند .
به اميد روزي كه شمار ايرانيان بالنده افزونتر , و نام ايران به نيكترين كشور زيبنده گردد