November 30, 2004

فراخوان ملي برگزاري رفراندوم

برای امضای اين فراخوان روی اينجا کليک کنيد.

توضيح: اگر با کارت ِ برخي از شرکت های اينترنتي نتوانستيد به اين صفحه دسترسي پيدا کنيد، کارت شرکت ديگری را امتحان کنيد. درغير اين صورت از طريق سايت های واسط مي توانيد اين صفحه را باز کنيد. برای يافتن ِ اين سايت ها، در جستجوگر گوگل، کلمه فيلتر شکن را وارد کنيد.

Posted by sokhan at 08:21 PM

علي کشتگر: از تلاش برای تبدیل شعار همه پرسی به گفتمان ملی استقبال می کنم

آقای کشتگر:"اعلام می کنم که به عنوان یک ایرانی هوادار آزادی و دموکراسی به سهم خود و در حد توان خود از این پس برای گفتمان همه پرسی و تبدیل آن به یک گفتمان ملی می کوشم و دست همه کسانی که در این راه تلاش می ورزند را می فشارم..."

ما هم در کنار شما و ساير آزادي خواهان ِ کشور با تمام توان در فراگير شدن اين اقدام تلاش خواهيم کرد. اولين گام را در ايران دانشجويان شجاع انجمن اسلامي دانشگاه شيراز برداشتند و دانشجويان ساير دانشگاه ها نيز با مشاهده حمايت نيروهای دمکرات و آزادي خواه یقينا به اين حرکت خواهند پيوست. فراگير شدن اين حرکت ملي، تنها به تداوم، و هم دلي نيروها و شخصيت های سياسي بستگي دارد. ما هم سعي خواهيم کرد با قلم خود اهميت اين تداوم و هم دلي را نشان دهيم.

Posted by sokhan at 07:05 PM | Comments (4)

"جرقه فکري" يا "هياهو"، مسئله اين است!

"به نظر من بيشتر دوستان نويسنده بايد تکليف خود را روشن کنند که آيا مي خواهند خواننده انديشمند داشته باشند يا خواننده روزمره . توجه کنيد که مسئله نفي نوع دومي که گفتم نيست. در هر جامعه بازي اين نوع مطبوعات وجود دارند؛ مسئله متاسفانه عدم تعيين نوع خواننده از سوي برخي از دست به قلمان ماست. اگر چنانچه مي خواهيم سيبل يا هدف ژورناليسم خود را اقشار "عادي" جامعه بگذاريم، بسيار خوب عاليست! اما ديگر هاي و هوي "جامعه شناسانه" آن چناني را بگذاريم کنار، همانطور باشيم که مي نويسيم."
اين نوشته ی خواندني از "هامي" را در وب لاگ گويا مطالعه کنيد.

Posted by sokhan at 02:53 PM | Comments (0)

November 29, 2004

يک راي کوچولو!

- صد هزار تومن داري به ما قرض بدي؟
- چي؟ صد هزاررررررر؟ چه خبره؟ ندارم.
- پنجاه تومن چطور؟
- نُچ!
- بيست تومن؟
- داشتم، زمان شاه ازم گرفتن ريختن تو حلقوم آمريکايي ها.
- ده تومن؟
- نه! اونم آخوندا گرفتن ريختن به حساب آقازاده ها.
- پنج تومن؟
- آدم رو تو رودرواسي مي ذاري؟ ميگم ندارم.
- دو تومن؟
- خجالت مي کشم والله. قبلا خرج کردم.
- يه تومن؟
- بايد با زنم بشينيم مشورت کنيم ببينيم آيا مي شه بديم يا نه؟ ممکنه با دادن اين هزار تومن بهمون ضربه بخوره. بايد قبلش برنامه ريزي مي کردي و از دو سه هفته قبل بهمون اطلاع مي دادي. جون تو نمي تونم بدم.
- خب لااقل اون دوچرخه ات رو بده باهاش يه دوري بزنيم!
- نه! ممکنه باهاش يهو خلاف کني و ما گير بيفتيم. ما چه مي دونيم با اين دوچرخه چه کار مي خواي بکني. ممکنه تَرکِت سلطنت طلب يا دوم خردادي بنشوني.
- خب دست کم بگو ساعت چنده؟
- اونم برو از اون رفيق بغل دستي مون بپرس. مي بيني که چقدر سرمون شلوغه. کلي بايد مقاله بنويسيم و کتاب چاپ کنيم و روي کلمات بيانيه هامون کار کنيم. بخوام بگم ساعت چنده، حرف رفيق مون رو تو پال تاک نمي فهمم و ممکنه دنيا کن فيکون بشه.
- بابا پس لااقل بيا يه راي بده! يه راي کوچولوي کامپيوتري! تو که پاي کامپيوتر نشستي........ يعني اينم نه؟؟؟!

Posted by sokhan at 11:01 PM | Comments (1)

خانم مهرانگيز کار و آقاي سازگارا چه شدند؟

مطلبي تحت عنوان "ضرورت تحت بعد شکلي رفراندوم در مقطع کنوني" که در اصل توضيحات شش نفر از امضاکنندگان طرح فراخوان هشت نفره است در سايت اخبار روز منتشر شد. متاسفانه نويسندگان اين توضيح، هيچ اشاره اي به دلايل عدم امضاي خانم کار و آقاي سازگارا نکرده اند که اميدوارم هر چه سريع تر اين دلايل منتشر شود.

نکته ي قابل تامل ديگري که در متن ِ شش امضا کننده آمده اين است که: "اکنون که فاز اوليه گفتماني طرح رفراندم با حمايت مردم و جمع وسيعي از فعالان سياسي و روشنفکران ملي و آزاديخواه آغاز شده است، به هيچ عنوان خود را در جايگاه متوليان اين طرح نمي دانيم و طرح رفراندم را متعلق به همه حاميان اين طرح مي دانيم و به عنوان قطره اي از اقيانوس بي کران مردم تحول طلب ايران و انديشمندان و فعالان سياسي کشور با کنار نهادن کميته همه پرسي و قرار گرفتن در کنار حاميان اين طرح، از اصل شکل گيري گفتمان «رفراندم ملي در ايران» دفاع مي کنيم تا پس از شکل گيري گفتماني مسلط در ميان مردم و نخبگان سياسي آزاديخواه کشور، گام هاي بعدي برداشته شود".

اين که بعد از سه روز از شروع نظرخواهي، دوستان، کميته همه پرسي را به کناري مي نهند و در کنار حاميان طرح قرار مي گيرند جاي بسي تعجب و سوال است. هيچ عمل سياسي، به طور خود به خودي و بدون سازمان دهي به نتيجه نمي رسد و اگر قرار باشد برنامه اي در خلاء طرح شود و هيچ سازمان دهنده اي نداشته باشد، آن برنامه تبديل به مقاله ي مطبوعاتي خواهد شد! دوستان ِ امضا کننده بهتر است کاري را که شروع کرده اند تا انتها ادامه دهند تا اين عمل خود موجب ضربه زدن به مخالفان داخل و خارج نظام نشود. گفتمان رفراندوم ملي مدت هاست که شکل گرفته و نيازي به شکل دادن مجدد آن نيست و آن چه مهم است عمل موثر است و بس. ما از دوستاني که اين عمل را با به خطر انداختن جان خود آغاز کرده اند انتظار داريم آن را به انتها برسانند تا خداي ناکرده در کنار ِ جان، حيثيت سياسي ايشان نيز به خطر نيفتد.

توضيح: چند ساعت بعد از انتشار اين مطلب، تکمله ای در سايت ِ فراخوان ِ هشت نفره درج شد که مي توانيد با کليک روی اينجا آن را مطالعه فرماييد.

Posted by sokhan at 02:56 PM | Comments (2)

November 27, 2004

نقدي بر نقد ِ فراخوان ِ هفت نفره ي آقاي کشتگر

برای خواندن اين نقد در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

سال 57 که مردم به خيابان ها ريختند و خواستار سرنگوني رژيم سلطنت شدند، بسياري از دوستان مبارز و مجاهد - که به خاطر مبارزه با همين رژيم به زندان افتاده بودند - اين حرکت را منطبق با تئوري هاي علمي انقلاب نمي دانستند و با تمسخر و بدبيني به آن نگاه مي کردند. همين امر باعث شد تا روحانيون فرصت طلب، سکان انقلاب را در دست بگيرند و انقلاب را به جايي برسانند که امروز مي بينيم.

امروز نيز هر حرکتي که براي رهايي از دست نظام ولايت فقيه آغاز مي شود، به نوعي درگير مسائل تئوريک و عدم انطباق آن با خواست ها و روش ها مي گردد و مردم را به شدت دلزده و مايوس مي کند.

من نگراني و دلواپسي آقاي کشتگر را به خوبي درک مي کنم و ابدا مايل نيستم عمامه ي ولايت فقيه برود و تاج سلطنت برگردد و آرزو دارم جمهوري خواهان از چنان تشکل و اعتباري برخوردار گردند که اکثريت مردم ايران به آن ها راي دهند اما براي من قابل فهم نيست که شخص با تجربه اي مانند آقاي کشتگر، به محض شروع يک حرکت مهم و موثر، با موضع گيري مخالف خود گروهي را از پيوستن به آن باز دارند.

در اين فراخوان چند خطي به خيلي از موارد اشاره نشده است ولي هيچ گاه نمي توان ادعا کرد که اين عدم اشاره به مفهوم پذيرش و تائيد آن موارد است. تنها راه رهايي از چنگال ولايت فقيه، انجام رفراندوم است و البته برگزار کننده ي رفراندوم نمي تواند و نبايد در صدد تحميل نظري باشد. اگر اين تحميل صورت پذيرد، اين رفراندوم هم مانند رفراندوم "جمهوري اسلامي: آري يا نه" خواهد شد و اعتبار آن کلا مردود خواهد بود.

نگراني آقاي کشتگر بي مورد است. مردم و جوانان ما آن قدر شعور سياسي شان بالا هست که دوباره به چاه نيفتند. مردم نيازي به قيم و تصميم گيرنده و برحذر دارنده ندارند. اين نقشي است که امروز آقاي جنتي ايفا مي کند و مردم از چنين نقشي بيزارند. به فرض که اکثريت مردم خواهان نظام سلطنت باشند، اين خواست را نبايد با منع، سرکوب کرد. دوستان جمهوري خواه که از طيف چپ تا راست و از پاريس تا برلن براي خودشان تشکيلات و سازمان دارند بهتر است با انسجام و ارائه ي برنامه و رفتن به ميان مردم ايران تلاش کنند آنان را با خود همراه سازند.

هم اکنون با وضع اسف باري که از امضاهاي اينترنتي براي اين فراخوان مشاهده مي شود، ضرورت همکاري نيروهاي جمهوري خواه با اين حرکت صدچندان مي گردد. اين حرکتي است که اگر به نتيجه ي مطلوب نرسد، پيروزي بزرگي براي نظام ولايت فقيه و شکست بزرگي براي جنبش آزادي خواهانه ي مردم ايران خواهد بود. نمي توان با ده بيست هزار امضا، که شايد بسياري از آن ها تکراري باشد، به عنوان طرفداران رفراندوم آزاد، صاحب مشروعيت شد. اين کاري است که دوستان، متاسفانه بدون آماده کردن زمينه هاي لازم آغاز کرده اند و اکنون بر ماست تا با پشتيباني همه جانبه از آن به افزايش امضا کنندگانش کمک کنيم. بعد از اين که اين کار به نتيجه ي مطلوب رسيد مي توان در باره ي ساير جزئيات ِ "رئال پوليتيک" وارد گفت و گو شد. مسلما وقت زيادي براي اين کار خواهيم داشت.

Posted by sokhan at 04:04 PM | Comments (8)

November 25, 2004

ايران و عراق، اين بار در ميدان فوتبال

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 10:55 PM

فراخوان ملی برگزاری رفراندوم، با امضاي هفت تن از فعالان فرهنگي و سياسي

برای خواندن اين فراخوان، روی اينجا کليک کنيد. ظاهرا تنها مي توان با نام و نام خانوادگي واقعي آن را امضا کرد. کار مهمي است که اگر درست انجام شود، خواست اکثريت انديشمندان ايراني را نشان خواهد داد. در جايي که بيش از سي هزار امضا در اعتراض به تغيير نام خليج فارس جمع آوری شده، در اينجا بايد چند برابر آن، امضا جمع شود. کساني هم که وب لاگ يا وب سايت دارند و نمي خواهند با نام اصلي شان معرفي شوند مي توانند با فرستادن دنبالک، همبستگي خودشان را نشان دهند.

Posted by sokhan at 08:24 PM | Comments (7)

چفيه ي نمايندگان مجلس رهبري و مبارزه بر سر نام "خليج فارس"

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 03:21 PM | Comments (2)

November 24, 2004

خليج عربي بالا آمد!

به مبارکي و ميمنت در صفحه ی گوگل Arabian Gulf فعلا در رديف دهم قرار گرفته است. خليجي که وجود ندارد و جوينده بايد به جای آن خليج فارس را تايپ کند. به نوبه ی خودم از سربازان وطن، لگو ماهي و آقای تمدن به خاطر زحمتي که کشيدند تشکر مي کنم.

Posted by sokhan at 02:26 PM | Comments (4)

گوسفند؛ شتر؛ ف.م.سخن!

بدون شرح!

Posted by sokhan at 02:01 PM | Comments (0)

وب نوشت ِ آقای ابطحي

"وب نوشت" ِ آقای ابطحي يک ساله شد. ايشان يک سال پيوسته و تقريبا هر روز در وب لاگ شان مطلب گذاشتند. ارزش کار ايشان اما در اين ديسيپلين و نظم نيست، بلکه در ارزش و احترامي است که برای جوانان و انديشمندان کشورمان قائل مي شوند و همين آقای ابطحي و وب لاگش را محبوب وب لاگ نويسان کشورمان کرده است.

در باره ی آقای ابطحي مي توانم بسيار بنويسم که همه تعريف است اما فعلا به همين بسنده مي کنم، که البته برای ايشان بهتر است.

اميدوارم آقای ابطحي "وب نوشت" را به دو سالگي برسانند و در آزادی، تولد سال بعد او را جشن بگيرند.

Posted by sokhan at 02:59 AM | Comments (3)

برنامه ی تلويزيوني هادی خرسندی

هادی خرسندی استاد پيش کسوت طنز است. طنز کوبنده و ماندگار ايشان جايگاه ويژه ای در ادبيات معاصر سرزمين ما دارد. در باره ايشان بسيار گفته اند و نوشته اند و ضرورتي نيست که من به عنوان شاگرد در تعريف از قلم شان چيزی بگويم فقط توصيه مي کنم اگر برنامه ی ايشان را در تلويزيون صدای آمريکا نديده ايد حتما ببينيد تا جايگاه رفيع شان را در عالم طنز بهتر دريابيد. برای استاد سلامتي و شادی آرزو مي کنم.

Posted by sokhan at 02:31 AM | Comments (2)

November 23, 2004

متجاوز را بمباران کنيم!

Arabian Gulf؛ خليج العربي

Posted by sokhan at 01:03 PM | Comments (0)

بچه هاي وب لاگ نويس و جنگ "خليج فارس"

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 12:57 PM | Comments (18)

November 21, 2004

ديدگاه های عالم رباني حجت الاسلام حسني از کانادا

اين برادر حسني کانادايي به گفته ی خودش هيچ ارتباطي با آن برادر حسني اروميه اي ندارد، اما حرف ها و نوشته هايش به اندازه ی همين دومي شادی بخش و نشاط آور است. شما طنز ارتحال يک ميمون در باغ وحش دارآباد را از ايشان بخوانيد، قطعا نظر مرا تاييد خواهيد کرد. برای اين عالم ِ بزرگ ِ رباني، طول عمر و سلامت ِ کلام آرزو مي کنم.

Posted by sokhan at 06:18 PM | Comments (2)

November 20, 2004

عشي خانم وارد مي شود!

نه! اين عشي، آن عشي خانمي که شما فکر مي کنيد نيست. "مامان عشي" ِ "ساربان سرگردان" ِ سيمين دانشور هم نيست. عشي داستان هاي بازپرس محققي و فهيمه رحيمي هم نيست. اين عشي بانويي است بسيار محترم، فرهيخته، محجبه، داراي تحصيلات حوزوي و علاقمند به کميسيون امنيت ملي، که اکنون به عنوان نماينده ي رهبر از تبريز در کاخ مجلس شورا واقع در بهارستان مشغول سرويس دهي به امت شهيد پرور ايران است.

اين بانوي محترمه، هميشه در پشت ِ دولايه پارچه ي مرغوب ژاپني در مقابل مردان پليد ِ عشرت خواه سنگر مي گيرد و از عفت خود پاسداري مي کند. رنگ او را نه در جواني و نه در سنين ميان سالي (بزنم به تخته) آفتاب و مهتاب نديده، و جز پدر و شوهر، چشم احدي از جمعيت ذکور کشور بر پيکر پاک و مطهر ايشان نيفتاده است. در خبر است ايشان تصميم دارند سنگر خودشان را حتي زماني که به لقب "عجوزه" مفتخر مي شوند همچنان حفظ کنند و با اين کار مشت محکمي به دهان اوريانا فالاچي و شيرين عبادي بزنند.

نامبرده به دليل اختراع ِ اخير ژاپني ها - که به طور اتفاقي موبايلي ساخته اند که تن و بدن آدمي را از پشت لباس نشان مي دهد -، تصميم گرفته است يک لايه آلومينيوم به پشت چادر خود بدوزد تا خداي ناکرده ماهواره هاي نامحرم، موقع تصويربرداري از صحن مطهر مجلس شوراي اسلامي، موفق به نشان دادن عوارض شهوت ناک و عشرت انگيز ِ بدن ايشان نشوند و اگر آقاي ابطحي به طور مخفي با موبايل ِ جديدشان عکسي از نمايندگان گرفتند سند به دست ضدانقلاب نيفتد.

اين بانوي اقتصاد دان طبق پيش بيني مجله "فورچن" به خاطر پيش بيني هاي داهيانه ي اقتصادي شان احتمالا در جايگاه پرفسور ارهارد آلماني قرار خواهند گرفت. ايشان با تهيه طرحي براي زنان خانه دار ايراني که بر اساس آن 21 شغل براي خانم هاي خانه دار تعريف مي شود، و عدم صحت دکترين امپرياليستي ِ"بيکار بودن زنان خانه دار ايراني" اثبات مي گردد، در سطح مجامع بين المللي مطرح شده و بنياد راکفلر از ايشان دعوت کرده تا براي مديران ارشد آمريکايي سخنراني و تزهاي جديد خود را مطرح نمايند که ايشان در پاسخ به آمريکايي هاي گفته اند: آمريکا، خاک بر سرت!

اخيرا از مرکز دکترينال ِ ژئوپوليتيکال، اطلاعاتي به بيرون درز کرده که نشان مي دهد يکي از آن 21 شغل، تهيه ي پياز داغ براي آش رشته است که جزو کارهاي بد بو و پر ضرر و خطرناک براي خانم هاي خانه دار به شمار مي رود و خانم ها را به خاطر بوي پياز داغ گرفتن، از چشم شوهران شان مي اندازد و به سمت زنان ِ عطر زده ي خياباني مي رانَد (گويا ترين فاکت در اين زمينه، فيلم "پشت و خنجر" است با شرکت پوري بنايي و فروزان و ايرج قادري).

اما غرض از اين معرفي طولاني، اظهار نظر اخير ايشان در مورد ِ زنان ِ خياباني است که بسياري از کارشناسان داخلي و خارجي را به لحاظ بينش بديع و طرز تلقي اجتماعي، در بهت و حيرت فرو برده است و بايد منتظر واکنش هاي جهاني در اين خصوص باشيم. ايشان با قاطعيتي بي نظير – که فقط در مرداني مانند مرحوم خلخالي، شهيد لاجوردي، آيت الله مصباح يزدي، سردار رحيم صفوي، سردار نقدي، و سرباز ِ فداکار ِ اسلام برادر سعيد عسکر سراغ داشتيم - در سومين هم انديشي مجمع بانوان عضو شوراهاي اسلامي اظهار داشته اند که "اگر 10 نفر از زنان خياباني اعدام شوند، ديگر زن خياباني نخواهيم داشت. زن بدون خانواده يک ريال ارزش ندارد."

تعداد اندکي از کارشناسان ِ معاند، بدون در نظر گرفتن روح سخنان اين بانوي دانشمند، اظهار داشته اند که جمله ي دوم ايراد دارد و ايشان خبر ندارند که برخي زنان ِ بدون خانواده در کنار خيابان ها و گوشه پارک ها، کالاي خود را به چه قيمت گراني عرضه مي کنند و چه ارزشي دارند.

نکته ي ديگري که برخي مخالفين و حتي موافقين ِ نظام بر روي آن تاکيد مي کنند اين است که (شهيد) سعيد حنايي (با سعيد حنايي وب لاگ نويس اشتباه نشود) در مشهد شانزده - و به روايتي نوزده - زن خياباني و غيرخياباني را با روسري به قتل رساند ولي نه تنها ريشه ي زن هاي خياباني کنده نشد، بلکه به دليل کمبود عرضه، و روند رو به رشد ِ تقاضا، قيمت ها به شدت افزايش يافت که مسئولان براي مبارزه با اين افزايش ِ قيمت و حفظ حرمت و امنيت ِ زنان و دختران مردم، ناچار به تساهل و تسامح و باز گذاشتن دست برخي زنان متخصص شدند (اتفاق ديگري که به گفته ي (شهيد) حنايي بعد از وقوع اين قتل ها افتاد بارش باران و رفع خشکسالي بود که تئوري هاي علمي عالم جليل القدر اسلام حضرت حسني را اثبات نمود).

به هر حال پيوستن ِ عشي خانم ِ شايق را به جمع طنزسازان کشور، به تمام طنزنويسان آماتور و حرفه اي ايراني تبريک و تهنيت مي گويم و براي ايشان در اين عرصه ي دشوار آرزوي توفيق روزافزون دارم. قرار گرفتن نام يک زن ِ سياست مدار در کنار نام طنزسازان بزرگي چون حضرات آيات خامنه اي، مشکيني، خزعلي، و حسني، مايه ي مباهات زنان ايراني است و دير نيست که زنان ِ سياست مدار ما از اين نظر جايگاه ويژه ي خود را در ميان طنز نويسان ايراني که به زنان ِ ما به چشم شهروند درجه ي دو نگاه مي کنند بيابند. ايدون باد.

Posted by sokhan at 10:37 PM | Comments (29)

November 16, 2004

نيايش ِ مقام معظم رهبري

«تقديم به سربازان ِ گمنام لشکر 208 ارهابي، مستقر در سايت ارهابيون ِ شاخه ي ارهاب ِ سپاه اسلام»

بارالها! پروردگارا!
دست نيايش به سوي تو بلند مي کنم و از تو ياري مي جويم چرا که از دست من و اطرافيانم کاري بر نمي آيد و اوضاع روز به روز خراب تر مي شود. هر چه مي گيريم و مي زنيم و مي کشيم و مي ترسانيم، انگار نه انگار! يک مدتي آرامش برقرار مي شود و بعد همه چيز با شدت بيشتر از نو شروع مي شود. خودت دست معلول ما را بگير و اوضاع را رو به راه کن.

بارالها! پروردگارا!
ما و ذوب شدگان مان، هر چه مي کشيم از دست خاتمي و اصلاح طلبان مي کشيم. در اين هشت سال نگذاشتند آب خوش از گلوي زخمي ما پايين برود. هر چه کرديم و هر چه گفتيم ساز مخالف زدند. خودت هر طور و به هر نحو که صلاح مي داني سازشان – و در صورت امکان گردن شان - بشِکن.

بارالها! پروردگارا!
توبه، توبه! روح سعيد جان از ما راضي نيست و هر شب خواب او را مي بينيم. به او بد کرديم و مريدان مان به زنش بد کردند. يار وفادارمان را به دست خاتمي دژخيم سپرديم و اين گوهر گران بها را قدر ندانستيم. امروز هر چه مي کشيم از قدر نشناسي خودمان مي کشيم. در همين جا به نامت قسم مي خورم که سعيد هاي ديگرم را از گزند دشمن دور بدارم. خدايا! روح سعيد شهيد را بيامرز و او را با پيغمبر اسلام محشور بگردان.

بارالها! پروردگارا!
به اين گردن کج من نگاه کن! به اين خلوص و تواضع من نگاه کن! به زهد و پارسايي من نگاه کن! زهد از اين بيشتر که نان و ماست هم به زور از گلوي مان پايين مي رود؟ خودت شاهد بودي که شبي که مجتبي عروسي کرد و خانم، منزل ِ غلام بود گرسنه و بي شام مانديم. به خاطر اين گردن کج و اين خلوص و تواضع، دعاهاي ما را مستجاب بگردان و دشمن را به خاک سياه بنشان.

بارالها! پروردگارا!
قمه ي ياران ما را در عراق تيز تر کن تا سر دشمنان اسلام را راحت تر از تن جدا کنند. قدرت مواد منفجره ي برادران ِ استشهادي ما را بيشتر کن، تا تعداد بيشتري صهيونيست و آمريکايي را به هوا بفرستند. ترکِش ِ دوربين هاي فيلمبرداري خبرنگاران ما را فزوني ده تا اشغالگران هر چه بيشتري را به درک واصل گردانند.

بارالها! پروردگارا!
بُرد ِ موشک شهاب ما را چنان بيفزا که به کاليفرنيا برسد و سرزمين دشمن را در هم بکوبد. قدرت انفجار آن را چنان بالا ببر که نيويورک را در چشم بر هم زدني با خاک يک سان کند. اورانيوم ما را چنان غني گردان که ده نسل از آمريکائيان مقطوع النسل گردند.

بارالها! پروردگارا!
گردن ِ باعث و باني اينترنت را بشکن که کمر ما را شکست. صداي آن زهر ِ مار نويسان... (چي بود اسمش؟)... آهان، وب لاگ نويسان را به دست خودت خفه کن که ما را خفه کردند. فيلتر ِ الهي ات را بر آنان نازل کن که ما را در روي زمين دچار عذاب اليم کردند. وب لاگ نويسان را دچار فلج انگشت کن که با نوشتن مطالب مستهجن و راه انداختن ِ صفحه هاي رنگارنگ، مساجد و تکيه هاي ما را سوت و کور و فرهنگ عزيز اسلامي ما را فلج کردند.

بارالها! پروردگارا!
برادران ارهابي و جهادي ما را ياري کن تا در دل ِ دشمن ِ قلم به دست ِ مزدور رعب بيندازند. به برادران بسيج دانشگاهي ما قدرت بده، تا روساي خائن را با مشت و لگد به سزاي اعمال کثيف شان برسانند. چهره ي وحشتناکي به برادران حزب الله ما عطا کن که کافران بر روي همين زمين، وحشت جهنم را تجربه کنند.

بارالها! پروردگارا!
برادرمان رفسنجاني را نبخش و نيامرز که ما را بعد از مرگ امام گرفتار حکومت کرد. همه آمدند و رفتند و به قول آن عکاس باشي کابينه ي خاتمي بعد از بيکاري خوش تيپ شدند؛ من ِ بدبخت ِ گردن شکسته هنوز دارم در راه تو سگ دو مي زنم و مجبورم جوابگوي مزخرف گويي هاي حسني و مشکيني و خزعلي باشم. آن خوشي را از آنان بگير و هر جور که مصلحت مي داني ما را از دست اين حکومت و حکومت بازي برهان.

بارالها! پروردگارا!
يک خواهش ديگر و زحمت را کم مي کنم چون نمازگزاران ِ پشت سرم، دارند در دل شان به من فحش مي دهند: اگر ديدي اوضاع بلبشو شد، يک جوري به ما ندا بده که کاسه کوزه مان را جمع کنيم و زود اعلام کنيم که صداي انقلاب را شنيديم و اشتباه صدام را تکرار نکنيم. تو که مي داني ما اين کاره نيستيم و فقط اِفِه مي آييم و پشت مان به بچه هاي قوه ي قضائيه و سپاه و بازجوهاي زندان هاي مان گرم است. ما اهل قايم شدن در چاله و مبارزه ي آن طوري نيستيم. يک سازي، يک بساطي، شعر شهرياري، ذغال ليمويي، شربت شفنتوسي، از تمام دارائي هاي جهان ما را بس. خدايا! خودت به ما رحم کن و ما را از دست مردم عصباني نجات بده. اگر هيچ کدام از دعاهاي قبلي را هم مستجاب نکردي، نکن، ولي اين يکي را به خاطر خدماتي که در طول اين بيست سي سال به تو کرديم مستجاب بفرما. آمين يا رب العالمين.

Posted by sokhan at 01:02 AM | Comments (15)

November 15, 2004

صراط مستقيم!

وقتي ما "جاده خاکي" باشيم لابد اين برادران، اتوبان ِ شش بانده و صراط مستقيم هستند که آخرش به بهشت و جوی ِ شهد و شير و حور و غلمان ختم مي شود! فقط جهت يادآوری بايد عرض شود که اين اتوبان کمي چاله چوله اش زياد شده و مردم ترجيح مي دهند از همان جاده های خاکي استفاده کنند که مطمئن تر است. راننده هايي هم که اين اتوبان را قبضه کرده اند، اکثرا فرمان و ترمزشان بريده و با اين وجود مثل ديوانه ها تخت گاز مي رانند. تقصير ما هم نيست به خدا! خيلي دل تان مي سوزد برويد بيل و کلنگ را از دست رهبر آبادگران و آبادگران رهبری و جنتي و خزعلي و مشکيني بگيريد. برويد جلوی تخت گاز رفتن ِ بدون فرمان امثال شريعتمداری را بگيريد. لاستيک های ميخ دار خود شما برادران ِ جوان ِ جان بر کف و اشياء سخت و لنگه کفش و ديلم و قمه تان هم کم به اين اتوبان آسيب نزده است. ديگر خود دانيد. از ما گفتن؛ از شما هم نشنيدن!

Posted by sokhan at 02:29 PM | Comments (0)

November 14, 2004

دشمن شناس ِ فانوس به دست و ريختن ِ اسيد در آفتابه!

يک جوالدوز خيلي تيز، تقديمي س.ع.دشمن شناس (طنزنويس ِ سايت ِ فانوس) به نظام مقدس اسلامي.

Posted by sokhan at 07:47 PM | Comments (4)

يک طنز ِ ناب

يک طنز ناب از آقای عليرضا تمدن، زير عنوان خليج هميشه عربي.

Posted by sokhan at 12:22 PM | Comments (0)

جاده پهلوی، عکاسي با دوربين لوبيتل، عکاسي با دوربين ديجيتال

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 03:58 AM

شهرک غرب

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 02:25 AM

November 13, 2004

گزارش ويژه از ملاقات سردبير "گويا" با مامور اينتليجنت سرويس انگلستان

برای خواندن اين طنزنوشته در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 03:29 PM | Comments (1)

November 11, 2004

وب لاگ، کاغذ ِ سفيد ِ الکترونيکي

سومين سال روز تولد وب لاگ هاست و بد نديدم چند کلمه اي در اين باره بنويسم. متاسفانه نوشتن مطالب سياسي، فرصتي براي پرداختن به کارهاي ديگر نمي گذارد که از آن جمله است تحقيقي که در باره ي وب لاگ ها و توليد محتواي فارسي در وب آغاز کرده ام و تا اينجا به دليل ضيق وقت به جايي نرسيده است. البته جاي نگراني نيست چرا که مطمئن هستم در آينده اي نه چندان دور، بررسي اين مسئله نياز به واحدهاي دانشگاهي خواهد داشت و اساتيد مجرب به آن خواهند پرداخت.

معمولا در شروع چنين بحث هايي کار را از تعريف لغت آغاز مي کنند؛ مثلا سعي مي کنند وب لاگ را تعريف کنند و معني لغوي آن را شرح و بسط دهند و تفاوت آن را با ساير وب نوشته ها معلوم نمايند. اين گونه تعريف ها اگر چه خوب و لازم است اما معمولا راه به جايي نمي برد. مثل تعريف غزل در شعر فارسي که مدت ها بر سر تعداد ابيات آن بحث مي شد (و هنوز هم مي شود) و تا امروز اهل فن به نتيجه ي واحدي دست نيافته اند و اصولا اين گونه بحث ها نه به خواننده کمک کرده است و نه به شاعر، و جز دردسر براي دانشجويي که بايد غزل را تعريف کند و نمره اي بگيرد حاصلي نداشته است.

تعريف وب لاگ و تفاوت آن با مثلا وب سايت هم از اين قرار است. ما امروز خيلي راحت وارد سايت بلاگ اسپات يا پرشين بلاگ مي شويم و يک وب لاگ براي خودمان درست مي کنيم و آن چه را که در ذهن داريم در آن مي نويسيم. اگر بگوييم بايد حتما خاطرات روزانه را بنويسيم، تا وب لاگ، وب لاگ شود، حرف بي هوده اي زده ايم و اصولا چنين محدوديتي براي هيچ کس وجود ندارد و هر کس هر طور اراده کند مي تواند مطلبش را بنويسد. در شصت هفتاد هزار وب لاگ فارسي که تاکنون به وجود آمده است همه جور چيزي مي توان ديد: داستان، شعر، مقاله سياسي، طنز، کاريکاتور، نقاشي، موسيقي، فيلم، عکس، خاطرات شخصي، تهديد به قتل مخالفان سياسي، مطالب بي پرواي جنسي، و ده ها موضوع و مسئله که مشخص کردن دامنه ي آن نياز به تحقيق اساسي دارد که فکر مي کنم براي محققان زمينه اي بکر و تازه باشد.

به نظر من وب لاگ يک صفحه کاغذ ِ سفيد ِ الکترونيکي است که مي توان در آن هر چيزي نوشت و آن را با عکس و موسيقي و فيلم همراه کرد و با فشار يک کليد آن را در سرتاسر دنيا به دست خواننده رساند. اينکه وب لاگ جاي انتشار مطالب جدي و طولاني نيست متاسفانه با واقعيت هماهنگي ندارد و اشاعه ي چنين طرز تفکري باعث خواهد شد تا نويسندگان ما از يک رسانه ي بي خرج و سريع محروم بمانند. شايد وب لاگ مثل يک ماشين شخصي باشد که براي حمل بار مناسب نيست اما در جايي که کاميون در اختيار نداريم، مي توانيم از همين وسيله براي حمل بارهاي خودمان استفاده کنيم.

نويسندگان ما به خصوص آن ها که امکان انتشار آثارشان را در ايران ندارند، بايد از اين وسيله حتما استفاده کنند. کي مي شد تصور کرد رسانه اي رايگان در اختيار مردم قرار گيرد که قادر باشند در عرض چند دقيقه مطالب شان را بر روي صفحات آن قرار دهند و خوانندگان بتوانند در سراسر جهان آن مطالب را بلافاصله بخوانند؟ تا چند سال پيش تصور چنين چيزي هم مقدور نبود اما امروز اين امکان در اختيار ماست.

نويسندگان جدي ما به تيراژ دوهزار و سه هزار ِ کتاب هاي شان دل بسته اند و يک کتاب را بعد از چند ماه و يا چند سال دوندگي به دست اين تعداد خواننده ي محدود مي رسانند (که تازه بعضي از آن ها سال ها در انبارها خاک مي خورد). البته وب لاگ يا هر وب نوشته ي ديگري قرار نيست که جاي کتاب و مجله و روزنامه را بگيرد ولي چرا نويسنده نبايد از اين صفحه ي سفيد که با فشار يک کليک در سرتاسر دنيا پخش مي شود براي ارتباط با مخاطبش استفاده کند؟ چرا نبايد از اين کاغذ ِ الکترونيکي براي بيان انديشه ها و حتي تبليغ و معرفي کتاب هايش استفاده کند؟ چقدر چيزها هست که يک نويسنده مي خواهد با مخاطبش در ارتباطي دو سويه در ميان بگذارد ولي با کاغذ و کتاب و مجله نمي شود؛ چرا نبايد به کمک وب لاگ اين ارتباط دو سويه را با خوانندگان فارسي زبان در سراسر دنيا برقرار کند؟

البته کساني که سني ازشان گذشته است به راحتي تن به تکنولوژي نو نمي دهند. فراموش نمي کنم روزهايي که امکان نوشتن با برنامه هايي مثل زرنگار به وجود آمده بود و نويسندگاني مانند کريم امامي با شوق و ذوق از امکانات ذخيره سازي و تصحيح و جاي گزيني کلمات توسط کامپيوتر سخن مي گفتند و گوش شنوايي نبود. چه زجري بود مقايسه خبر و متن تايپ شده و علامت گذاري هاي مخصوص و غلط گيري و تصحيح و تايپ دوباره و سه باره و چهار باره و کم و زياد کردن و جا افتادن کلمات و حفظ رسم الخط - که حروف چين يا تايپيست به ميل خود آن را تغيير مي داد - و دست آخر ديدن انواع و اقسام غلط هاي چاپي در متن نهايي.

امروز هم بعضي موضع گيري ها در مقابل وب لاگ نويسي ريشه در مقاومت ناخودآگاه نويسندگان، به خصوص نويسندگان قديمي در برابر رسانه هاي مدرن دارد که مي توان با بحث و گفت و گو آن را کاهش داد. شايد بزرگ ترين معضل براي اين دسته از نويسندگان، خواندن متن بر روي صفحه ي نمايشگر و يا تايپ فارسي باشد. حل اولي آسان است و مي توان با نشان دادن کيفيت و سرعت چاپگرهاي امروزي و اينکه مي توان هر زمان از هر صفحه اي نسخه اي چاپي – حتي به صورت پشت و رو - به دست آورد مشکل را حل کرد. براي دومي البته کمي تمرين و عادت لازم است که براي بسياري آسان نيست و بايد منتظر ماند تا برنامه هاي تبديل دست نوشته ي فارسي به متون تايپ شده يا برنامه هاي تبديل کلام فارسي به نوشته به بازار بيايد که احتمالا به عمر ما قد نخواهد داد.

به هر طريق وب لاگ يک امکان است که به صورت هاي مختلف مي توان از آن استفاده کرد. برجسته کردن يک صورت و حذف صورت هاي ديگر جز محدود کردن نويسندگان و انديشمندان ما حاصل ديگري نخواهد داشت.

در همين زمينه مي توانيد اين مطلب را هم بخوانيد: داريوش آشوري و دنياي وب لاگ ها

Posted by sokhan at 01:05 AM | Comments (3)

November 09, 2004

درويش

برای ديدن اين عکس روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:14 PM

November 08, 2004

کدام ضدانقلاب؟

"اقدام جديد خشونت طلبان در مضروب كردن دكتر صالحي رئيس دانشگاه علم و صنعت كه يادآور برخوردهاي نفرت انگيز برخي از عناصر ضدانقلاب در ماههاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي است از يك سو نشانه استيصال اقتدارگرايان و از سوي ديگر زنگ خطر جدي براي دانشگاهيان و روشنفكران محسوب مي شود".
اين جمله را در "بيانيه سازمان مجاهدين انقلاب در باره حوادث اخير دانشگاه علم وصنعت" خواندم و سعي کردم منظور آقايان را از "عناصر ضدانقلاب" بفهمم.

آيا منظور آقايان، هواداران ِ سازمان مجاهدين خلق ايران است؟ همان ها که سازمان ِ نيمه مخفي "مجاهدين انقلاب" هر چه از دستش برآمد بر ضد آنها کرد تا بالاخره وادار شدند به طور مسلحانه رو در روي حکومت قرار بگيرند؟ همان ها که آقايان "مجاهدين انقلاب" در مقابل نشريه ي "مجاهد"شان، نشريه ي "منافق" منتشر کردند و به صورت سازمان يافته، به کتابفروشي ها و ستاد آنها حمله بردند؟

اين جمله از بيانيه را که خواندم، ياد برخورد آقايان "مجاهدين انقلاب" با "عناصر ضدانقلاب" آن دوران افتادم. برخوردي که خوب به ياد دارم با کتاب و سخن و انديشه نبود؛ با تيغ موکت بري و کارد و قمه بود.

اگر برادران کمي به ذهن خودشان فشار بياورند، شايد يادشان بيايد که چه کساني به ستاد اصلي مجاهدين خلق در خيابان تخت جمشيد مدام حمله مي بردند. چه کساني از در و ديوار درمانگاه مجاهدين خلق که در خانه ي سرهنگ زيبايي در خيابان بهار بود بالا مي رفتند. چه کساني بچه هاي مجاهدين خلق را زير باران مشت و لگد مي گرفتند و آن ها را با کارد و قمه سلاخي مي کردند. چه کساني در ميتينگ هاي مجاهدين خلق سنگ مي پراندند و سر مي شکستند.

آري شايد به ياد بياورند چه کساني باعث شدند تا يک آدم فرصت طلب و خود بزرگ بين مانند رجوي، از شرايط به وجود آمده استفاده کند، و عده اي جوان و نوجوان خام و بي تجربه را به عنوان چريک و ميليشيا، به جنگ مسلحانه با "آخوند"ها بفرستد. چه کساني باعث شدند همين جوانان و نوجوانان - که دل شان براي ايران و ايراني مي تپيد -، به آغوش صدام - که دشمن ايران و ايراني بود - پناه ببرند. آيا عناصر ضد انقلاب مورد نظر "مجاهدين انقلاب" اينها هستند؟

جمله را چند بار خواندم چون فکر مي کردم اشتباه مي کنم. چون هيچ ربطي ميان برخورد آن "عناصر ضدانقلاب" با "اقدام جديد خشونت طلبان در مضروب کردن دکتر صالحي" نمي يافتم. چون اگر مشابهتي در کار بود، مشابهت نه آن عناصر ضد انقلاب، که عناصر "مجاهدين انقلاب اسلامي"ِ اُوِرکت پوش ِ آن سال ها با خشونت طلبان امروز بود.

باز هم اميدوارم که من اشتباه کرده باشم و منظور برادران مجاهدين انقلاب، اين بچه هاي بي گناه، که هزار هزار شکنجه و تيرباران شدند، و يا در پايگاه هاي مجاهدين خلق در عراق عمر و جواني شان را تباه کردند نبوده باشد. آري، اميدوارم که "مجاهدين انقلاب"، سابقه ي درخشان شان را در تبديل عناصر مخالف، به ضدانقلاب ِ مسلح به اين سرعت فراموش نکرده باشند.

Posted by sokhan at 01:40 PM | Comments (2)

November 07, 2004

سخني با دانشجويان دانشگاه علم و صنعت: تنها راه باقي مانده، مقاومت فعال است

برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:07 PM | Comments (3)

November 06, 2004

در سالروز تولد ِ وب لاگ ها، "گويا" وب لاگ دار شد

برای ورود به وب لاگ "گويا" روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 01:35 AM