اين نوشته از آقای محمد رضا فتحي را بخوانيد؛ اميدواريم آقای ابطحي آن را به اطلاع آقای رئيس جمهور هم برسانند...
جناب آقای خاتمی
رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران
بارها جنابعالی در محافل ومجالس از لزوم احترام به اصل" آزادی بیان " که موهبتی الهی وآمیخته با شرافت انسانی است سخنرانی ها کرده ، با ابراز عبارات و کلماتی که روح مخاطب را نوازش می دهد مخاطبین خود را چنان مسخ کرده اید که آنان ، گویی همه آرزوها و رویاهای گمشده و دیرینه خود را در وجود شریف و نازنین شما متجلی دیده اند.
مخاطبین سخنان قشنگ ودلنشین شما بارها وبارها سامع و شاهد این عبارت معروف جنابعالی بوده اند که "انتقاد از دولت ، بدون واهمه" را افتخار دستگاه متبوع خویش دانسته ، بدنبال آن طنین هورا کشیدن و کف زدن های شنوندگان به وجد آمده از این همه موهبت را شنیده اید. من هم- مانند دیگر هموطنان ایرانیم- بخاطر زندگی در سایه حاکمی که ایده هایش میتنی بر اندیشه های ناب علوی است برخود بالیده ام. شاه مردان – مولا علی(علیه السلام)- بزرگترین افتخار یک حکومت را آن دانسته اند که رعایا و شهروندانش بی هیچ نگرانی به اظهار نظر در مورد آن دستگاه حاکم بپردازند.
جناب آقای خاتمی!
نماینده عالی شما در شهر ساوه – فرماندار محترم – اینجانب را به نشر اکاذیب در وبلاگ اینترنتی ، تشویش اذهان عمومی ، توهین وافترا... و از این دست واژه ها ولغاتی که طی سالهای اخیر بچه های دبستانی هم آنرا حفظ شده اند، متهم کرده و خواستار مجازاتم شده است. نه اینکه گمان کنید می خواهم یکطرفه به قاضی رفته باشم یا وسط دعوا نرخ تعیین کنم(!) زنهار که چنین نیست. اما لااقل یکی برایم بگوید که مطالب من در این وبلاگ ، کدام خط قرمز را نقض کرده یا کدام قسمت از منافع ملی را به خطر انداخته که فرماندار انتصابی شما در این شهرستان را چنین برافروخته است. در کجای این وبلاگ – خدای نکرده- توهین یا اهانت( مستقیم یا تلویحی) یه اعتقادات و مقدسات را ملاحظه می کنید که نماینده عالی شما در این خطه را وادار کرده برای تنبیه و کیفر دادنم به محکمه برود؟!!...
در کجای این وبلاگ سراغ می کنید نشانی از عدم رعایت حرمت اشخاص را؟! ... آیا انتقادکردن از نوع مدیریت در عرصه" نان و آرد" و دفاع از حقوق مردم صبور و نجیب از منظر نماینده عالی شما به مخاطره انداختن امنیت ملی بوده ، مستوجب کیفر است؟!... آیا واقعا دفاع از اصل شایسته سالاری و مذمت طایفه گرایی و انتصابات قبیله ای موجب وهن نظام می شود یا زیر زمینی شدن اندیشه ها و توزیع شب نامه ها و مخفی نامه ها؟!...
جناب آقای خاتمی!
اعتراف می کنم که از سر اعتقاد به سخنان جنابعالی در گرامیداشت "اصل آزادی بیان و انتقادآزادانه از دولت" با نام و مشخصات کامل در این وبلاگ به طرح دیدگاهها و اندیشه ای خود پرداخته ام و اکنون که باید هزینه صداقت و اعتماد خود را بپردازم اجازه بدهید مشفقانه وصمیمانه از دوستان وبلاگ نویس خود در جای جای این میهن بخواهم که این شوخی تاریخی را جدی نگیرند واگر مطالب انتقادی از دولت دارند ، زنهار که اسم و مشخصات خود را مخفی نمایند و نگذارند چوبدستی سانسور و تهدید بر سر آنان فرود آید.
نمایندگان مورد وثوق شما می توانند بیایند بررسی کنند. در همین شهر ساوه ، تنها هر از گاهی ، چند نشریه نیم بند و ویژه نامه های تبلیغاتی – تحت لوای پر طمطراق مطبوعات - منتشر می شود که حقیقتا در شان یک حکومت مبتنی بر" انقلاب فرهنگی" نیست.
همین نشریات مختصر هم گهگاه تعریف و تمجید از نماینده عالی شما را از حد معمول گذرانده ، موجب بروز حالت نامطبوع در مخاطبین می شوند، اینجاست که مانند همیشه یک نفر باید به پا خیزد . تنها می ماند انتشار عقاید واندیشه ها از طریق اینترنت تا مگر صاحب اندیشه بتواند به مدد این تکنولوژی که دنیای غرب برایش فراهم آورده ، به تعاطی افکار خود با دیگران بپردازد.
متاسفانه دستگاه وابسته به دولت شما در شهر ساوه با تهدید، شکایت و احضار و بازجویی ، عرصه را چنان تنگ می کند تا صاحب آن اندیشه ، در مقابل دو انتخاب قرار بگیرد :
اول: عطای انتقاد را به لقایش ببخشد و روی صفحه رایانه اش مطالبی را درج کند که دست کم ، غرایزطبیعی مخاطبین را ارضا کرده ، بر شمارشگر بازدیدکنندگان وبلاگش افزوده، زخم وجراحت روح ناآرام خویش را التیام بخشد.
دوم: بی درج هیچ نام و نشانه ای – به مدد فناوری اطلاعات- همه خط قرمزها رابشکند و مقدس ترین واژگان این ملت شریف را به سخره گرفته ، حکومت را در موضعی قرار دهد که چاره ای جز انسدادآن باقی نگذارد. آن وقت است که فریاد "دایه های دلسوزتر ازمادر" طنین می افکند که واسانسورا(!) ...
جناب آقای رئیس جمهور...
شما کدام فضا ی لطیف را پدید آورده اید که منتقدان ازعملکرد دستگاه متبوعتان بتوانند در کمال آرامش و بی هیج دغدغه ای از سانسور، مجازات ، احضار وبازجویی به ابراز اندیشه ها و تفکرات شخصی خود بپردازند. وقتی با یک منتقد " فرمانداری" اینگونه رفتار شود پس وای به حال آنکه بخواهد فی المثل"نهاد ریاست جمهوری" را نقد کند(!).
باری ، من اکنون تاوان ابراز عقیده وانتقاد از یک دستگاه دولتی در وبلاگم را می دهم و عنقریب برای ادامه بازجویی و "سین – جیم"های طاقت فرسا به نزد دادستان محترم خواهم رفت ولی بدانیم وآگاه باشیم که این هم پایان دوره "چرخ بازیگر" نیست:
گمان مبر که به آخر رسیـد کار مغان هزار باده ناخورده در رگ تاک است
نویسنده وبلاگ "ساوه جم":www.savehjam.blogspot.com
محمد رضا فتحی – بهــار 1384
بازجویی در اداره اماکن نیروی انتظامی
صبح روز شنبه 6/فروردین/1384 تماسی داشتم از اداره اماکن نیروی انتظامی ساوه .
فردی که خود را "فلاح زاده" از افسران اطلاعاتی نیروی انتظامی معرفی کرد از اینجانب خواست تا خودم را فورا به آن اداره معرفی کنم . هرچه اصرار کردم که موضوع از چه قرار است ایشان تنها تاکید کردند که به حکم دادستان ساوه (آقای حسن تردست) شما باید برای پاره ای توضیحات به اداره اماکن نیروی انتظامی بیایید.
تا ساعتی دیگر- حوالی ظهر- خودم را بدانجا رساندم و این افسر اطلاعاتی که لباس شخصی پوشیده بود برگه ها ی بازجویی را مقابلم نهاد و اظهار کرد:" آقای علیرضا آشناگر- فرماندار ساوه(نماینده عالی دولت) - بخاطر انتقادات و مطالبی که در همین وبلاگ (ساوه جم)مطرح کرده اید از شما به دادستانی شهرستان شکایت کرده و من هم افسر رسیدگی به این پرونده هستم که باید از شما بازجویی کنم".
سئوالاتی را ایشان مطرح کرد و من بطور کتبی به آنها پاسخ داده ام البته همه آنها را بخاطر ندارم ولی برخی ازآنها اینگونه بود: (سئوالات نقل به مضمون است)
- شما به کدام حزب و گروه سیاسی وابسته هستید یا طرفداری از کدام جناح سیاسی می کنید؟!! در پاسخ نوشتم اولا این سئوال مصداق عینی" تفتیش عقاید" است که قانون اساسی جمهوری اسلامی آن را تحریم کرده و ثانیا خواننده وبلاگ یا مطالعه نوشته هایم درهمین وبلاگ می تواند خود به قضاوت در باره جناح یا گروه مورد علاقه اینجانب بپردازد.
- اطلاعات شما در وبلاگ اینترنتی از کدام منابع تهیه می شود؟! باید نام افراد را ذکر کنید.
- آیا شما نسبت به همه مسئولین انتقاد می کنید یا فقط برخی را مد نظر دارید؟!
- پیرامون انتقادات و مواردی که نسبت به "فرماندار ساوه" ذکر کرده اید توضیح دهید؟! که من درپاسخ نوشتم مطالبم همان است که روی وبلاگ گذاشته ام و چیزی بیشتر ازآن در خاطرم نیست.
- آیا شما مطالب وبلاگتان را روی کاغذ کپی کرده و بین افراد توزیع می کنید؟! از آنجا که این سئوال به نظرم خیلی طنز آلود می نمود در جواب نوشنم : چنین کاری نیاز به بودجه و امکانات مالی مناسبی دارد که فعلا از توان اینجانب خارج است .اگرچه ممکن است برخی افراد یخواهند برای تسویه حساب شخصی بین خود ازبعضی مطالب آن سو، استفاده کنند که این دیگر ارتباطی به وبلاگ من ندارد.
- چرا شما به شهرداری ساوه توهین کرده اید و در آخر مطلبتان نوشته اید قصه ما دروغ بود؟!!!(اشاره این بازجوی اطلاعاتی به مطلب طنز "قصه دختر پادشاه ساوه " بود که در ادامه همین وبلاگ آمده است. حتما آنرا بخوانید و خودتان در باره سطح شعور ودانش بعضی از مدیران این مملکت قضاوت کنید).
- آیا شما مسوولان مختلف را از محتوای وبلاگتان آگاه می کنید (یامعرفی کرده اید)...
این بازجویی حدود دو ساعت طول کشید و من سرانجام خسته ، گرسنه وبی رمق با این وعده بازجوی اطلاعاتی که " فعلا برو ولی حالاحالاها با شما کار داریم" از ساختمان اداره مبارزه با مفاسد اجتماعی(!) که همان اداره اماکن نیروی انتظامی لقب دارد بیرون آمدم.
نامه زیر را خطاب به آقای محمد خاتمی – رئیس جمهور – نوشته ام . اگرچه طی این چند سال از این دست نامه ها زیاد نوشته شده والبته این فریادها به جایی نرسیده است.حالا من نمی دانم که" آقای خاتمی" این نامه را خواهد خواند یا نه ؟! ... اما از آنجا که نماینده عالی ایشان در شهر ساوه (فرماندار)یک طرف شکایت است واز جایگاه دولت ، شکایت به محاکم کیفری برده است - که به نظرم اولین شکایت دولت از فحوای یک وبلاگ شخصی و اینترنتی است – بنابراین شاید این نوشته ، سند کم ارزشی بماند یادگار در تاریخ مجاهدت وتلاش این ملت برای تحقق عملی" آزادی ، استقلال ، جمهوری اسلامی ".
ممنون می شوم اگر خوانندگان خوب این وبلاگ ، این چند خط نامه را به آدرس سایتهای خبری و پایگاه خبرگزاریها ارسال کنند. شاید این بار اقبال زبان بسته یاری کرد و جناب رئیس جمهور، نامه این حقیر سـراپاتقصیر را خواند. همین مرا بس...
سلام.
اطلاعات هم نامه رو منتشر کرد:
http://www.ettelaat.net/news.asp?id=3531
آژانس خبری کوروش هم درج کرد:
http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=9&ni=3060
از این به بعد هر جا رو که دیدم درجش کرده تو وبلاگم می نویسم.
خوب فرض کنيم که سيد خندان ما اين نامه را خواند و لبخند بر لبان زيبايش خشکيد. فکر میکنيد بعد چه اتفاقی میافتد. هيچ و هيچ و باز هم هيچ.
هشت سال است که تنها خواصيت و قدرت سيد خندان در حفظ نظام ارعاب و ترس جمهوری اسلامی خلاصه شده است. با چه زبانی بايد فرياد زد که آهای مردم امامزاده اصلاحطلبها مراد نمیدهد. چاره ديگری میبايد يافت.
سلام.
تا این لحظه که کامنت رو می نویسم فعلا سایت دیدگاه به آدرس زیر نامه رو منتشر کرده:
http://www.didgah.com
امیدوارم بقیه سایت ها هم هر چه زودتر این کار رو بکنند.
ف.م.سخن عزیز سلام.
مطلب را خواندم و همانگونه که آقای محمدرضا فتحی خواسته بودند به تمام سایت ها و خبرگزاری هایی که با آنها در ارتباط هستم ایمیل کردم.
امیدوارم با انتشار این خبر کمکی کرده باشم هر چند کوچک به تمام جامعه وبلاگی ایران با انواع و اقسام افکار و عقاید.
خدمت آقای فتحی نیز عرضی دارم و آن این که دوست عزیزم, مطمئن باشید در راه احقاق حقوق اولیه ملت همه در کنار هم هستیم و خواهیم بود, یقینا هیچیک از ما شما را تنها نخواهند گذاشت.
واقعا این مملکت دارد به کجا میرود. هیچکس تحمل انتقاد را ندارد. این مریضی دارد در فرهنگ ما ریشه میدواند( شاید هم کار از کار گذشته).
من از خواندن قصه شاهزاده ساوجی خیلی لذت بردم. این است ثمرات فضای بسته سیاسی.
امیدوارم فرماندار ساوه موضوع را فورا فیصله بدهد والا من مسائلی از ایشان دارم که مستند در اینترنت منتشر خواهم کرد.
ملا حسني در كانادا March 27, 2005 11:40 PM