برای خواندن اين طنزسروده در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
... رهبر، چونان شير ژيان به دور خود مي چرخد و مي غرد. او از نتايج مذاکرات هسته اي حسن روحاني و حسين موسويان به شدت ناراضي است و اسپنسر آبراهام و کانداليزا رايس را لعن و نفرين مي کند. شاهرودي و مرتضوي و جنتي و خزعلي دور تا دور او را گرفته اند و سعي در آرام کردن اش دارند. يک هفته اي از پايان مذاکرات گذشته ولي رهبر همچنان از شدت فکر و خيال بيمار است و به شدت لاغر و تکيده شده است. تا اين که يک روز...
آسيد يک هفته با درد بود
دو چشمش پر آب و رُخَش زرد بود (1)
همه پهلوانان ِ دور و بَرَش
گرفتند زير بال و پرش
شفنتوس (2) را به يک بار سر کشيد
عبايش به دوش مبارک کشيد
چو عمامه اش را به سر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
به کشتار و جنگ و بيچارگي
به خشم و غضب، مرگ ِ فرزانگي
اطرافيان همه ساکت و صامت به او خيره شده اند. نفس از کسي در نمي آيد. رهبر چرخي مي زند و به دنبال چيزي مي گردد که بر روي آن بايستد. چون نمي يابد، بالاي ميزي که وسط اتاق است مي رود و چنين مي گويد...
منم گفت بر تخت گردان سپهر
هَمَم خشم و جنگ است و هم شعر و وِر
زمين بنده و چرخ، يار من است
سر بوش ِ کابوي، شکار ِ من است
شب ِ تار، جوينده ي کين منم
همان آتش ِ تيز ِ برزين منم
گَه ِ "دود" (3)، دريا دو دست ِ من است
دم ِ آتش (4) از بر نشست ِ من است
خردمند را دست کوته کنم
زمين را به کين، رنگ ِ ديبَه کنم
هر آن کس که در هفت کشور ِ زمين
بگردد ز راه و بتابد ز دين
همه نزد ِ من سر به سر کافرند
وز آهرمن ِ بَد کُنِش بدترند
سپس رهبر به مجتبي دستور مي دهد اسلحه اش را از داخل گنجه در آورد و به دست مبارکش بدهد. و چنين به رجز خواني اش پايان مي دهد...
وزان پس به ژ3 يازيم دست
کنيم سر به سر کشور و مرز، پست
همه با شگفتي به رهبر خيره شده اند. رهبر از روي ميز پايين مي آيد و بر زمين مي نشيند. غلام (5) براي او شربت شفنتوس مي آورد. ناگهان در اتاق غلغله مي شود...
همه پهلوانان ايران زمين
به رهبر دادند صد آفرين
که فرخ امام ِ تو اي نيک خواه
تو را داد ولايت بر جان ِ ما
دل ما يکايک به فرمان توست
همان جان ما زير پيمان توست
......
ابتدا پهلوان ِ پهلوانان، ابر مرد مشرق زمين، آيت الله جنتي به پيش مي رود و بر دست رهبر مانند دست دون کورلئونه بوسه مي زند...
جهان پهلوان جنتي نعره زد
به نعلين ِ رهبر دو صد بوسه زد
بگفتش دل و پشت ايران تويي
به چنگال و نيروي شيران تويي
ز گُرز ِ تو خورشيد گريان شود
ز تيغ ِ تو ناهيد بريان شود
.....
آنگاه رهبر دست سالمش را به سمت خزعلي دراز مي کند...
سپس خزعلي پا به ميدان گذاشت
سر رهبر ِ يل به دامان گذاشت
در ِ گوش ِ او وردها خواندش او
به سردار ِ جنگ پندها دادش او
کمند تو بر شير، بند افگند
سنان ِ تو کوهي ز ِ بُن بر کند
تويي از همه بد به ايران پناه
ز ِ تو بر فرازند گُردان کلاه
........
آنگاه نوبت به رستم زمان، يل دوران، سعيد جان مرتضوي مي رسد. رهبر اين بار با احتياط دست آسيب ديده اش را دراز مي کند، مبادا مرتضوي به دست سالمش موقع هيجان زده شدن آسيب بزند...
پس از او سعيد جان دو صد چرخ زد
سر دوست و دشمن به صد ضرب زد
کف پاي رهبر بليسيد او
سر و دست رهبر ببوسيد او
که من اي ولايت، تو را بنده ام
بيخ ِ هر چه روشنفکري است کنده ام
به فرمان تو، روزنامه بسته ام
دل هر چه اهل قلم خسته ام (6)
سر ِ وب نويسان به گرز ِ گران (7)
بکوبيده ام گشته ام پهلوان
چو اسم "سعيد جان" بيايد به لب
بلرزد تن ِ دشمن ِ جان به لب
کنون لشگر و دژ به فرمان توست
نبايد بر اين جنگ آشتي بِجُست
..........
رهبر، روز موعود لباس رزم به تن مي کند. عبايش را به دور کمر گره مي زند تا زير نعلين اش گير نکند. چپيه اي را که هميشه به گردن دارد به يادگار به حاجيه خانم مي دهد و به راه مي افتد...
به شبگير، هنگام بانگ خروس
ز ِ درگاه برخاست آواي کوس
مقام معظم به ميدان بشد
به چشم ِ گشاد بر کران خيره شد
به زير ِ دژ اندر، يکي جاي بود
کجا، دژ بدان جاي بر پاي بود
نديد او در آن جا ز دشمن اثر
نديد او در آن جا ز ياران اثر
........
عجب! پس دشمن کو؟ سعيد جان و خزعلي و جنتي کجا هستند؟...
يقين کرد که دشمن هراسيده است
چو برگ خزاني پلاسيده است
سوي باره آمد يکي بنگريد
به باره درون بس کسي را نديد
بيامد در ِ دژ گشودش باز
نديدش در دژ، يکي رزم ساز
.........
رهبر همين طور هاج و واج به اطراف نگاه مي کند و چشمش به دنبال کساني است که بايد با دشمن بجنگند، که ناگهان...
به ناگاه شنيد زوزه اي بس مهيب
به ناگاه بديد نوري او بس شديد
هراسيد و قلبش زجا کنده شد
همو در خدايي چو يک بنده شد
به هر جا نگه کرد ، دشمن نديد
به جز آتش و بمب دشمن نديد...
1) در رهبرنامه ي چاپ مسکو اين "زردي" به خشم تفسير شده است در حالي که در رهبرنامه آقاي مطلق، به برخي "دود"ها، که مصرف پزشکي دارد، ارتباط داده مي شود.
2) براي خواندن تفسير در باره ي شربت ِ معجزه گر ِ "شفنتوس" – که عده اي از رهبرشناسان و رهبر پژوهان آن را به آب حيات ارتباط مي دهند – به سايت آقاي نوري زاده مراجعه فرماييد.
3 و 4) منظور همان دود و آتش مقدس است که به شعر حماسي غنا مي بخشد.
5) سي سي خانم لاهوتي، "غلام" را در متون قديمي، به "نوکر" تعبير کرده اند اما کارشناسان امروزي آن را بخشي از نام غلامعلي حداد عادل – پدر ِ داماد آقا – مي دانند.
6) از فعل خستن.
7) مرحوم نوشين معتقد بود که گرز، گرز است حتي اگر در شوروي سابق باشد. اما در جمهوري اسلامي، گرز مي تواند معادل "لنگه کفش" باشد.
ف.م.سخن جان، با سپاس و درود. عالى بود.
س.ع.دشمن شناس March 26, 2005 02:38 AMdoroo bar saheban e in chenin ghariheh va estedad....
zari amedi March 25, 2005 07:26 PMba salami dobare
avalan royat ro mibosam be khatre entegad paziriat.dovoman bebakhshid ke kiborde parsi nadaram chon khodam ham dost nadaram ba horofe latin rodederazi konam. babate hamin mozo az khanandegan v shoma pozesh mikham.1-Giram neveshte shoma nazm ast, sher nist chera az avale matlab ta akhar be sorte nazam nayamde ast. v shoma majbor shodid brai darke bishtare khanande az nasr ham dar labelai matlab estefade konid.2.khamir maye ye matlab ziba v khandani anahm be gole shoma (nazm)estefade be ja az tashbihe v estare hast ke kalamt chakosh khorde v mozon dar jaei khod garar migirad ke dar nazme shoma kamtar v ya zaeif be cheshm mikhord.3.be har ja ...doshman nadid-be joz atash obomb doshman nadid.in akharin mesra ya nazme shoma mikhahad begoyad ke rahbar dar yek roya boode!ya doshman tan be tan ba o jang nakhahad kard? ya rahabar dar tavohomat khod seir mikonand?.tasavore man az natije giri zaif anjast ke shoma payane sher ro be vagyati khandedar tabdil nakarde v hate be hagigati talkh makhtom nakardeid.4.hamantor ham ke khodetan eshare kardid naghde adabi ham dar in majal nemigonjad ei kash forsati dashtaim ta ba ham (shafantosi) bekhorim v mesalhai zyadi az shaeran dar in mord braton mizadam. masalan (namzad bazi rostaei asare mohamhosin shahryar ke dar vazne hemasi sorode shode dar sale 47)5.vazife ye nevisande v ya yek honrmand bala bordane sathe binesh v raftare farhangi dar jame hast chera feker mikonid khandeghan matalbe shoma foleksvagon dos darnd. man be hesabe shekaste nafsi makhsose irani migozoram.zemn inke khode aghai khorsandi ham feker nemikonam mersedes benz bashand.hame dar hal yadgiri hastim be in agayon ham ke bazan dar kamentah bad be gabgab miandazand v fosh minivisand motasefam v dar akhar be khatre hame talshayat dar morde neveshtan baz mibosamet.sima
نمیدنم من رو میشناسی یا نه ولی باید احمق باشی که همچین وبلاگی راه انداختی ! تو از سر ته نوشته هات چی میدونی ؟بعد 3 سال نوشتن فکر کنم بشناسمت!
داریوش کبیر March 25, 2005 12:24 AMبه نام خداوند جان و خرد، من ابوالقاسم فردوسي از خواننده اي که در قسمت نظرخواهي وب لاگ آقاي سخن ابراز نظر کرده و فرموده که "ناهيد بريان شود" مصداق تنگ آمدن قافيه است، پوزش مي طلبم و اعتراف مي کنم که اين مصراع سروده ي اين جانب است و آقاي سخن در اين خطا هيچ گونه نقشي نداشته است.
به همين طريق، روح من از خواندن "بيت هر آن کس که در هفت کشور زمين /بگردد ز راه و بتابد زدين"، و فهميدن اين که دچار سکته عروضي است لرزيد.
به بيت سوم که رسيدم و ژ3 را که ديدم، خوشحال شدم چيزي هم از سروده ي اين آقاي سخن نقد شده است که متاسفانه ديدم باز مصرع سروده ي من مورد اعتراض قرار گرفته. بنده ي خدا اين سخن آقا، خواسته است با ويرگول خطاي ما را ماستمالي کند که انگار نشده است.
البته تقصير خود آقاي سخن است که بدون رعايت حقوق مولف و قانون کپي رايت، کار ما را انتحال مي کند و پايه ي طنز قرار مي دهد. مگر ما سي سال رنج برديم که شاهنامه مان پايه ي طنز قرار گيرد و لبخند بر لب مردم بنشاند؟ خب اين هم جريمه ي آقاي سخن که ديگر پشت دستش را داغ کند و پا تو کفش بزرگ تر ها نکند و به همان نثر نويسي اش بسنده کند.
ابوالقاسم فردوسي
حکيم ابوالقاسم فردوسي March 24, 2005 09:40 PMبا سلام شعره بدي نبود من که لذت بردم .
March 24, 2005 09:06 PMنظمت ضعیف است و باید قبول کنی که خوب شعر نمی گی . مثلا زتیغ تو ناهید بریان شود یعنی چی؟ قافیه به تنگ آمده و شاعر به؟؟؟!!!! اینجا را هم اگر با صدای بلند بخوانی سکته وزن برایت مشخص می شود هر آن کس که در هفت کشور زمین / بگردد ز راه و بتابد ز دین. این را هم با ویرگول گذاشتن نتونستی درست کنی: وزان پس به ژ 3 یازیم دست / کنیم سر به سر کشور و مرز ، پست
باز هم دستت درد نکنه که حرف مخالفت را گوش میدی.
جناب آقاي کافر
با تشکر از نظرتان، بنده از هر نقد و نظري به شدت استقبال مي کنم و آن چه را که دريافت کنم، در همين وب لاگ در قسمت مقالات، منتشر خواهم کرد. براي دسترسي راحت تر ِ منتقدان عزيز، عين مطلب را در همين جا مي آورم تا دوستان پشت فيلتر کارشان آسان تر شود.
ف.م.سخن
جناب ف م سخن بنده هم نظرم اينه که شعر يا نظمتون خيلي اشکال داره. البته منظورم همون وزن و قافيست, ضمن اين که از لحاظ مضمون هم گرفتار محدوديت هاي کار منظوم شديد. اميدوارم ناراحت نشيد ولي از نويسنده اي با اين قلم بيشتر از اينا توقع داشتيم. اگر کسي حاضر شد ايرادهاي کار شما رو بگه حتماً استقبال کنيد بنده همچين امکاني ندارم:
شرمنده ام اي دوست ولي دان که همي
سخت است مرا تايپ به خط عجمي !
پيروز باشيد
آقا سلام ما که خیلی خوشمان آمد.
بیلی و من March 24, 2005 04:05 PMEi kash ghadr e Naser khosro migofti o iin dor e lafze dari ra alodeh be nam e inan nemikardi
mohmmad March 24, 2005 02:42 PMاینجارو هم ببین. قبلا هم یکی از این حرفا زیاد می زد.
http://www.grunt.com/scuttlebutt/marine-corps-bs/iraq6.asp
من هم از فیلتر عبور کردم و خواندم... آخرش که چی؟ آیا وقت تعقل نرسیده است؟ ( قبل از آنکه عمر بسر آید؟ )... ما معتقدیم ریشه بسیاری از اختلاف نظرها و منازعات فرهنگی در عدم تفاهم هاست و راه حل این مشکل را در ریشه یابی افکار و تفاهم های بنیادی می دانیم. و اکنون بیش از 6ماه است که حرکت در این زمینه را آغاز کرده ایم. منتظر نظرات و انتقادات و پیشنهادات شما هم هستیم.
ضمنا آدرس وبلاگ جدید ما http://mobahesat2.persianblog.com
می باشد اما شروع بحثها بهتراست از همان وبلاگ اولیه باشد. امکان نظر دادن در هریک از پستهای هر دو وبلاگ فراهم است. برخی عناوين مطالب ما: خاتمی و سينماگران! ، زنّار يا تحت الحنک؟ ، پيغمبر رحمت و پيروان؟ بيرحم! ، توليد آموزش و پرورش! ، تو هم دستت را در آتش بگذار و ...
سرکار خانم سيما با عرض سلام و ادب و تبريک سال نو.
ممنون از نقد و نظرتان. البته آن چه که بنده مرتکب شده ام، بر طبق تعريف حضرت ِ خواجه نصير الدين طوسي در معيار الاشعار ، نظم نام دارد و نه شعر. و صد البته بسيار خوشحال خواهم شد که اين نوشته يا هر نوشته ی ديگری اعم از نظم و نثر، مورد نقد قرار گيرد و ضعف و ايرادها باز نمايانده شود. ناگفته نماند که آن چه سرکار "نقد ادبي" مي خوانيد، دامنه ای بسيار وسيع دارد و جز نقد ِ شعر يا نظم است که آن هم احتمالا از ديد شما اشاره به ضعف در وزن و بحور عروضي و سنجش موزون از ناموزون است که بسيار پسنديده است و ارائه ی آن مايه ی خرسندی بنده. با اين کار روح مرحوم خليل ابن احمد فراهيدی و استادم حضرت شمس قيس رازی را نيز شاد خواهيد کرد!
در مورد واگذاشتن "شعر" به حضرت استادی هادی خرسندی، والله بنده قصد جسارت و يا دخالت در عرصه تخصصي اهل فن ندارم، ولي چنين منعي به آن مي ماند که چون مرسدس بنز خيلي بهتر از فولکس قورباغه اي است، بنابراين کارخانه فولکس تعطيل شود بهتر است! والله ما که فولکس قورباغه ای باشيم، کار برخي از خوانندگان "فولکس دوست" را راه مي اندازيم و البته هرگز به لاين ِ مرسدس بنزی ها وارد نمي شويم!
و اما در مورد نتيجه گيری نهايي، به عنوان ِ مطلب، عنايت نفرموده ايد که "فصلي" است از "رهبرنامه" و نه همه ی آن. و آن سه نقطه ها که در ابتدا و انتها مشاهده مي کنيد معني اش آن است که قبل و بعد از آن ها مطالبي هست که خواننده لابد بايد آن ها را در جای ديگر بخواند. البته من چون به لحاظ سني، قادر به سي سال کار و رنج بردن بر روی "رهبر نامه" نيستم، و مي ترسم اگر تابوتم از يک دروازه ی شهر خارج شود، در دروازه ی ديگر اتفاق خاصي نيفتد و وراث بي بهره بمانند، لذا فعلا همين "اشان تی یون" را در اختيار خوانندگان مي گذارم تا ببينيم بعدها چه مي شود. البته اگر هم مي خواستم چنين خطايي مرتکب شوم، با ارزيابي سرکار مبني بر "مرتبه ی بسيار پايين ادبي" قطعا نادم و پشيمان مي شدم!
با سپاس مجدد
ف.م.سخن
ba salam.
avalan eide shoma mobarak. doveman man pishnahad mikonam shoma sher nagid, ijor karharo bedid daste aghai khorsandi. shere shoma az nazare adabi dar martabe besyar paeini garar darad. aghar mayel be nagade adabi bashid mitonam aghar khastid sheretan ro naghd konam.zemn inke natijegiri nahai dar bite akhar nages v zaif be nazar mirasad.
shoma ke bad nasr neminevisid chera sher migid.nazare man in hast ke haman nasr ro edame bedid behtar hast.
payande bashid. sima
آقای حداد عادل "پدر داماد آقا" هستند که کلمه ی پدر در متن جا افتاده است. از خوانندگان عزيز خواهش مي کنم اين اشتباه را تصحيح فرمايند.
ف.م.سخن March 24, 2005 12:57 AM