آقاي جاويد عزيز
نوشته ي اخير شما را زير عنوان "فارسي تر بنويسيم!" خواندم. مي خواستم نقد مفصلي بنويسم و به تک تک نکاتي که در مقاله تان اشاره کرده ايد بپردازم؛ متاسفانه فرصت ندارم.
البته شما مي توانيد به هر صورتي که مايليد "فارسي" بنويسيد، ولي مسلم بدانيد بعد از چند هفته که آب مقاله تان از آسياب بيفتد، هر کس به وب لاگ شما سر بزند، از شيوه ي نگارش تان ايراد خواهد گرفت. علت آن هم معلوم است؛ شما کاري را مي خواهيد به تنهايي انجام دهيد که يک لشکر اديب و زبان شناس هم به سختي بتوانند از عهده ي آن بر آيند.
راستش مي خواستم به همان "خاب" و "خاهر" و "خاهش" تان بپردازم و از همين چند کلمه - که خاري است در چشم منتقدان خط فعلي فارسي - سخن بگويم. بگويم که اين کلمات که تعدادشان خوشبختانه زياد هم نيست از زير بته به عمل نيامده اند و هر کدام ريشه اي در فرهنگ و زبان ما دارند. بگويم که اين واو معدوله ي بي مصرف، حرف زينت نيست و با خود اين کلمات به دنيا آمده و بعد از يکي دو هزار سال زندگي اکنون به پيري مي ماند که فقط پوسته اي از آن باقي است و از محتوا تهي شده است.
مي خواستم براي تان بنويسم همين کلمه ي "خواب"ِ مظلوم که راهي طولاني در تاريخ زبان فارسي طي کرده تا به اينجا رسيده و از اول به اين صورت و شکل هم نبوده، از کجا آمده و چطور دچار تغيير شده. مي خواستم مباحث ريشه شناسي را پيش بکشم و به شرح و بسط تغيير هر کلمه بپردازم تا ببينيد اين پيرزنان و پيرمردان، روزگار جواني شان چه شکلي بوده اند و چگونه در طول زمان، در دهان مردم فارسي زبان دچار تغيير آوا شده اند. ديدم وقتش را ندارم و البته مطمئن بودم خود شما هم که اين سان پخته قلم مي زنيد و جسارت طرح و عملي ساختن پيشنهاداتي اين چنين داريد به يقين بر اين تغييرات اشراف داريد و از يادآوري هاي من ِ نوعي بي نيازيد.
اما دراين فرصت اندک يک چيز مي خواهم بگويم که شايد شما آن را فراموش کرده باشيد و براي خوانندگان تان تازگي داشته باشد، و آن اينکه فارسي خوانان، بعد از گذراندن کلاس اول و دوم ابتدايي، کلمه را نه با چسباندن حروف، که به صورت "يک واحد تصويري" مي خوانند.
روشن تر بگويم، اگر در کلاس اول ابتدايي "بابا" را با چسباندن "ب" "آ" "ب" "آ" مي خوانديم، و صداي بابا را در دهان توليد مي کرديم، در کلاس سوم، فقط با يک "نگاه" به اين "شکل" (و نه حروف)، صداي بابا را از دهان مان خارج مي کرديم. اکنون هم با اين کلمه و کلمات ديگر چنين مي کنيم. دقيقا به کمک همين "حفظ کردن ِ اشکال" است که مي توانيم کلمات را بدون زير و زبر بخوانيم، والا تمام کتاب ها و روزنامه ها بايد پر از نشانه ها و زير نويس هاي لاتين و تلفظ هاي آوايي مي شد!
شما در تمام جهان يک استثنا هم نمي توانيد به من نشان دهيد که کسي با کلمه اي آشنا باشد و آن را با چسباندن حروف به هم بخواند. ما تنها زماني حروف را به هم مي چسبانيم که کلمه را نشناسيم و با آن آشنايي قبلي نداشته باشيم. به محض آشنايي و تکرار، ديگر با "واحد ِ حرف" کاري نخواهيم داشت، و "واحد ِ کلمه" در ذهن مان تبديل به صوت خواهد شد.
کتابخوانان حرفه اي حتي از اين مرحله هم پيش تر مي روند و بعضي جملات را بدون "خواندن" بعضي از کلمات در ذهن خود "بازسازي" مي کنند! (دقيقا به خاطر همين "طرز"ِ خواندن است که نويسندگاني که "خبر"ِ دست نوشته ی خودشان را برای تصحيح مي خوانند، بسياری از غلط های تايپي را نمي بينند، چون به جای ديدن و خواندن ِ آن چه بر سطح کاغذ است، آن چه را که در ذهن دارند مي بينند و مي خوانند.)
اگر قرار باشد من همين متن "فارسي تر بنويسيم!" شما را با چسباندن حروف به هم بخوانم، بايد پنج شش ساعتي وقت صرف خواندن آن کنم. حال نتيجه اي که مي خواهم بگيرم چيست؟
مي خواهم به شما دوست عزيز و دلسوز بگويم که من و شما و خوانندگان ِ ما، کلمه ي "خواب" را با چسباندن حروف به هم نمي خوانيم که شما نگران خواندن يا نوشتن آن باشيد. چشم ما به اين "شکل" عادت کرده است و با يک نظر مي توانيم بفهميم منظور از آن چيست. ورود به بحث سمانتيک و سميوتيک و غيره هم لازم نيست تا اين مسئله ي ساده را اثبات کنيم. نگران بچه ها هم نباشيد. آن ها هم مثل من و شما در عرض يکي دو سال همه ي اين مشکلات ِ – از نظر من و شما - غامض را حل مي کنند چون باز با چيزي به نام "شکل" سر و کار خواهند داشت و نه "حرف". اگر نگراني هست، فقط براي آن بزرگسال بي سواد يا خارجي مشتاق فراگيري زبان فارسي است که او هم بالاخره به اين "قاعده"ي بازي تن خواهد داد.
اين مشکل، مختص زبان شيرين ما هم نيست. انگليسي هم پر از اين نمونه هاست. افسوس که فرصت ندارم کلمه ي ghoti را از زبان ِ "جرج برنارد شا" تشريح کنم و به شما نشان دهم که تلفظ آن "فيش" مي شود! (شايد هم در يک نوشته ي ديگر اين کار را کرده باشم که اکنون نمي دانم کدام است تا شما را به آن ارجاع بدهم).
شما اگر واقعا نگران فارسي خواني و فارسي نويسي ما ايرانيان هستيد، بياييد کاري کنيد که با گذاشتن زير و زبر، و جدا نويسي و بي فاصله نويسي، کلمات سخت و ناشناس، درست خوانده شود. سخن در اين باره بسيار است که اگر بخواهم سر آن را باز کنم باز مجبور به نوشتن خواهم شد.
پس دوست عزيز من، گله نکنيد که فردا بچه ي کلاس پنجمي که مطالب شما را مي خواند، با دست به کلمات "خاب" و "خاهر"تان اشاره کند و بگويد "ببين، اين آقا کلمات را اشتباه نوشته!" اگر روزي قرار باشد به جاي "خواب"، "خاب" بنويسيم، بايد ريش سفيدان زبان فارسي، از استاد نجفي و استاد شهيدي گرفته تا استاد کدکني و استاد افشار اجازه دهند و فرهنگستان زبان، به وزارت آموزش و پرورش بخشنامه کند که دانش آموزان از فردا بايد به جاي "خواب"، "خاب" بنويسند، و روزنامه ها و مجله ها نيز از اين تغيير حمايت کنند تا چشم ما آرام آرام به اين "شکل" جديد عادت کند و آن را ديگر غلط ندانيم. خود شما به زودي به بي ثمر بودن کاري که شروع کرده ايد پي خواهيد برد و جز ايراد هاي فرساينده نتيجه ي ديگري از آن نخواهيد گرفت.
با احترام
ف.م.سخن
دوستان آتشین مزاج،
از سر لطف نگاهی به زبان ترک ها بعد از تغییر خط به لاتین بیندازید تا شاید کلمات مبهم و مجازئی مانند: هویت زبان وگوینده اش، ژرفا، زایائی و زندگی و در مقابلش سترونی زبان و خیلی نمونه های دیگر، به ناگاه تبدیل به واقعیاتی کاملا ملموس گردند؛ با توده ای متعصب و بی اطلاع، که افتخار می کند قادر به خواندن ادبیات گذشته اش نیست. شاید هم کمبودی حس نمی کنند. ریشه و واژه شناسی در این میان بیشتر به شوخی می ماند.
با احترام.
خیلی علاقه داشتم که شما مباحث ریشه شناسی را مطرح می کردید تا شاید قانع می شدم چون اطلاعاتم در این زمینه بسیار کم است./ منظور شما را از حفظ شکل تصویر برای خاندن متوجه شدم. ولی باور کنید که به «خاب» و «خاندن» هم عادت خاهیم کرد همان گونه که به «خواب» و «خواندن» عادت کردیم. من خودم بعد از یک سال این گونه نوشتن دیگر به آن کاملن عادت کرده ام و یک سال زمان برد چون کلاس اول ابتدایی را گذرانده بودم./ اگر قرار باشد فردا بچه ی کلاس پنجمی با دست گذاشتن روی «خاب» بگوید: «ببین این آقا کلمات را اشتباه نوشته» همان بچه وقتی کلاس اول است می پرسد چرا باید بنویسم «خواب» و بخانم «خاب» و وقتی از جوابی که شنید قانع نشد می گوید: «ببین این کتاب کلمات را اشتباه نوشته»/ ضمن این که در این جا امکان استفاده از نیم فاصله وجود ندارد تا من که واقعن نگران فارسی خانی و فارسی نویسی ایرانیان هستم با گذاشتن زیر و زبر و جدا نویسی و بی فاصله نویسی کلمات را درست تر بنویسم! خاندن نظرهای بقیه هم که کاری است بسیار دشوار.
عنصر نامطلوب April 8, 2005 03:59 PMدر تایید حرف شما مگر زبانی در دنیا وجود دارد که کلمات را همان طور که نوشته میشود بخوانند.
برخی دوستان هم لهجه تهرانی را با فارسی لزوما یکی میدانند و حاضر نیستند بدانند که اگر تهرانی ها مثلا نمیتوانند ق و غ را به تفکیک تلفظ کنند ایرانیان دیکری مثل یزدی ها تلافی اش را در میاورند. یا آنکه در شعر حافظ اگر - خور - را با تلفظ امروزی بخوانیم شعر دچار مشکل وزنی میشود و باید به شکل -خوور- آن را خواند تا درست باشد که در لهجه دزفولی باقی مانده است. و صدها مثال دیگر میتوان در لهجه های محلی یافت.
لازم است زبان فارسی در پهنه تاریخی و جفرافیایی ایران دیده شود نه بر اساس عمر کوتاه زمانی و جغرافی مان
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
این هم در تایید نظر آقای سخن (هر چند که نظر قبلی مرا سانسور و احساساتم را بشدت جریحه دار ساخت):
Aoccrding to a research at Cagbridme Univresity, it dseon't mttaer in waht oredr the lettres in a wrod are. The olny impartont tnihg is taht the frist and lsat letter be in the rhgit plcae.
The rset can be a ttoal mses and you can sitll raed it wituoht prbolem. Tihs is bscauee the hamun mnid deos not raed eevry letetr by istelf, but the wrod as a wohle
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
farhad April 7, 2005 06:36 PMتا جايي كه يادم (مي آيد،ميايد -2حالت) در (املاع،املاء) (فارسي ،فارصي،فارثي-3حالت) مشكل (داشتم،داشطم-2حالت) و (معلممان ،موعلممان،موعلم مان،معلم مان-4حالت) (هم ، حم-2حالت ) من را (كتك ، كطك-2حالت) (ميزد،مي زد-2حالت) كه شما چرا (درست ،درسط، درثط،درثت،درصط،درصت-6حالت) (درصت،درثت ، درست،درصط،درثط-5حالت) را (نميخواني،نمي خواني ، نميخاني ،نمي خاني-4حالط) (طا؛تا-2حالت) (به جاي ،بجاي-2هالت) (ثفر،صفر،سفر-3حالت) (مثلن ،مصلن،مسلن، مثلا،مصلا،مسلا-6هالط) يك (نمره ،نمرع،نمرا،نومره ،نومرع،نومرا-6حالت) (بهتر ،بهطر-2حالت) (بگيري،به گيري، به گي ري-3حالت).
تبق اسل شمارش اين مطن را ميطوان به (2*3*2*4*2*2*2*6*5*2*2*3*6*6*2*3) = 29،859،840 هالط ميطوان نوشط : كه يك هالت آن درسط اسط يع ني اهطمال 20 گرفطن بندع 29،859،840/1 اسط ولي خيلي از بچه هاي باهوش اي ران ، ايران موفق به گرفطن نمره بيصط مي شوند به نظر شما جايگاه قواعد در اين ميان صفر نيسط و اين هافضه و طلاش بچه هاي ما براي نوشطن يك مطن صاده حدر نميرود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.
دوست محترم
صحبت یک تنه عوض کردن نیست. ( بار ) نیست که یک تنه نشود بلندش کرد.
زور که نیست نمی خواهیم بنویسیم ( حتی ) ( کبری ) ( مثلا ) و بخوانیم:
( حتا ) ( کبرا ) ( مثلن ) این ( و فعلن در همین حد ) کجایش عیب دارد؟
جان هرچه خوشکل است کوتاه بیائید و در هر کاری سنگ نیاندازید.
ما که نباید دست روی دست بگذاریم و بنشینیم تا آقای ( حداد ) در فرهنگستان را لانیم لا کند.
با سلا م و خسته نباشيد. مطلب آقای جاويد و پاسخ شما را خواندم و بسيار استفاده نمودم. چند سطری در اين موضوع در وبلاگ آب زندگی به آدرس
rasolt.persianblog.com نوشته ام که با اجازه تان اين مقاله را هم به آن لينک داده ام. شاد و پيروز باشيد.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
آقا چرا نظر منو سانسور میکنی؟
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
farhad April 6, 2005 04:24 PMفقط خط فارسی مشکل داره که خ لاتین تنها دوای دردشه
April 6, 2005 02:23 PMبا سلام و تبريك سال نو، عرض ميكنم كه پيشبيني آخر مطلب شما را قبول دارم و بههمين دليل چنين نظرها و چنين تكرويهايي را چندان مهم و نگرانكننده تلقي نميكنم! اما نقد شما حاوي نكات علمي ارزشمند و مهمي است. بهناچار هر دو مطلب را در سايت زبان فارسي در دنياي ارتباطات قرار ميدهم! موفق باشيد.
اشرفزاده April 6, 2005 11:15 AMسلام. با شما موافقم. نمیشه یکتنه رسمالخط و شیوهی نگارش تغییر داد. اگه اینطور بشه هرج و مرجی در زبان فارسی به وجود میاد که بیا و ببین و هیچکس نوشتهی اونیکی رو قبول نداره و هر کلمه به چند شکل نوشته میشه:)
زيتون April 5, 2005 11:44 PMمن در ژاپن زندگی می کنم و زجر فرا گرفتن و خواندن «خط ژاپنی» را به خوبی درک کرده ام. فکر نکنم که نوع بشر قادر باشد که روشی مضحک تر از خط ژاپنی (و چینی) برای عمل «نوشتن»، اختراع کند. شما حتی یک ژاپنی (حتی فارغ التحصیلان عالی دانشگاه) را پیدا نخواهید نمود که قادر به خواندن کامل خط ژاپنی باشد. کسانی که در ژاپن زندگی ننموده اند، بی شک این گفتهء مرا زیاده گویی فرض خواهند نمود. خود من هم در اوایل ورودم به ژاپن، این مسئله را باور نمی کردم. اما حقیقت است. با تمام این احوال، نه تنها بی سوادی در ژاپن ریشه کن شده است، بلکه فروش خارق العادهء نشریات نشانگر علاقهء مردم به «خواندن» می باشد. هم بچه های ژاپنی، هم من خارجی، خواندن و نوشتن این زبان را فرا گرفتیم. حتی یک ژاپنی را هم پیدا نخواهید کرد که به فکر دستکاری خط شان باشد.
به منتقدان خط فارسی بگویید که بی زحمت دست به ترکیب زبان فارسی نزنید. وگرنه همان بلایی سرمان می آید که بدون فکر کردن، ترکیب حکومت را در سال 57 تغییر دادیم.
با احترام
جناب سخن! باسلام، نخست اينکه کلمات وجملات در بخش کامنت شما تقريبا همه بهم چسبيده اندوخواندن متن چشم را آزارميدهد. فکر کردم شايد ازمونيتورمن است ولی چنين مشکلی را در هيچ سايت يا وبلاگ ديگری ندارم.
دوم، آيا ايراد بجای شما صرفا از چگونگی نوشتن کلمات " خواهر، خواهش، خواب و... " است يا اين ايراد شامل نوشتن کلماتی مثل: حتمن، صرفن، موسا، حتا... و خلاصه موارد ديگری که آقای جاويد نوشته هم می شود ؟
بسیار بجا نوشتید. من هم به یاد دارم که دبیر ادبیات در دبیرستان به ما گفته بود که "و" در کلماتی از قبیل خواستن و خواهر در گذشته خوانده میشدند (اگر اشتباه نکنم). در خبرجین لینک دادم با اجازه.
آسمون April 4, 2005 12:21 AMاز آشنايي با شما خوشحالم.اين آشنايي را مديون عمو اسد عزيز هستم...خواهم خواند و برايتان خواهم نوشت..
حميد April 3, 2005 11:28 PM