آقاي حسين جاويد در وب لاگ پر محتواي "کتاب لاگ" پيشنهادهايي را مطرح کردند در خصوص اِعمال ِ برخي تغييرات در خط فارسي. عده اي از خوانندگان با اين پيشنهادها موافق و عده اي ديگر مخالف بودند. آقاي جاويد بعد از مطالعه نظر موافقان و مخالفان و تفکر بيشتر در پيشنهادهاي مطرح شده به اين نتيجه رسيدند که "اصرارم بر استفاده از مواردي از آن رسم الخط، اشتباه است. به همين خاطر موارد 2 و 4 آن نوشته، يعني حذف واو زينت و اللاه به جاي الله را فاکتور مي گيرم و بقيه ي موارد را که پيش از اين تقريبن از سوي عموم پذيرفته شده به کار مي بندم."
آنچه براي اينجانب - به عنوان يکي از منتقدان پيشنهاد ِ آقاي جاويد - جالب و حائز ِ اهميت است، اخلاق علمي و تصميم گيري سريع و اعلام صريح پذيرش انتقادات توسط ايشان است. چنين برخوردي در ميان اهل قلم - چه نوع علمي و چه نوع ادبي اش - جداً نادر است.
در ميان بزرگان اهل قلم – که علي القاعده بايد الگوي نويسندگان جوان باشند - شايد به تعداد انگشتان دست چنين برخورد متواضعانه اي ديده ام، که بزرگوارانه ترين نمونه ي آن برخورد زنده ياد محمد قاضي با يکي از منتقدان خود بود. زنده ياد قاضي استاد مسلم زبان فارسي و ترجمه متون ادبي بود و اگر نثر ترجمه ي ميرزا حبيب اصفهاني را استثنا قلمداد کنيم، گمان نمي کنم کسي را در زمينه ترجمه ي ادبي در سطح ايشان داشته باشيم. فقط ترجمه ي "دن کيشوت" کافي بود تا ايشان در رفيع ترين قله ي ترجمه ي ادبي قرار گيرد؛ قله اي که به رغم تلاش بسياري از مترجمان درس خوانده و فرنگ رفته، تنها فاتح اش ايشان بوده است. قاضي پيش از آن که مترجم باشد، انسان بود وهمين عامل به ظاهر "بديهي"، ترجمه هاي او را انساني و دلنشين مي کرد.
سال ها پيش، - درست به خاطر ندارم در "آدينه" بود يا "دنياي سخن"-، شخصي فرنگ رفته و فرنگ ديده از ترجمه ي "کمون پاريس" استاد قاضي چند ايراد گرفت و البته کشف ايراد در ترجمه ي چنان کتاب قطوري چندان عجيب و دور از ذهن نبود و مي دانيم که در عالم ترجمه، مترجم مي تواند هر اشتباه و خطايي را به تفسير و برداشت و چند پهلو بودن کلمه و اصطلاح ربط بدهد و نه تنها زير بار خطايي که کرده است نرود بلکه منتقد را به بي سوادي و نفهميدن "زبان مبداء" متهم کند؛ و چه موقعيتي بهتر از اين که در يک طرف ميدان محمد قاضي نامدار و محبوب هزاران خواننده ايستاده باشد و در طرف ديگر يک منتقد ناشناس که معلوم نيست از کجا آمده و چه مي داند و چه مي خواهد. قاضي مي توانست منتقد زبان دراز را با قلم قدرتمند خود "له و لورده" کند و درسي به او بدهد که تا عمر دارد ديگر گِرد ِ نقد بزرگان نگردد، اما او چنين نکرد و در عوض درسي داد که بزرگ و کوچک اهل قلم جرئت و جسارت پيدا کنند تا اگر چيزي را درست نديدند به زبان بياورند و از نقد ديگران – بخصوص بزرگان علم و ادب – ترسي به دل راه ندهند.
قاضي با پذيرش تمام موارد نقد، بعد از تشکر از منتقد و عزت نهادن او فروتنانه اظهار داشت اين اشتباه ها از آنجا ناشي مي شود که "اينجانب زبان را در ايران و به صورت تجربي آموخته ام و در کشور صاحب زبان ساکن نبوده ام!" (نقل به مضمون) اينجا نمي توانم شگفتي و احترامم را با عبارت "عجب مترجمي" نشان دهم بلکه بايد بگويم "عجب انساني"! از قاضي هر چه بگويم کم گفته ام ولي تا مرا متهم به "نکروفيليا" و "مرده بازي" نکرده اند سخن را در باره ي او کوتاه کنم و به سر حرف اصلي ام برگردم.
اينها را طرح کردم تا بگويم ما بيشتر از نويسنده و مترجم ِ "استاد"، به نويسنده و مترجم ِ "انسان" نيازمنديم. شما نگاه کنيد برخورد اخيري را که يکي از نويسندگان ِ "مطرح"، با همين آقاي جاويد به خاطر انتقاد از جشن کتابش کرده است. خدا رحم کرده که ايراد از ميز و صندلي و قهوه بوده، اگر از خود کتاب بود چه قيامتي بر پا مي شد! نويسنده خيلي بايد مراقب باشد که از "هول" هليم ِ شهرت، داخل ِ ديگ ِ غرور نيفتد. علت غلظت اين هليم، همان سرآشپزهاي قديمي هستند که "واحد ِ انسانيت" را در مجموعه ي درس هاي آکادميک خود نگنجانده اند.
به هر رو، آن چه جاويد با مقاله ي "سخن آخر"ش کرد نشان از آن داشت که درس پذيرش نقد را به خوبي فرا گرفته است و راه پيشرفت را درست انتخاب کرده است و در واقع با "سخن آخرش"، "سخن اول" اين حرفه را زده است.
در پايان يک پيشنهاد به ايشان و ديگر طرفداران تغيير يا اصلاح رسم الخط دارم و آن اين که اين دوستان در "برخي" از نوشته ها و ترجمه هاي شان، آن چه را که در زمينه تغيير يا ترميم خط در نظر دارند اعمال کنند فقط در بالا يا پايين متن توضيح دهند که در اين نوشته شيوه جديد نگارشي اعمال شده، و به طور خلاصه توضيح دهند که فايده ي اين گونه نوشتن چيست و به چه دليل کار ِ خواندن، با اين سبک نوشتن راحت تر مي شود تا اگر روشي واقعا مفيد باشد مورد استفاده ي ديگران نيز قرار گيرد. حتي اگر کساني گمان مي کنند نوشتن با حروف لاتين کار خواندن ِ متن را راحت تر مي کند مي توانند در وب لاگشان برخي مطالب را به لاتين بنويسند و واکنش خوانندگان را ببينند. با اين کار هم نظريه ها از مرحله حرف به عمل در مي آيد و هم نظريه پرداز به طور واقعي اثر تغيير در رسم الخط را در خوانندگانش مشاهده مي کند. گمان مي کنم هيچ جايي بهتر از وب لاگ، براي انجام چنين "آزمايش هاي تجربي" نباشد.
sokhan April 16, 2005 04:30 PMجناب ف م سخن,
قبول اشتباه باعث پیشرفت است و جای شرمندگی هم ندارد. پالایش و تصحیح زبان فارسی از وظایف ملی است و مبارزه با آن نشانه تنبلی و عدم داشتن عرق ملی است.
در ضمن لطف کنید فونت نظرات را بزرگتر کنید. چشم ما کور شد ! سعی کنید از زمینه سفید هم استفاده نکنید برای چشم مضر است. خاکستری یا کرم بهتر است.
با تشکر
آرمان پرتوقع
salam , bebakhshid ke emkan dorost va farsy neveshtan ro nadaram . salhast ke web gardy mikonam va kheily vaghta ham khastam ke nazaratam ro baraye nevisande benevisam valy inkar ro nakardam, va jeloye khodam ro gereftam valy in bar ye nokteye bozorg mibinam ke nemifahmam ke man motavajehe ghaziye nistam ya sokhanvarane aziz dar eshtebahand .
vav dar kalameye vallah baraye zibaiy nist va amighan karbordy va be maniye ghasam be khodavand ast
ziyade arzy nist .
hamishe shad va piroz bashid .
سخن عزيز!
سخنها همه يکجا گفتی.
موفق باشی.
با سلام و احترام،از يادداشت تان لذت بردم.اما به نظر می رسد،هر چند شادروان قاضی در نوک قله ترجمه ی ادبی ايستاده باشد،اين قله فاتحان ديگری هم داشته است.زنده ياد احمد ميرعلايی که ندانستيم مظلومانه مرد يا کشته شد،هم او که نخستين کسی بود که ياز،خورخه و کوندرا را به ما شناساند ،نجف دريابندری که نامش با نام همينگوی گره خورده است، م.الف.به آذين تنها با جان شيفته و هملتش و ... . و نيک می دانم که آن عزيز بهتر از يادآورنده شرط انصاف می داند،که بارها در يادداشت هايش ثابت کرده است.تنها خواستم به ياد آورده باشم...ارادتمند