May 07, 2005

جناب آقاي شاهرودي! از شما خواهش مي کنم مجتبي سميع نژاد را آزاد کنيد!

جناب آقاي شاهرودي
من از شما به عنوان يک نويسنده تقاضا مي کنم، دستور آزادي مجتبي سميع نژاد را صادر فرماييد. مجتبي سميع نژاد جواني است که تنها به جرم نوشتن به زندان افتاده و طبق شنيده ها متهم به ارتداد است.

جناب آقاي شاهرودي
من مجتبي را نمي شناسم و چيز زيادي از او نمي دانم، ولي مي دانم به زندان انداختن يک جوان به جرم ابراز عقايدش، جز آسيب براي ايران و ايراني حاصل ديگري نخواهد داشت. حضرتعالي اگر آن سخنان را در جمع دادستان ها ايراد نمي فرموديد من هرگز اين نامه را خطاب به شما نمي نوشتم، ولي اگر حقيقتا آن حرف ها، حرف دل تان است، در شما اين قدرت را مي بينم تا دستور آزادي اين جوان را صادر کنيد.

جناب آقاي شاهرودي
جرم مجتبي سميع نژاد قتل و جنايت و غارت و چپاول نيست که نياز به بررسي و تشکيل هيئت داشته باشد. جرم او در حد حرف زدن يک جوان دانشجوست و نه بيشتر. من استدعا مي کنم براي اثبات صداقت کلام خودتان هم که شده اين جوان را آزاد کنيد.

جناب آقاي شاهرودي
من يک نويسنده ام و جز نوشتن کار ديگري نمي دانم. من يک منتقدم و جز انتقاد کار ديگري نمي توانم. ما آنچه مي نويسيم حرف و سخن بخشي از مردم اين سرزمين است. من از زبان اين مردم از شما تقاضا مي کنم مجتبي را آزاد کنيد.

با احترام
ف.م.سخن

sokhan May 7, 2005 03:04 AM
نظرات

دوست عزیز سهند,

با عرض معذرت از تاخیر در جواب. چونکه همین الان تازه جواب شما را دیدم. همچنین با تشکر از جواب تشریحی و مفصلتان.

متاسفانه در جواب اخیرتان اشاره ای به "مطلق گرایی" کمونیست (موضوع بحث قبل) نکردید که من این را به این نیت که {پذیرفتید که کمونیست مطلق گرا نیست} میگیرم.

قبل از آنکه بخواهم جواب مطالب جدیدتان را بدهم باید چند نکته را روشن کنم: اول آنکه همان طور که در تمام جواب های قبلیم تایید کردم بنده به هیچ وجه کمونیست و سوسیالیسم را یک روش (یا ایده ئولوژی) آرمانی (به ویژه برای حکومت بر یک جامعه مترقی) نمیدانم. بنده همه چیز را از دریچه "نسبیت", "خرد گرایی" و "علم" مینگرم. طبق همین طرز تفکر هم تعریف خاصی برای وجود خدا دارم. لطفاً توجه کنید که در هیچ جا بنده وجود خدا را منکر نشده ام. فقط تعریف من از خدا با تعریف بقیه فرق میکند (که خود بحثی مفصل دارد).

در مطالتان دوباره به فروپاشی مارکسیم اشاره کردید که صحت ندارد و باید به آن فروپاشی بلوک شرق بگویید. ولی به هر حال من برتری نظام سرمایه داری را بر نظام اجتماع گرایی قبول دارم (بر اساس اصل نسبیت) و به آن هم 3 بار اشاره کردم. بنابراین جوابی در دفاع از روش جامعه داری کمونیست (چپ) هم نمیدهم.

بار دیگر تاکید میکنم که ارزش اصلی لنین به عنوان یک نابغه تئوریسین در مبارزه اش با مذهب است و نه ارائه یک روش حکومت داری. یعنی مادر سکولارزیم و لائیته. دلایش هم میگیویم:

شما اشاره کردید که خدا در وجود انسانهاست و انکار آن اشتباه است. بنده این حقیقت را به این صورت بیان میکنم: "مطلق گرایی و خرافات با انسان بدنیا میاید". بنابراین هر دو هم عقیده ایم. هرچند که نحوه بیانمان متفاوت است. هر دو هم کسانی که این "نیروی غریزی" و بسیار قوی را انکار میکنند احمق میدانیم.

مثلاً اگر انسانی را شما در بدو تولد درون یک قفس بگذارید که با جهان خارج در ارتباط نباشد و بعد از 20 سال به او سر بزنید حتماً برای خود یک خدا (بت) ساخته است. یک موجود "ماوراء فقس" که به او امید "آزادی" میدهد. بر منکر این حقیقت لعنت ! این خود از لحاظ روان شناسی کاملاً علمی و قابل تعریف است.

متاسفانه بنا بر همین حقیقت 124 هزار دلال رسماً خود را دلال خدا معرفی کردند. و حدود (بینهایت=n) نفر دیگر غیر رسمی این ادعا را کردند. حدود 80 درصد مردم جهان خدا را قبول دارند از زمان پیدایش تمدن. این ابعاد عظیم بیان کننده این باور (درست یا نادرست) است.

از شما سوال میکنم آیا کسی را که با باور 80 درصد مردم از ابتدای تاریخ مخالفت کند, نباید استثنایی (صرف نظر از ایکنه راست میگوید و یا نه) نامید ؟ حالا همین شخص از لحاظ یک سکولار (اکثر غربیان مترقی) یک نابغه و پیشگام به حساب میاید. همین ! مابقی (حکومت داری و شیوه نگرش بر جامعه) بحثی جداست که من از شما خواهش میکنم آنرا تکرار نکنید.

بر میگردیم سر همان آدم در فقس. سوال اساسی اینجاست که شما به آن جواب نداده اید:

** آیا "مطلق گرایی" ذاتی دلیل بر وجود مطلق است ؟ **

من میگویم: نه ! دقیقاً بر عکس ! مثالی میاورم: همان طور که میدانید "ترس از تاریکی, روح, دراکولاً, غول و ..." در وجود هر انسانی است. آیا این به معنای وجود غول, جن و ... است ؟ به نظر من تمام این "کشش های ذاتی" نشان دهنده "ضعف" و "نسبی بودن" عقل و قدرت انسان است. مثلاً کودک 7 ساله دوست دارد قدرت کودک 12 ساله (که به او زور میگوید) را داشته باشد و کودک 12 ساله هم به همین ترتیب. و وقتی که عملاً (از لحاظ فیزیکی) به این قدرت نتواند دست یاید در عالم "خیال" به این قدرت می رسد. از همین جا خدا و مطلق بوجود میاید. وقتی که "نیاز" نبود, به "مطلق" هم احتیاج نخواهد بود. مادامی که انسان محتاج است خدا هم وجود دارد. مثلاً وقتی آمریکای قوی به مسلمانان ضعیف حمله میکند و آنها کاری نمیتوانند بکنند مجبورند خدایی (بتی) را خلق کنند تا در روز قیامت پدر آمریکا را در بیاورد !

پس اینکه خدا در ضمیر ناخود آگاه هر شخص اسیت شکی نیست ولی باید دید این "خدا" چیست ؟ اگر دقت کنید میبینید تمام این خدا ها همان "آرزوی" افراد "نیازمند" است. برای همین هم مذهب در کشور های نیازمند قوی تر از کشور های مترقی است. نکته دیگر اینست که خدای هر کس متفاوت با دیگری است. این یکی دیگر از دلایلی است ماتئیست ها وجود خدا را رد میکنند.

میگویند روزی دختر پادشاه مریض شد و وقتی جویا شدند فهمیدند "ماه" را میخواهد ! هر چه پزشکان و روانپزشکان سعی کردند به او بفهمانند که ماه را نمیشود برای او آورد, توفیقی حاصل نشد. در آخر سر شخصی "منطق شناس" از دختر پرسید "ماه چیست ؟" دختر گفت: "یک گوی زیبا که درونش نقره مرکزش یاقوت و پوسته اش طلا میباشد". که بلافاطله شخص دستور ساخت "ماه" ! را داد. بعد از تحویل "ماه" به دخترِ پادشاه, مریضی او هم بسرعت از بین رفت !

حالا شما اگر خدای تعریف شده افراد را با دقت تحلیل کنید خود "منطقاً" منکر خدا خواهید شد ! (البته خداهای موجود) بنا بر تعریف خدای "م." , مرد از زن برتر است و حقوقش بیشتر ! اگر زن از او پیروی نکرد مرد حق دارد او را تنبیه بدنی کند ! در آخر سر هم خدا, مردان را با 300 حوری سینه بلوری و همیشه باکره پاداش میدهد ! بعدش هم شما میفرمایید که "این اشخاص افراد خیلی بزرگواری بودند و جنایات دین را نیاید به پای این افراد گذاشت !!!"

یک انسان همان قدر به خدا نیاز دارد که به یک روانشناس نیاز دارد. به کسی که او را مطئمن کند که او در امان خواهد بود و امیال انسانی و مادی ئی که او به آن نیاز دارد (ولی قدرت کسبش را ندارد) را به او بدهد. این "خدا" (نوعی "ماه") را خیلی ساده میتوان برای افراد ساخت. مثلاً کافیست به یک گدا بگویی "هرچقدر پول بخواهی من بتو میدهم". پس شماخدایی او خواهی شد. اگر هم نتوانستی پول را به او بدهی میتوانی قولش را بدهی. اگر کسی احتیاج به شهوت دارد ولی امکانش برایش فراهم نیست کافیست که شهوت او را فراهم کنی و یا قولش را بدهی و ....

پس خداهای فعلی همان جواب نیاز های "مادی" بشریت هستند. پس همه شان مادی هستند (چونکه جواب نیاز مادی مادی است). من به آنها بت میگویم.

خدای من (آرمان) نیاز غیر مادی مرا برآورده میکند و الی بت است.

موفق باشید.

(جواب بقیه قسمتها را بعدا اگر فرصت شد میدهم)

آرمان May 21, 2005 03:42 AM

آخوند آخوند آخوند ...
بابا خسته شدیم از دست اینا. بسه دیگه!
خدا بگم چیکارتون نکنه.
بابا یه کم هم به فکر اون دنیای خودتون باشید بیچاره های ... .
آخه تا کی باید اینا رو تحمل کنیم؟ خدا کنه امام زمان (به قول خودشون )زودتر ظهور کنه و ما رو از دست اینا خلاص کنه.
به امید اون روز.

آخوندزاده آخوندنمای آخوندکش May 16, 2005 11:25 AM

Dear Aarman: Thank you for your rather long reply and I will do my best to clarify certain issues. As Maxim goes.” Sow a thought, reap an action; sow an action, reap a habit; sow a habit, reap a character; sow a character, reap a destiny.” Please hold on this, which I will come back to it to show why Marxism failed. When a skyscraper collapse, the investigators don’t try to look for a defect say in its windows but in its foundations. As you know, Marxism, Leninism and their product socialism was the tallest sociopolitical skyscrapers that ever built different than the old word and we as the investigators must find out what were the most major culprits in its collapse. Chaos theory tells us that simple laws can have very complicated –indeed- unpredictable consequences. Simple causes can produce complex effects. Complexity theory tells us the opposite: Complex causes can produce simple effects. When professor Richard Feyman was assigned to investigate the causes of the Space Shuttle’s explosion, he explained it with a class of cold water and a rubber o-ring. A single rubber o-ring was the defective part that malfunctioned under cold whether. And not long ago the causes of the Challenger explosion were traced to a small plastic part, which was separated from its body while entering the atmosphere. Think about all those car, train, and air accidents that happens because of tiny mistakes here and there.

After being involved with the left ideology for years and seeing its collapse, I tried my best to find out the causes of it. You have asked me whether I am more religious than when I was a kid. I was a total materialist since I was sixteen years old and I hope I am not promoting myself but I would say that since then I almost read every single book that was published in Farsi language on Max and Lenin, Mao and other leftist thinkers. Long before the collapse of Soviet Union and after visiting one of the so called the genuine socialist country and witnessing what was going on, I had abandoned their ideology but still did not know too much about the power of religion. I, as other leftists thinkers and intellectuals looked down at religion as “ opium of masses” designed, orchestrated by bunch of charlatan liar, priests or Mullahs to keep people in darkness. It is a well-known fact that not only religion was always used to oppress the enlightenment but also the teaching of Buddha was abused. Lets not to forget the fact the these days “ cast system” of India is based partially on Buddha and other ancient Indian thinkers and in Cambodia the super fascist Khmer-Rouge, criminals based their atrocity on Buddhism and the attitude of Catholic church toward scientists are well known. The question is whether or not the founders of three great religion. Moses. Jesus Mohammed and Buddha were themselves such a mean spirited people? In my opinion all these prophets were great men and if their teaching has been abused and atrocious crimes have committed under their name, we should not blame them. There was no way these people could have prevent their teaching from being abused. Einstein was one of peace loving person that human history has ever witnessed but his physics was abused in building nuclear weapons. After being in the west and studying science and psychoanalysis, I have come to the conclusion that religion can be both curse or a bless.

Marxism and Leninism were based mostly in 19th centuries deterministic science according which the nature functions on cause and effects and its behavior is predictable. Great French mathematician Laplace had put it this way” If we know the position and l velocity of every particle in the universe, we can predict their exact position and velocity at the future.” Sound scientific but an impossible task. . These days no scientist with his mind in right place can claim the predictably of nature, chaos, complexity, uncertainty in physical l, life and human science is all over. Also Max was aware that human are driven by irrational forces rather than retinal but never developed his deep psychological theory of an individual, he did not pay attention to the part but the whole and that was his downfall. If he correctly believed that irrational forces drive the human actions how he could build a society based on so called total rationality? And Lenin took this determinist view of the science applied it to the society and after eighty years it failed miserably.

If I am not mistaken, it seems you consider China as a socialist system. Do you really believe that China is a socialist country? These days China is nothing but a total state owned capitalistic system. The only difference is their having different political system based on their own culture which is nothing but application of Confucianism rather then metaphysics of Taoism. Unlike Taoism, which deals with high spiritual plane, intuitions and metaphysics, the Confucian thinkers are concerned with worldly affairs and they prefer practical knowledge and social actions. `` Even in Cuba, the super communist hero Fidel Castro prefers American dollars to his own currency and the Cuban are just waiting this dinosaur’s death so that they may pursue their own life even if it get worse, at least they will get ride of this midget God.

Dear Aarman: I also want to see the world in a rather good shape than the one we have, but unfortunately we are talking about 6.5 Billion people----that in year 2020 it is going to be 12 billion--- which vast majority of people even does not have enough money to feed themselves, if you take the God away from them what else do they have to gave them hope? I do agree with Jean –Paul Sartre when he said “ So long as there was believed to be a God in the sky, men could regard him a the source of their moral ideals. The universe, created and governed by a fatherly God, was a friendly habitation for him.”

Of course we know that it is perfectly possible for individual men, very highly educated men, philosophers, scientists, intellectuals in general, to live moral lives without any religious convictions. But the question is whether a whole civilization, a whole family of people, composed almost entirely of relatively uneducated men and women, can do this. Also there is s trend in so called mass education, but I do believe that long before we reach any such stage, the collapse of our civilization may have come about.

In my opinion Marxism is anti scientific in nature because it believes in harmony and controllable physical and human world, not taking into account the fact that this universe and we are the product of a random, chaotic, blind, meaningless process of evolution. Marxism is nothing but a modern version of teleology believing in meaningfulness and purposefulness of life. The weakest point of Marxism and Leninism is that they do not pay too much attention to human unconscious, as if it is not that important. Human are driven by endless desires and religion is a force that imposes certain limitation on their desires and it acts like a law. Can you imagine if even the most advanced nation did not have any law? The people will tear the society apart. I heard that once there was a power outrage in Germany and people were stealling everything from the shops. The reason for their acting like an honest people are the security cameras installed all around the stores, remove them and you will see how these so called civilized westerner would act. I must say that not all of them would steal but mostly will do.

Any time in history if there were a breakdown in structure of authority, people have poured their extreme violence in a Sadistic way. Philosopher Richard Bootby in his fascinating book “ death and desire’ quotes from Carlos Leon. According to him between 1949 and 1958 there was a breakdown in Colombia’s government and it was weakened and average people killed more than 135, 000. of thier own in a very gruesome sadistic way. These days violence in Iraq is nothing but manifestation of people’s uncontrolled rage and violence against another human being and has nothing to do with resistance. Cutting head of a Japanese worker—regardless of his mission—is nothing but a sadistic violence inherited in every human being. Some uses this destructive energy in more subtle way, as in art, music, writhing and philosophy and the others uses in heinous crimes and crimes happened during the disintegration of ex Yugoslavia was the same and there is no end to it.

Nietzsche is well known for his anti religion attitude but just recently I read Rudiger Safranski’s wonderful book “ Nietzsche, A Philosophical Biography” and I could not believe what I just read it. He says, “ In Nietzsche’s view, Christianity represented an absolutely brilliant attempt to accomplish this aim. It offered the “ underprivileged” three advantages. First, it granted man an “ absolute value, in contrast to man’s smallness and coincidental statutes in the flux of becoming and passing on.” Second, suffering and evil were rendered tolerable once they had “ meaning.” Finally, the belief in creation made people regard the world as infused with sprit and therefore recognizable and valuable. Christianity thereby prevented people who were disadvantaged by nature from “ hating themselves as people and taking sides against life.”

And I do believe the enormous power of religion comes from this. Also these days number of people going to the churches or mosques may decrees but believe in God and religion is in rise. George Bush won his second term election based on three “ F “ s. 1: Faith 2: Family and 3” Fear.

In my opinion, the intellectual’s attack in religion is wrong and counter productive, because it is impossible to convince people that there is no God and your religion is false, they fell it and they live with it. By not acknowledging people’s respect for their religion, the intellectuals are alienating themselves from the mass and leaving them vulnerable to religious charlatans and crooks. Lets not to forget the fact that even in West, thinkers used religion itself to fight back the reactionary forces and the separation of church and the state was the result of this struggle. Religion is a vertical relationship between an individual and his own God—regardless of the its nature—and the intellectuals should not involved with this personal believe and relation but they should care a bout the horizontal relation between people themselves that relation with the state falls into this category. People like Dr. Shariati, Dr. Sorush, and recently new discovered Ahmad Ghabel and hundreds of others’ mistake is that they are trying to wed the vertical relation with the horizontal ones and we are seeing the destructive result of their attempt. These people are not grown up to understand that everyone’s belief is different, the way everyonehas different fingerprint.

Sahand May 15, 2005 09:50 AM

دوست عزیز سهند,

همان طور که میدانید "مطلق = خدا" این را هم دینداران قبول دارند و هم ماتئیست ها. برای همین هم "نظریه نسبیت" را مطرح میکنند و طبق همین نظریه وجود خدا را رد میکنند. ولی همواره اصل فوق (یعنی تنها خدا مطلق است و بر عکس) را قبول دارند (به عبارت دیگری یعنی مطلقی وجود ندارد).

حالا برگردیم سر کمونیست. اگر بنا به ادعای شما کمونیست مطلق گرا بود میبایست لنین هم مثل 124 هزار فرصت طلبی دیگری که ادعای مطلق بودن (و یا دلال مطلق بودن) داشتند او هم خود را مطلق (خدا) و یا دلال آن معرفی میکرد و مذهبی جدید را از درون کیسه اش در میاورد.

اگر شما توانستید یک جمله از لنین و یا مارک نقل کنید که از آن ذره ای "فرا علم" (متا فیزیک) استنباط میشود به خدا (نه بت) قسم, من همین جا اشهد را گفته و به دین ناب میگروم. تنها خاصیت تفکر لنینیستی که من (و تقریباً تمام غرب متمدن) برای آن احترام فوق العاده قائلیم همین است و من آنرا نوع دیگر و خالص تر سکولاریزم میدانم البته فقط در مورد نظرش نسبت به مذهب (هر چند که ممکن است مستقل باشند).

اگر منظور شما از "مطلق گرایی" لنین, دیکتاتوری و اجبار است با شما صد در صد موافقم ولی همین طور که در پاسخ قبلم توضیح دادم این دیکتاتوری و ظلم, "نسبی" است و نمیتوان آنرا مطلق نامید. برای همین هم هست که ایده ئولوژی لنین را در مقایسه (*تناسب*) با سرمایه داری و دمکراسی (در زمینه حکومت و جامعه داری) رد میکنم. ولی این رد کردن هم نسبی و جزیی است. یعنی به این معنی که این یکی صد در صد خوب و دیگر صد در صد بد است نیست. هنوز هم معتقدم که سکولاریزم غرب مدیون و الهام گرفته از کمونیسم است. البته اصراری به اثبات آن ندارم ولی برای مشترکیات آن میتوانم دلیل بیاورم (مطلب قبل).

شاید به جرات بتوانم بگویم که کمونیسم بزرگترین دشمن مطلق گرایی است. پیشنهاد میکنم یک سفر به چین بروید و اگر دوست داشتید ادعای مطلق بودن چیزی را بکنید بلافاصله شما را به جرم "تبلیغ خرافات" و یا ظهور یک پیغمبر جدید ! بازداشت و محاکمه میکنند.

شاید هم منظور شما از مطلق گرایی کمونیست, "واحد بودن", "یکرنگی" و یا "تمرکز گرایی" (isolation ایزولاسیون) است و متضاد "تکثر گرایی" (diversity) ؟ که باز هم با شما صد در صد موافق هستم ولی باز هم آنرا "مطلق گرایی" نمینامم. هر چند هم که ممکن است بر اثر سواستفاده فرصت طلبان به مطلق گرایی منحرف شود.

دوماً فرمودید: "مارکسیسم" در طی 80 سال نابود شد !" نکنه منظور شما از مارکسیسم طول عمر خود مارک بوده ؟! پس چین (1 چهارم جهان) و روسیه (پهناورترین کشور جهان) چغندر قند هستند ؟! نکنه منظور شما از نابودی مارکسیسم همان فروپاشی شوروی میباشد ؟ در این صورت, همان طور که 2 بار عنوان کردم بر اساس اصل نسبیت وجود یک ایده ئولوژی برتر (از لحاظ حکومت و جامعه داری) یعنی "سرمایه داری" عامل آن فروپاشی است. یعنی همان نقطه ضعف مارکسیسم (قسمت خالی لیوان که قبلاً اشاره کردم). ولی همان طور که میبینید سکولارزیم (کوتاهی دست مذهب از یخه ملت) در کشور های در حال توسعه (مثل عراق, پاکستان, ترکیه, هند و حتی ایران) در حال گسترش میباشد. تعداد کسانی که از مذهب میبرند به مراتب بیتشر از کسانی است که به آن میگروند. برای همین هم با نظر شما در مورد پیشرفت مذهب مخالفم. شاید مذهبیون روش های فریب خود را پیشرفته تر و بی رحمانه تر و بر دامنه جنایات خود افزوده باشند ولی تعداد افرادی که گول این فرصت طلبان را میخورند هر روز کمتر میشود. نمونه اش شما و من هستیم. ببینید شما در کودکی بیتشر مذهبی بودید و یا الان ؟ چند در صد فرزندان نمازخوانان, نمازخوان ماندند ؟ و چند در صد نماز نخوانان نمازخوان شدند ؟! که این مرهون پیشرفت علم و آسان شدن ارتباطات (مخصوصا اینترنت) است. این همان قسمت پر لیوان لنین هست که ما در حال نوشیدن هستیم.

موفق و موید باشید

آرمان May 14, 2005 04:31 AM

agahyeh Aarman: shoma mighid ke communisim “ motlagh gara “ nist . az shoma ye soal daram. chera din ba onhame tanoghozhayesh, chandin hezar sal davam avorde ve hatta baad az modernism ve post modernism, bazzam roushd mikone, valli Marxiam, Leninism fagaht hashtad sal davam avord? yeki as elalale soghoteh communism hamoun “ motlagh “ garayesh bood, ke mikhast jame ae ra tahte control dar biyare,

Sahand May 13, 2005 09:12 AM

فرانک گرامی با تشکر از نظر شما,

شاید خیلی مشکل باشد که ثابت کرد یک عقیده از عقیده دیگری الهام گرفته است و یا خیر ولی به هر صورت مطئمن هستم که با من هم عقیده اید که هر دو تفکر "لنینیست" (ویا کمونیست) و "سکولارزیم" دارای نقطه مشترک خیلی اساسی هستند و آن هم "نفی مطلق" است. منظور من هم دقیقاً همین است و برای همین خاصیت مشترک برای لنین احترام قائل هستم. حالاً این از اون الهام گرفته و یا بلعکس زیاد مهم نیست. (شاید هم حق با شما باشد و سکولارزیم مستقل بوجود آمده. اصراری ندارم)

نظرتان در مورد "نفی جهانبینی (ایده ئولوژِی)" تا حدودی زیادی قابل قبول من است. من شخصاً سعی میکنم که از هر گونه جهانبینی (که نوعی محدودیت است) بپرهیزم. اکثر دیکتاتوری ها از این جهانبینی های شخصی و سودجویانه بوجود آمده و میایند. دین و خرافات در راس آنهاست.

ولی نکته ای است که امیدوارم شما هم به آن واقف باشید و آن اینست که "جهان بینی" ها دو گونه هستند: "مطلق" و "نسبی" (مطلق اینجا یعنی "ادعای مطلق بودن"). دین و خرافات از نوع "مطلق" هستند ولی مثلاً "یوگا", "مدپرستی", "دمکراسی", "سوسیالیزم", "کمونیسم" و حتی "سکولارزیم" از نوع نسبی هستند.

ایده ئولوژِی مورد اول همان "افیون توده" هاست و شما اجازه هیچگونه اصلاح و نقد را آنرا ندارید (دقیقاً تعریف دیگر دیکتاتوری) و شدیداً در غرب مورد نکوهش است. اما سایر جهانبینی های نسبی مانند تکنولوژِی و یا نوعی "روش زندگی" (Life style) محسوب میشود و کاربرد "محدود" دارند. بنابراین کسی نمیتواند همه آنها را یکجا رد کند و یا ادعا کند که "کمونیست خود نوعی دین است" (چرا که کمونیسم مطلق نیست) بلکه میبایست از خاصیت "نسبی بودن" آنها استفاده کرده و معایب و محاسن آنها را نقد کرد. مثلاً منطقی نیست که من بگویم "مد گرایی" حرام است !

حالاً "کمونیسم" هم همینطور. بنده معتقدم صرف ایده ئولوژی بودن آن نمیتوانم آنرا صدر در صد تایید و یا تکذیب کنم ولی همین که لنین خود را پیغمبر خدا معرفی نکرده (کما اینکه اگر میخواست میتوانست و عوام هم قبول میکردند) و بلکه وجود هر خدایی (بهتر است بگوییم بت) را تقبیح کرده, خود ارزش کار اوست. صد البته کمونیسم معایب مخصوص به خود را دارد. مثلاً خود به نوعی از "آزادی های فردی" جلوگیری میکند که خود نوعی ظلم به حقوق بشر است. به نوعی باعث عدم رشد استعداد ها و احقاق حقوق انسانها میشود و .... (قسمت خالی لیوان)

خوب ! من خوبی و بدیهای "کمونیسم" را در یک ظرف و خوبی و بدیهای "دین" را در یک ظرف دیگر میگذارم (توجه داشته باشید که دین این اجازه را به من نمیدهد چونکه مطلق است) و بعد با خودم یک محاسبه سر انگشتی که میکنم به این نتیجه میرسم که لنین یک قهرمان (نسبی) است و قابل احترام و دین همان افیون ملتها. در انتهای روز هم من نه کمونیست هستم و نه برده کمونیسم. به این میگویند "آزاده نگری"

موفق باشید

آرمان May 13, 2005 03:12 AM

albate man in harfe dooste azizam arman ra nemitoonam bepaziram ke sekoolarism az ideye lenin miad, lenin be jodaie din az hokoomat eteghad dasht va dar an shaki nist , vali in be in mana nist ke lenin tabe'e ideologi nabood.
mohem noe ideologie nist, mohem ine ke be har hal lenin ham donbaleroye noie az mazhab bood, hala dalili nadare ke in mazhab az noe ebrahimi bashe

faranak May 12, 2005 06:11 AM

agahyeh Shabah, age communist ne bodid be shoma yad avari mi kardam ke majbor nistid shoaar dade va amalesh ne konid, valli chon az jense communist hayeh drough gho hasteed , hichi ne mikham behet begam. mard ra az gholesh mishenasand ve az anja eei ke mard nisteed be shoaare paeenineyeh khodet bavar nadari. هر که خواهد گو بيآ و هر چه خواهد گو بگو،
کبر و ناز حاجب و دربان در اين درگاه نيست

Sahand May 12, 2005 03:12 AM

قلی جان,

نه لنین و نه استالین با دست خود کسی را به قتل رساندند. منتها شما سعی داشتی که به روش "سیاه کاری" بگویی که "طرز تفکر کمونیستی" عامل قتل هزاران نفر در جوخه اعدام بوده است (صد سال پیش). خودت شاهدی که الان "طرز تفکر مذهبی" چندین هزار نفر را به کام مرگ میبرد. افغانستان, عراق و ایران بهترین نمونه های این جنایت هستند. فقط روزی 50 نفر مردم عادی در عراق به اسم دفاع از خدا در خیابان کشته میشوند. درصد کسانی که الان به اسم کمونیست کشته میشوند 1 هزارم کسانی نیست که به اسم دفاع از بیضه دین کشته میشوند.

استالین, چرچیل, روزولت فاتحان جنگ جهانی دوم و از قهرمانان جاودانگی تاریخ بشر هستند. سیاه کاری شما و آخوندان چیزی جز ادامه "جهاد فی سبیله الله !" نیست و گوش ما از آن خسته.

توجه داشته باش که اگر عده ای قربانی قهر نظام کشورهای این افراد شده اند باید بصورت "نسبی" و در مقایسه با سایر کشورها و نظامها در طول تاریخ قضاوت شود. همچنین "دستاورد ها" و "تلفات" باید در یک ظرف گذاشته شود. "یک بعدی" قضاوت کردن (قسمت خالی لیوان را دیدن) روش آخوندان و کیهان است.

این حقیقت رو خودت هم میدونی ولی زورت میاد بهش اعتراف کنی. در عوض برای فرار از حقیقت به روش قدیمی "سفسطه" پناه میبری و با بازی با کلمات وجدان خودت را گول میزنی. هم من هم خودت هم همه خوانندگان میدونند منظور ما لنین بود و یا استالین و یا هر ننه قمر دیگه ای.

من نمیخواهم بگویم کمونیست طرز تفکر آرمانی است. منظور من اینه که بگم قسمت اعظم پیشرفت غرب و آزادی که اونجا حاکمه مدیون "سکولاریته" و "لائیته" است که خود الهام گرفته از "کمونیست" است. مگر آنکه بخواهی چشمت را ببندی و بگویی ماست سیاه است.

موفق باشی دوست من
------------

جواب احتمالی سید قلی (مرجع: "سفسطه برای مبتدیان"):

{آرمان... خیلی پرتی...!... من منظورم استالین شوروی نبود, منظورم رفیقم بود تو نازی آباد که کچل بود و سبیل داشت که ما بهش میگفتیم "استالین" ! دیدی حق با من بود !}

آرمان May 11, 2005 11:15 PM

البته واضح و مبرهن است كه كامنت قبلي ما خطاب به رفيق ارجمندمان آرمان عزيز بوده است.

آسيد قلي خان May 11, 2005 10:02 AM

man hatta Mulla Mohammad Omar ra be in aghayeh Shabah tarjih midam

Sahand May 11, 2005 09:14 AM

شايد بدوني و شايد هم ندوني كه من خيلي مخلصت هستم و خيلي هم دوستت دارم، ولي خدا وكيلي شما اصلا مثل اينكه نميخوني ما چي نوشتيم كه بعد جوابشو بدي. يه نگاهي به نوشته من و يه نگاهي به جواب خودت بنداز. يا نكنه لنين و استالين يكي بودند و ما نميدونستيم.

آسيدقلي خان May 11, 2005 07:55 AM

سخن گرامی,

من "جواب" شما را خواندم ولی چون "جوابی" ندیدم ! پس سرم را میکنم توی برف و جواب نمیدم ! راستی از سوالی که من و شبح کردیم و شما ندیدید ! عذر میخواهم. مثل اینکه خیلی "اساسی" بود و جوابش به مانند نوشیدن زهر. حق داشتید به سفسطه و سپس نابینایی ساختگی متوسل شوید. خوب نیست انسانی به نازی شما یکم نرم تر بود و یک کلام میگفت "(حداقل 1 درصد) اشتباه کردم" ؟ به خدا چیزی ازتون کم نمیشه که هیچ, ما هم بیشتر دوستتون داریم.

یا حق

یک کلام هم خدمت آسید قلی بگم:

قلی عزیزم ! گور پدر لنین ! فقط خواستم بگم تاریخ را یکبار دیگه مرور کن ببین انسانها را با نام خدا بیشتر کشتند و یا بدون نام او. وقتی که قتلی به نام خدا انجام میشه من و تو کاری از دستمون بر نمیاد ولی وقتی کسی را بر اساس قانونی میکشند من و تو میتونیم اون قانون را زیر سوال ببریم. بر اساس همین اصل هم الان آخوندان دین را اجباری کردند. به نظر من اونی که آخوندان باهاش دکان درست کردند خدا نیست. یک بت که تو و منو با هاش گول بزنند. لنین بدبخت هم همین را سعی داشت بگه. ترو بخدا مثل آخوندها سیاه کاری نکن. لنین همین قدر نابغه است که سخن عزیز با آنکه تفکرش هنوز بر اساس جبر پدری دینی است ولی وقتی که منطقاً از دین کم میاره مجبوره به سخنان او متوسل بشه. قتل هزاران نفر را کیلویی و آخوندوار به گردن لنین میاندازی ولی چشمت را بروی پیشرفت عظیم روسیه, چین و سایر کشور های کمونیستی میبندی.

من نظام اجتماعی (سوسیال) لنین را در مقایسه با نظام سرمایه داری غرب رد میکنم (البته برای جوامع آزاد) ولی معتقدم تمام حکومت های غربی از طرز تفکر او در دوری از مذهب پیروی میکنند (سکولاریزم). برای همین هم هست که به او خیلی احترام میگذارم.

موفق باشی.

آرمان May 11, 2005 12:38 AM

لطف و محبت دوستان ارجمندم را نمي دانم به چه زباني بايد پاسخ دهم. مرا بسيار شرمنده کرده ايد.

از دوستان عزيزي هم که بر اين نوشته خرده گرفته اند ممنونم. نمي گويم انتقاد کرده اند چون انتقادي نمي بينم، و چون انتقادي نمي بينم نمي توانم به آنها جوابي بدهم. برخي حتي متن را نخوانده اند و چيزهائي به آن "بسته"اند که وجود خارجي ندارد. بر اساس آن تصورات هم نتيجه گرفته اند و نوشته و نويسنده را محکوم کرده اند. البته بر اين خرده گيري ايرادي نيست و اميدوارم جناب شاهرودي يا حضرت مرتضوي يا آقاي خامنه اي فقط و فقط بر اساس اعتراض شديد اين دوستان و فشار جهانيان و تلاش هاي بين المللي، سميع نژاد و زندانيان اهل قلم ديگر را آزاد کنند و آزادشدگان هم يقه ي ما را بعد از خشک شدن عرق راه بگيرند که چرا براي آزادي آن ها که بي گناه بوده اند تقاضاي "بخشش" و "سازش" و "برده شدن" کرده ايم، و دوستان قهرمان شان را که فقط با زبان پرخاش و تهديد و بگرد تا بگرديم با حکومت سخن گفته اند بر سر دست بگيرند و به عنوان نجات دهندگان خود معرفي کنند.

شبح عزيز از من پرسيده اند "شما چه هستيد؟" و دوستمان آسيد قلي از سر لطف پاسخي داده اند که من به شدت پاسخ ايشان را تکذيب مي کنم و خدمت شبح عرض مي کنم که ما آني که آقاي آسيد قلي مي فرمايند ابدا نيستيم. ما يک آدم خيلي خيلي معمولي و ساده لوح و هالو و اپورتونيست و ريويزيونيست و سوسيال امپرياليست و بورژوا کمپرادور هستيم که بعضي وقت ها فکر مي کنيم آقاي شاهرودي و آقاي خامنه اي بعد از نماز مغرب و عشا مي نشينند خزعبلات ما را مي خوانند و ما هم سعي مي کنيم کاري را که "فشار بين المللي" انجام داده است، با روش هاي سوسيو - دسپوتي - ماکياوليستي - که شامل عجز و لابه و استغفار و نه نه من غريبم بازي و يقه دراندن و و موکشيدن و تو سر زدن مي شود - به نام خودمان تمام کنيم تا به وسيله ي آن اصلاح طلبان بر سر کار بيايند (يا بر سر کار بمانند) و ما هم پستي مقامي چيزي انشاءالله تعالي در وزارت آي تي که وزير آن الپر خواهد شد بگيريم.

با اين جواب فکر مي کنم همگي ما نفسي به راحتي مي کشيم و مسائل پشت پرده و توطئه هائي که دوستان سعي در کشف آن دارند بر آب مي افتد و مي توانيم برويم به کار نوشتن خزعبلات مان برسيم!

F.M.Sokhan May 10, 2005 09:44 PM

يك واقعيت خيلي مهم كه سخن را بر لنين برتري ميدهد زنده بودن او است. سالها بود كه جنبش لنينيستي، لنين بودن را از استالين ياد گرفته بود. هتاك . حرمت شكن. مرگ بر اين و آن گو. به همين دليل هم بيشترين آمار اعدام متعلق به كشورهاي كمونيستي بود. نظامي كه ميبايست حامي شرافت انسان باشد آنچنان از رهبران خود خدا ساخت كه ديگر نيازي به خداي آسماني نداشت زيرا كه دستور كشتار را بيواسطه از خدايش ميشكست. خشونت استالين را به كينه سرمايه داري نسبت به آن پدر خلقها ربط داد غافل از آنكه امپرياليسم سوراخ دعارا پيدا كرده بود. نقطه ضعف را آگرانديسمان ميكرد. اعترافات تلويزيوني ياران لنين در زمينه توطئه بر عليه ميهن سوسياليستي الگوي هزاران خون آشام ديگر از جمله آدمخواران جمهوري اسلامي گرديد.
سوسياليسم يعني زنده باد برابري و دمكراسي براي آدمهاي زنده. ودر همينجاست كه سخن كه به صفت انسان دوستي نيز مزين است از لنين برتر است. سخن زنده است . سخن شرافتمند است.
شايد پاسخي باشد بر " ف.م. سخن عزيز!
او لنين بود! شما چه هستيد؟"

آسيد قلي خان May 10, 2005 12:46 PM

jenabe sokhan
inke ba yek nafar almani be almani harf mizabid kheyli fargh darad ba inke begooid ba shahroodi be zabane ayato hadis harf mizanid. dar zemn, ba yek nafar chini ke english balad nist be che zabani harf mizanid? mesalhayetan aslan ba ham hamkhani nadarand va be ghole ARMAN safsate mibashad

faranak May 9, 2005 06:22 PM

همیشه بهترین کار حمله کردن نیست ..کار شما رو ارج می نهم و باید بگم که خودم هم مطلبی با همین مضمون نوشتم

روزبه May 9, 2005 01:13 PM

ف.م. سخن عزيز!
او لنين بود! شما چه هستيد؟
و متاسفانه حتا از لنين بودن هم بعضی‌ها فقط دامن پوشيدن‌اش را ياد گرفته‌اند.

شبح May 9, 2005 12:34 PM

سخن گرامی,

چرا سفسطه میکنید ؟ "با هر کس مثل خودش حرف زدن" با "تن به خواسته اون شخص دادن" فرق میکنه. شما میتوانید با یک عرب عربی حرف بزنید بدون آنکه تن به خواسته او بدهید.

اتفاقاً "التماس نامه" شما به هیچ زبان خاصی نیست الی زبان خواری و "مرا به بزرگواری خود ببخشید !" من هر چه در آن گشتم اثری از قران, نهج البلاغه, کشف الآیات, بحار الانوار و شیخ نامه ابولهُل نیافتم.

اگر قرار به خواری و "مرا ببشخید" است, لازم نیست که از تخصص ! دینی و آخوندی خود استفاده ببرید و التماس نامه خود را به آیات عربی مزین کنید. بلکه با یک جمله ساده بفرمایید: "سید ! مرا ببخشید" وسلام ! چرا دیگر اینهمه شلوغش کرده اید و از حساب لنین و سایر بزرگواران خرج "توجیه" خود میکنید ؟

در ضمن هنوز به سوال شبح و من پاسخ نداده اید: آیا اگر شاهرودی از شما خواست توبه نامه امضا کنید تا ایکس آزاد شود, اینکار را میکنید ؟ (بله/خیر)

با تشکر
رئیس دفتر شاهرودی

آرمان May 9, 2005 03:46 AM

سلام بر يار و همراه و دوست عزيزم. يادداشتي در همين رابطه نوشتم.

مسعود برجيان May 9, 2005 12:31 AM

جناب آقاي نسيمي، با تشکر از نظرتان؛ در مورد اين که روشنفکران فارس به دره ي پوچي سقوط کرده اند، من والله بِلَه نظرم يوخده و گومان الَميرم بله بير شيء صحته اولسون. چوخ ممنون که اوره يوز منه يانير.

در مورد "مجله" ي شرق هم - که فکر مي کنم روزنامه ي شرق منظورتان باشد - افسوس مي خورم که کارمان به جائي رسيده که اين "مجله" بايد قبله مان شود درجائي که مردم سابق مسکو و واشينگتن قبله شان مي شد! ظاهرا نصيب ما هم از قبله هاي عالم همين قدر بوده است!

در مورد حضرت مارکس هم من با هر کسي به زبان خودش حرف مي زنم. اگر شما ترک باشيد با شما ترکي حرف مي زنم، اگر فرانسوي باشيد فرانسوي و اگر آلماني آلماني. چون دوست ارجمندمان شبح زبان مارکس و لنين را خوب بلد هستند با ايشان با اين زبان سخن گفتم. اگر حضرت آيت الله شاهرودي هم افتخار بدهند و با من سخن بگويند و به من بگويند دامن بپوش، با ايشان هم با استناد به آيات و احاديث سخن خواهم گفت.

همه ي اين زبان ها يک طرف آن چه خود بدان تکلم مي کنم، فقط و فقط يک زبان است و آن هم زبان انسان و انسانيت است. زبان بشر و نوع بشر است. اميدوارم اين توضيح براي دوست مان جناب آرمان هم کافي باشد.

ف.م.سخن

F.M.Sokhan May 8, 2005 11:23 PM

راستی..یک جمله هم برای "سهند" :
عزیزم،زود تسلیم شدی ،

molla2:revenge of mullah May 8, 2005 11:13 PM

دوست عزیز...
واقعا باور کردی حرفهای گول زننده این دروغزنان قبل از انتخابات رو؟ متاسفم...
فکر کنم بد نیست کتاب ماهی سیاه کوچولو رو باز خوانی کنیم...اگر فکر می کنید این مرغ ماهی خوار دلش به حال ماهی ریزه ها می سوزه....

molla2:revenge of mullah May 8, 2005 11:07 PM

Agahyehe FM Sokhan: man vaghte ziyadi wase tanz khondan ne daram, be andazeyeh kafi trajedi vase hezaran saal darim, vali baad az khondaneh koment ha majbor shodem ke poste shoma ra be khonam--- akhe avval feker mi kardam ke hatman bayad tanz bashe ve ne khonde bodemesh--- age vagheen intori fekr mi koneed, man jedden delam be hale sade loheyeton mi soze. kollan man feker mi konam ke aksareh rooshan fekrane Fars be darreyeh poochi soghoot karde and. az onhaeeye ke majjaleyeh Shargh ra ghebleyeh khod midanand , nemishe ham az in bishtar entezar dasht. in poste shoma be mara beyade taktik hayeh moallaghyeh Hezbe Toude mi andaze, che har rooz bena be dastoreh sarvareshon dar Mosco, ye harfi mizadand ve hamishe ham naghl gholi az Marx avorde ve tojihesh mi kardand.

Sahand May 8, 2005 10:40 PM

پس بااین حساب راضی به "سازش" شده اید ؟!

اگر شاهرودی از شما درخواست کند که برای آزادی ایکس شما باید دامن تنتان کنید و در خیابان داد بزنید "من برده سید علی هستم و هر چه در بلاگم گفتم دروغ بود" آیا هنوز هم سر قول خود هستید ؟

من از جانب شما شرم دارم. لااقل بگذارید این خفت را خود ایکس تحمل کند تا زودتر آزاد شود. شما چرا اعتبار خود را چنین زود میفروشید ؟

آرمان May 8, 2005 10:35 PM

سلام. بار اول است که به این بلاگ می آیم. کهنه کار به مطلب آخر بلاگستان لینک بدهید لطفا. موفق باشید.

گزيده بلاگستان پارسي May 8, 2005 05:29 PM

ف.م. عزيز، اين تقاضای من هم هست!...مديار مسلمان بود، اين حکم گذشته از اينکه به خودی خود بيشرمی هست، در مورد مديار اصولا صدق نمی کنه...آيا مديار بايد به تنهایی بهای مبارزه رو پرداخت کنه؟...من هم تقاضا می کنم که مديار رو هر چه زودتر آزاد کنيد!

شبنم May 8, 2005 04:53 AM

شبح عزيز! يادتان هست وقتي تروتسکي حاضر نمي شد براي حضور در مذاکره فراک بپوشد، لنين به او چه گفت؟ گفت اگر لازم باشد، بايد دامن هم بپوشي! ما که قرار نيست در مذاکرات صلح شرکت کنيم و فراک هم که نداريم تن مان کنيم، ولي براي آزاد شدن يک جوان بي پناه و کاهش دردهاي يک خانواده، "استدعا" که هيچ، دامن هم حاضريم بپوشيم! ف.م.سخن

يک نکته ی ديگر را هم فراموش کردم بگويم: يادتان هست که اس.ار ها و منشويک ها به خاطر همين امضای قرارداد صلح برست ليتوفسک به لنين چه لقب مي دادند؟ آيا شما هم معتقديد او به خاطر اين سازش، "خائن" بود؟

F.M.Sokhan May 8, 2005 01:44 AM

ف.م.سخن عزيز!
من از جانب آقای شاهرودی از شما سوآل می‌کنم.
فرزندم اگر من به خواهش شما گوش کنم و مجتبا سميعی‌نژاد را آزاد کنم شما در مقابل برای من چه می‌کنيد؟
نوشته‌یی:"من استدعا مي کنم براي اثبات صداقت کلام خودتان هم که شده اين جوان را آزاد کنيد."
قول می‌دهی اگر او را آزاد کردم بعد ديگر به صداقت من اعتراف کنی!
فرزند دل‌بندم همان‌طور که می‌دانی من قرار بود رهبر عراق بشوم و حالا که نشدم نامزد رهبری ايران هستم. چشم مجتبا را آزاد می‌کنم و اميدوارم تو هم صادقانه از من دفاع کنی و پيش همه اعتراف کنی که من آدم بسيار خوب و رئوف و صادقی هستم و به خواهش تو مجتبا را آزاد کردم.

شبح May 8, 2005 01:29 AM

من معتقدم زندانی بودن اهل قلم ضررش برای دیکتاتوری بیشتر از آزادی آنهاست.

یادمه یک فیلمی دیدم که در آن شوروی سابق یکی از دانشمندان اتمی آمریکا را دزدید و تقاضای مبلغ هنگفتی کرد. مقامات آمریکایی هم مجبور به پرداخت آن مبلغ شدند. اما بعد از آزادی دانشمند متوجه شدند که حافظه اش از بین رفته است و شر و ور میگوید, یعنی بلایی که روس ها بر سر او آورده بودند.

حالا منظورم اینست که مطئمن باشید این جلادان دینی کهنه کار از زندانی کردن این افراد بیزارند. هدف آنها فقط خاموش کردن مردم است. اگر قلم کسی را بشکنند اما مردم دائم در باره او صحبت کنند اثرش از اولی بدتر است بری رژیم. یعنی اگر سمیع نژاد از لحاظ فکری تخلیه شده باشد دگیر خطری ندارد و الی زندانی بودنش از آزادیش بدتر است برای رژیم.

جان کلام: آزادی وی منوط به طرز فکر ایشان است مگر آنکه توسط "اعتراض گسترده" شما آزاد شود.

اما نکته اصلی اینست که اعتراض میبایست حالت اعتراض داشته باشد مبنی بر اینکه سمیع نژاد "باید" آزاد گردد و زندانبان او گناه کار است. متاسفانه اعتراض شما جنبه "التماس" گرفته و ایطور استنباط میشود که "ما گناه کاریم و شما به بزگواری خود آنرا ببخشید !" من مطمئن هستم که نه تنها شاهرودی و بلکه تمام جلادان مذهبی رژیم از این "التماس" شما به وجد آمده اند !

باید دید هدف چیست ؟ آیا هدف "آزادی بیان" است و یا "آزادی سمیعی نژاد" ! اگر هدف شما دومی است من شخصاً تظمین میدهم که اگر ایشان (سمیع نژاد) از کرده خود پشیمان شود و در انظار "عمومی" توبه ! کند, همان ثانیه از زندان آزاد خواهد شود. اماً باید برای آن "آزادی" گریست !

آرمان May 8, 2005 12:56 AM

آقا حميد، حرف از بخشش زدي؛ آري ذات ايراني با بخشش عجين است!اما ايا مگر انان يزيد را بعداز 1400 سال بخشيدند! اگر خدا هم ببخشد آنها نمي بخشند!وقتي يک مسلمان يک کرد يزيدي را در خيابانهاي مونيخ به قصد کشت مي زند! از کجا معلوم که 1400 سال ديگر يک ايراني ؛ در خيابانهاي اتريش يک آخوند را کتک نزند!کينه ، نفرت و انتقام جزو ذات آنهاست!به هر حال تصميم نهايي با مردم ايران است که ببخشند يا نه!!البته آنها هم ميدانند که براستي مردم ايران شريفند !!!براي همين آبرو شرف ما را پايمال ميکنند!!!

Haleh May 7, 2005 10:19 PM

سلام دوست عزيز
فکر نميکنم نيازي به تقاضاي شما باشه. با توجه به بخشنامه جديد ايشون مجتبي که سهله گنجي و عليخاني و خيلي هاي ديگه که رو به اعدام و يا رو به موت هستن آزاد ميشن. البته يه کوچولو زمان ميبره.
موفق باشيد

نقابدار May 7, 2005 10:07 PM

حضرت سخن!
سلام، از مرحمت آن استاد گرامی بسیار ممنونم. حال من به لطف خدا خوب است و فقط درد شدید پدرم را در آورده.
خیلی مخلصیم

Nikahang May 7, 2005 07:27 PM

السلام و علیک یا ف. م. سخن عزیز
صدای درخواست بحق شما را شنیدم و دستور آزادی بدون قید و شرط آن جوان بی گناه را صادر کردم. اما گوئی ایشان دوست ندارند برادران شفیق و خیر خواه بازجو را وداع گویند و بر ماندنشان در جوار این عزیزان پافشاری می کند. انشالله و بزودی ایشان را حضورا ارشاد و راهنمائی خواهم کرد تا سریعا بقلب اجتماع برگردد و بنوشتن مقالات انتقادی خویش ادامه دهد و ما بتوانیم با بهره گیری از این انتقادات اصلاح شویم. انا الله یحب المقال، فی الموضع الانتقاد.

آیت الله الهاشمی الشاهرودی العراقی
بیست ویک رجب یَکهزاروچهارصدو بیست قمری

شاهرودی May 7, 2005 06:47 PM

سخن گرانقدر،جای خوبی انگشت گذاشتيد.همان جا که بارها آزموده ايم!اميدی به شنوايي نيست! بگذار يک بار ديگر دورويی اين جماعت رو شود!اما نمی دانم چرا باز هم می خواهم دعا کنم کاش اين بار بشنود!کاش!

سام الدين ضيائي May 7, 2005 03:45 PM

بگذار بگويم اينها كيستند.

دو سه سال پيش يكي از نزديكان ما را بجرمي كه تا به امروز كسي از آن بي خبر است گرفتند و بردند.

ماهها زن و بچه و خانواده و هيچ كس نميدانست او را كجا برده اند ولي همه مي دانستند كه چه كساني اورا برده اند.

او كار سياسي نمي كرد ولي او مثل اكثريت مردم مخالف عملكردهاي ضد انساني رژيم بود و تنها فرقي كه با مردم عادي داشت محبوبيت او بين عده بي شماري بود كه بنظر مي رسيد اين محبوبيت وي باعث دستگيري وي شد و بقولي ميخواستند زهر چشم بگيرند.

بهرحال ما پيش هركسي كه مي شناختيم رفتيم تا بتوانيم او را از بند رها سازيم. از جمله كساني كه بديدنش رفتيم يكي از آخوندهاي بقول خودشان كله گنده در تهران بود. ما چون با اين آخوند نسبت خانوادگي دوري داريم، اميدوار بوديم و مي دانستيم كه او مي تواند كاري انجام دهد.

اين آقاي آخوند كله گنده وقتي ما را ديد به اتاقش برد دستور داد برايمان چايي بيارن و كلي به حرفهاي ما گوش كرد و قول داد سريعا اقدام كند.

بهرحال از آن روز كار ما اين شده بود هرروز خدا سراغ اين آخوند كله گنده را بگيريم و وي هر بار به ما دروغهاي شاخداري تحويل ميداد و مي گفت: كه وي فلان و بهمان كرد.

بهر حال ماهها گذشت و بالاخره زنداني ما را آزاد كردند و از او نيز تعهد گرفته بودند كه با هيچ كس اجازه ندارد در مورد آنچه به وي گذشت، صحبت كند.

ولي خبر دار شديم: آن آخوند كله گنده كه بما قول آزادي وي را داده بود پشت سر ما به مزدورانشان دستور داده بود تا مي تونيد اذيتش كنيد و در زندان نگه داريد.

فقط به دوست عزيز سخن مي خواستم بگم: آخوندهايي حكومتي اينگونه افراد دو رويي هستند. اينا ممكنه در جواب نامه بتو بگن هر كاري از دستم برآيد برايش مي كنم ولي در عمل برعكسش را مي كنند.

اين شاهرودي هم اين اواخر چون مثل ديگر آخوندا نقشه هايي دارد الكي از قوه قضاييه كه خودش رييسشه ايراد مي گيرد.

ولي چيزي را ميدانم:

اگر آخوندا قبل از اينكه دير بشه تمام زندانيان سياسي را آزاد كرده و تن به انتخابات آزاد بدهند و بگذارند حكومتي مردمي بپا شود همين مردم گناهان آنها را خواهند بخشيد ولي واي به روزي كه ديگر دير شده باشد.
.

حميد May 7, 2005 03:11 PM

آقاي سخن من هم با شما هم صدا هستم!زنداني کردن يک جوان دانشجو به جرم نوشتن دردي را از آنها دعوا نمي کند
آنها ممکن است جسم ها را زنداني کنند و شبها سوسکها را
به جان آنها بياندازند اما هرگز نمي توانند روح وفکر جوانان بي گناه را اسير سلول هاي انفرادي خويش کنند!
آنها با اين کار فقط نام ما را ميگيرند ، چه ؛ نوشتن ادامه مي يابد و فکرها به پرواز و قلم ها روانتر و انديشه ها پايدارتر !اما با اسمهاي مستعار !ايراني در هر شرايطي براي بيان انديشه اش بهره مي جويد!
ان روزها ، صداي اذان پايين بود و براي همين صداي اين آقايان به گوشها رسيد !لطف کنند کمي هم صداي اذان را کمتر کنند تا صداي مردم فلک زده را بشنوند!

Haleh May 7, 2005 03:03 PM