برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
sokhan May 14, 2005 01:14 AMجناب هوشيار ايراني با تشکر، من هيچ نظری از شما را تاکنون پاک نکرده ام. ف.م.سخن
May 16, 2005 06:28 PMaghaye f . m . sokhane geraami
ye soal azatoon daram va oonam inke chera? neveshtehye mano ke be onvane ezhare nazar dar bakhshe nazaraat ersaal kardam, mahv shodeh ast??? In etefaagh barayam besiiyar soaal bar angiiz ast!!!
baa ehteraam
سخن جان بسیار زیبا و بجا بود. نسل جوان که آن زمان را به یاد نمی آورد و قدیمی ها هم که بعضا چنان درگیر دعواهای جناهی اند که گاه ترجیح می دهند کمتر از آن زمان گفته شود نکند که جناح رقیب مطرح شود! نمونه اش افاضات داریوش همایون راجع به قربانیان قتل عام 67.
خوب یادم است اسفند 59 یکی از ماموران کمیته به یکی از هم کلاسی هایم که در چند صد متری من نشریه مجاهد می فروخت با کلت شلیک کرد که البته خوشبختانه به هدف نخورد. البته از این دست وقایع در آن زمان بسیار اتفاق می افتاد و تاج زاده بد نیست بگوید در آن زمان چه شغل شریفی داشته است. بقیه اصلاح طلب ها نیز مستثنی نیستند و گذشته آنها را اگر بکاوی همه یا رییس کمیته بوده اند یا سپاهی یا بسیجی.
دوست روشنفکر سخن,
به جرات میگویم که این بهترین (از لحاظ سطح آگاهی و مفید بودن) مقاله ای بود که تاکنون نوشته اید. واقعاً به شما افختار میکنم. این مقاله پیتکی بود بر سر اون کسانی که سعی در شیستن کثافت مزدوران سابق دیکتاتوری دارند. همان کسانی که حرفهای سراسر متناقض سروش را آیه های جدید ناذل شده قلمداد میکنند و در بلاگ های خود بعنوان "سند تجدد" و "بدوران رسیدن" چاپ میکنند.
ظاهراً آقای تاجزاده فراموش کرده که در دوره سوم (اگر اشتباه نکنم) مجلس مسعود رجوی در اوج محبوبیت مجاهدین خلق کاندیدای رسمی و "قانونی" مجلس شد اما صلاحیت او به دلیل مخالفت با قانون اساسی رد شد. در هیچ جای قانون اساسی ذکر نشده که "کسی حق ندارد به آن معترض باشد و این قوانین ابد الدهر هستند". مثلاً حتی خاتمی هم بارها گفته که قانون اساسی باید عوض شود. آیا باید او را به "جرم مخالفت با قانون اساسی" خلع کرد ؟
آقای رجوی که مسلمان بود و میتوانست به قران قسم بخورد ! طبق این منطق احمقانه شما نباید هیچ نماینده "غیر مسلمان" در مجلس داشتید ! پس نماینده های مسیحیان و کلیمیان چه هستند ؟ (مطئمن باشید هم کیانوری کتاب مقدس خودش را داشت) آیا این فقط بهانه ای برای خفه کردن مخالف نبود ؟ من مطئمن هستم که در آن زمان رجوی در مجلس با اکرثیت آرا انتخاب میشد و حتی برای رئیس جمهوری هم او طرفدار کافی داشت. در حقیقت اکثر 20 میلیونی که به بنی صدر رای داده بودند از او (در آن زمان) حمایت میکردند. (یکی از علل خلع بنی صدر هم همین بود)
اما شما چه کردید ؟ او را مثل همین امروزٍِِِ شورای نگهبان, از حق قانونی و شهروندی خود محروم کردید و بنیذ صدر را هم خلع. "مبارزه مسلحانه" مجاهدین هم از همان زمان شروع شد. یعنی زمانی که شما و هم کیشانتان تمام درهای قانونی را بروی آنها بسته و با خشونت تمام حامیان آنها را مثله کردید.
یادم میاد در آن زمان (حوالی سال 60) در مدارس "معلمان پرورشی" (هفته ای دو ساعت) دانش آموزان را به بحث مثلاً "آزاد" !!! فرا میخوانند. خودم یادم هست که شنیدم که یکی از آنها گفت: "هر که طرفدار هر گروهی است با فراغ خاطر اعلام کنه. ما فقط بحث میکنیم !" که در آن زمان والیدن عاقل من مرا از بحث های سیاسی بر هذر داشتند. ولی چندین نوجوان ساده ولی دلیر گول آنها را خورده و از مجاهدین و فدایی ها حمایت (فقط لفظی و فکری) کردند که بعدها برای همه شان پرونده درست شد و خیلی ها بنا بر میزان طرفداریشان معلق از تحصیل و یا زندان شدند. خود همان به اصلاح "معلم پرورشی" بعد از قلع و قمع مخالفین و استقرار دیکتاتوری دینی, در کلاس اعتراف کرد که: "هدف ما فقط شناسایی مخالفین و پاکسازی !!! مدارس بود"
مادر یکی از دوستانم فقط به جرم آنکه زمانی که هویدا از مدرسه شان بازدید کرده بود با او عکس دست جمعی گرفته بود از کار اخراج شد !! (البته بعد ها با رشوه مالی از طریق واسطه به یک آخوند به سر کار باز گشت !)
اونقوت شما با کمال بیشرمی میگید: "آنها بحث نمیکردند و مبارزه مسلحانه را انتخاب کردند ؟؟!!"
شما اگر شرف دارید جواب دهید: کسی که بخاطر ابراز عقیده اش, از تحصیل و کار محروم شده و به زندان و بدترش افتاده آیا راهی جز سکوت و یا مبارزه مسلحانه دارد ؟
کدوم "بحث" !! جناب سخن به نکته خیلی باریک ولی اساسی اشاره کرد. بحثی که آخرش به ارتداد شخص (که حکمش معلوم است) ختم شود, دیگر چه صیغه ای است ؟؟!!
خود من هر گاه با کسی در دانشگاه بحث میکردم آخرش باید سکوت میکردم چونکه به اینجا میرسید که از من میپرسیدند "آیا قران را صد در صد قبول داری ؟!" آیا این بحث عادلانه است ؟
ولی خوشبختانه اینترنت این فقس را در هم شکست. دیگر لازم نیست که سخن, آرمان, حسن آقا و ملاحسنی کانادا و .... بنا به مصلحت جانیشان از افشاء حقایق صرف نظر کنند.
ولی اون عده ای که هویتشان مشخص است (مثل [....]) هنوز هم مجبورند از ترس جانشان حقیقت را قربانی کنند و موزیانه یک چکش به میخ بزنند و یکی هم به نعل ! هر گاه ما میخواهیم در بحث به یک نتیجه اساسی برسیم و به "راس هرم" و "منبع فساد" برسیم موقعیت این افراد به خطر میافتد و به اتهام "توهین به مسلمانان" سانسور میشویم !!! برو جمعش کن ! **چیزی که نشه نقدش (شما بگو توهین !) کرد هیچگاه هم قابل عوض شدن نیست.** این جمله را هزار بار بخوانید و به خاطر بسپارید. همان است که به قول دوستمان سهند یوغ خرافات هزاران سال است که بر گردن بشر باقی مانده است.
غربیان اگر به دمکراسی نسبی رسیدند به خاطر عبور از همین خط قرمز ها بود که شما را وادار به سکوت و یا سانیسور میکنه (البته "عبور" اینجا به معنی فحاشی نیست و نقد معنا میدهد). جالبه اگر کسی در بلاگ اینها فحش خوار مادر به کسی بدهد ولی مخالفتی با حرفشان نداشته باشد و یا دکانشان را به خطر نیدازد این فحاشی, "توهین" بحساب نمی آید ! ولی اگر کسی خرافاتی را با بهترین و زیباترین کلمات ادبی به زیر سوال ببرد آنگاه این توهین به اسلام محسوب میشود و به قول آخوندان اسلام به خطر میافتد !!! اگر بنا به این منطق بود که تمام غرب توهین به تمام مذاهب است. مثلاً در اخبار سی ان ان اول گزارش عبادت جسد پاپ توسط صدها هزار نفر را نشون میده و بلافاصله بعدش گزارشی از آماز تجاوز و همجنس گرایی کشیشان و مصاحبه با قربانیان آن را پخش میکنه. این توهین نیست ؟ شما بودی حتمًا قسمت دوم را سانسور میکردی. خدا ...(نقطه) را شناخت و بهش شاخ نداد.
باز هم تشکر
آرمان May 15, 2005 12:04 AMباسلام:
تعاریفی که برازنده شما بود دیگران نوشته اند و من اجازه میخواهم انتقادی کنم که ریشه سالهای 60 و تمام سیه روزی که برما مردم ایران میرود ازآن سرچشمه دارند. هم آقای تاج زاده و هم همه وقتی از سالهای 60 صحبت به میان می آورند، از زدوخورد و تخاصم قوا و همه وهمه چیز صحبت است غیراز صف کشی استبداد دربرابر آزادی. به همین دلیل از ریشه اصلی نابسامانیها که کودتای بر ضد مردم (منتخب مردم) باشد سخنی به میان نمی آید. چرا که سخن از حق حاکمیت مردم به میان می آید که نه با نخبه گرائی میسازد و نه با قدرتمداری سازگار. سخن اصلی تهاجم استبداد به رای مردم و کوتاهی ما مردم از پاسداری از آن است.
اینجانب گاهی مقالاتی در مسیر اصلی راهی که باید پیمود تا به استقرار مردم سالاری رسید مینویسم و برای سایت های مختلف می فرستم اما به جز معدودی منتشر نمی شوند. آیا واقعا دعوا برسر"قدرت" است؟
آقاي سخن؛ بي نظير بود،از شما بسيار سپاسگزارم که با با قلم تواناي خود ما نسل بعدي را در جريان اتفاقات گذشته مي گذاريد!چون من سال 60 فقط 10 سال داشتم و هيچ چيزي از جريانات سياسي نمي دانستم و اين مقاله را دو بار خواندم و گزيده گويي ، بيان روان و شيواو بي طرفي و حقيقت گويي شما در جاي جاي آن به چشم مي خورد !تنها خاطره اي که يادمه اينکه يک شب يکي از جوانان فاميل که در کوي اميراباد بود ، سراسيمه به خانه ما آمد و گفت که به کوي حمله شده و دانشجويان طرفدار دکتر شريعتي را دارند مي برند!!و تقاضا کرد که آن شب را در منزل ما بخوابد!!و ديگر يک شب هم شاهد بوذم که دانشجويان فاميل صدها کتاب را شبانه از خانه بردند و در رودخانه گيشا ريختند!فقط ماهي سياه کو چولو را به من دادند که بخوانم !!!عمويم هم 5 سال در زندان قصر بود و بعد از ازادي محروميت از ادامه تحصيل و شغل دولتي !ديگر چيز زيادي يادم نمي آيد!
باز هم از شما سپاسگذاري مي کنم وسالمتي شما را از خداوند آرزو مي کنم !پيروز باشيد استاد سخن !!!!!!
درود، چه خوب وابستگان سببی و نسبی بنیادگزاران زورگویی و نسل کُشی و آنان که با نهاد ریاکارانه؛ سالهادر پیش بردن ماشین کُشتار جمهوری اسلامی همه کاره بوده اند! امروز پس از گشوده شدن درهای آگاهی رسوا میشوند. کسانیکه بالا رفتن از نردبان ترقّی و رسیدن بقدرت را در عبور از گذرگاه خون دیدند. کسانیکه بانسان بودن خویش بسیار بیشتر از انسان بودن همه ارج نهادند. کسانیکه نام و آوازه و تنها شنیدن اینکه فلانی شخص مهمّی است ، شخصیّت دارد ، نمایندهء مجلس است،وزیر است،رییس جمهور است، رهبر است، امام است، هیتلر است!بادی در غبغب انداخته و انرژی زودگذر و گول زن وامیده از قدرت بی پشتوانهء مردمی آنان را فریفته کرده بود. و امروز زبانه های آتش خشم مردم آنان را نگران باز هم خودشان و نه کشور و مردم نموده! دیگر نگاههایشان و گفتارشان نشان مرگ دارد. این قدرقدرتان همه کارهء زُبده و نُخبه در چاپلوسی که 26 سال تماشاچی و همراه آدمکشان مکتبی بوده اند؛ از امام زمانشان در جمکران صدای ناقوس مرگ را شنیده اند. امّا خیانت به آرمان ملّت و کَشتن و یا تماشای کُشتن فرزندان مردم با هر مرامی،دینی،آیینی،مسلکی سرنوشت تلخ و زشتی دارد.
رضا ایرانی May 14, 2005 12:21 PMبارها و بارها گفته ام كه اينها هدفشان بدست آوردن دوباره سهم از دست داده شان در حاكميت است و لاغير. نه اعتقادي به دمكراسي دارند ( چون اعتقاد به جمهوري نوع اسلامي دارند)، و نه اصولا اعتقادي به مشاركت مردم در حاكميت. منظورشان هم از حاكميت توتاليتر حاكميت بدون خودشان است. وگرنه جمهوري اسلامي 26 سال و اندي ست كه توتاليتر است. از اعترافات تلويزيوني مجاهدين و توده اي ها و آيت اله شريعتمداري هفتاد و اندي ساله همه و همه درسهاي همين آقايان به برادران اصول گرايشان بوده است.
- تيغ كشيدن و اسيد پاشيدن به صورت دختران
-مثله مثله كردن توماج، مختوم، جرجاني، و واحدي از رهبران تركمن ها
- اعدام بدون دليل سعيد سلطان پور شاعر فدايي ( آغاز قتلهاي زنجيره اي نويسندگان و شاعران را در واقع همين طفلكيهاي بيگناه شروع كردند منتها نه مخفيانه)
-اعدام سعادتي بخاطر مشاركت در طراحي ترور كچويي جلاد (بعدا موسوي هردمبيلي دادستان كل كشور يا شايد هم رييس قوه قضاييه آن موقع اعلام كرد كه اشتباه شده و بهمين دليل هم سعادتي به بهشت رفته است)
-انقلاب فرهنگي از شاهكارهاي حضرات ميباشد
-طول دادن جنگ بيحاصل در زمان اقتدار همينها اتفاق افتاد
-آقايان انشاالله يادشان نرفته كه در خيابانها راهپيمايي راه انداخته و مرگ بر بازرگان پبر خرفت ايران شعار ميدادند.
-شكنجه زن سعيد امامي بوسيله وزارت اطلاعات دولت گلاب به روي شما اصلاح طلب
--همين مسئله سوگند به كتاب آسماني كه بقول حاج آقا تاج زاده باعث جلوگيري از ورود توده اي ها به مجلس شد- آقا جان تورو سنه نه. مگه مردم اون آقا را انتخاب نكرده بودند. تو چه .... هستي كه جلوي انتخاب مردم مي ايستي ولي جلوي ورود غلام سيدعلي خامنه اي حداد عادل به مجلس را كه از طرف مردم هم انتخاب نشده را نميگيري.
از اينها و ميليونها جنايت ديگر آقايان كه بگذريم من مانده ام كه وقتي در آمريكا مسئله واترگيت اتفاق ميافتد، رييس جمهور نيكسون استعفا ميدهد. در آلمان بدنبال افشاي جاسوسي يك عضو دولت براي آلمان شرقي ويلي برانت صدراعظم آلمان استعفا ميدهد.
در ايران اسلامي آدم ميكشند، كشور را به نابودي ميكشانند، تازه دو قورت نيمشان هم باقي است و كلي هم طلبكار. چرا آدم نميشيد. شاخ محبت را بكشيد و بريد شايد فراموشتان كرديم. از هويدا كه پاكتر نيستيد.
با سلام- مقالاتتان فوق العاده است - روشنگري اي كه چقدر به آن نيزمنديم - اگر قابل بدانيد: http://yogyni.blogspot.com/2005/05/blog-post_14.html
يوگيني May 14, 2005 11:13 AMممنون!
فیروز May 14, 2005 08:05 AMآقای سخن دست شما بخاطر نوشتن این مقاله درد نکند. تاریخ از مهم ترین ارکان برپا کردن یک دموکراسی پایدار است، از آن غافل نشوید.
اینکه آقایان گمان میکنند که بعد از بیش از ربع قرن ملت همه چیز را فراموش کردهاند خواب و رویایی بیش نیست. اینها دل خوش کردهاند به اینکه توانستند نیروهای چپ را از میدان به در کنند و حالا با خیال راحت میتوانند با دروغهای خود تاریخ را تحریف کنند. بسی خیال باطل کیست که نداند بر خلاف آقای رجوی قدرت طلب دیگر اعضای مجاهدین حداقل در مقطع سالهای 60 از با رشادت ترین فرزندان ایران بودند که همین آقایان امروز اصلاح طلب آنها را به قتل گاه فرستادند و با دو زانو نشستن در مقابل امام امت شان و نوکری و چاپلوسی آن پیر خرفت به گمان خودشان میخواستند با به خون کشیدن نیروهای واقعی انقلاب قدرت را قبضه کنند.
تنها چیزی را که اینها در محاسبات شان منظور نکردهاند دوران مدرن و امکان ثبت تاریخ است. تاریخ امروز را نمیتوان مثل قدیم تحریف کرد همه چیز ثبت شده و روز موعود گریبان این مفلوکین گرفته خواهد شد.