فيلترچيان عزيز! سانسورچيان ِ گرامي!
موفقيت شما را در امر پايين آوردن ِ خوانندگان ِ اين وب لاگ تبريک و تهنيت عرض مي کنم. البته از اين که خواننده ي اين وب لاگ کم مي شود خوشحال نيستم، بلکه خوشحالم از اين که يک کار – آن هم کار فيلتر و سانسور که لازمه اش داشتن کمي سواد و مقدار زيادي عُرضه است - در اين مملکت درست انجام مي شود. در اين مملکت قبر آدم را هم که درست بکنند آدم بايد به مسئول مربوط تبريک و تهنيت بگويد، از بس که به همه کار گند زده شده است.
نيروي متخصص تربيت کرده ايم براي چه؟ دانشجو فرستاده ايم آمريکا براي چه؟ که بعد از پايان تحصيلات شان به کشور بازگردند و يک مرگ بر آمريکاي خشک و خالي بگويند و چند متر پارچه ي پرچم بسوزانند؟ عزيزان من! با مرگ بر آمريکا که اين آمريکاي لعنتي نمي ميرد، با اين "فيلترينگ" است که آمريکا مي ميرد. ما با فيلترينگ تو دهن دشمن مي زنيم. آفرين بر اين بچه هاي متخصص که تو دهن دشمن مي زنند. آفرين بر اين برنامه نويسان زبده که انشاءالله تعالي بعد از زدن تو دهني، به دشمن لگد هم خواهند زد.
چه کيفي دارد آمار يک وب لاگ را پايين آوردن. بگذاريد دو سه تا عدد و رقم بگويم که اين برادران حاصل زحمت شان را ببينند و بيشتر کيف کنند. مثلا در همين ماه اوت روزانه مابين دو هزار و خرده اي تا شش هزار و خرده اي بر وب لاگ حقير کليک شده است. کم ترين اش 2155 بوده و بيشترين اش 6131. به ناگهان پريروز اين آمار به 1538 و ديروز به 1012 کليک کاهش پيدا کرده است. آقا اين کم موفقيتي است؟ دم همگي تان گرم. من که متحير مانده ام از اين همه تکنولوژي.
من فکر مي کنم که ديگر نبايد نام محرمعلي خان را به زبان بياوريم بلکه بايد به جاي اين نام، نام بچه هاي تيم شرکت "امن افزار" را در تاريخ ثبت کنيم. آفرين به شما قهرمانان سرکوب ِ قلم و سانسور و فيلتر که محصولاتي مانند "سپر" و "امن ساز" و "سرند" و "اسکورت" و "الک" توليد کرده ايد. من جاي شما باشم نرم افزارهاي ديگري به نام "بيل" و "کلنگ" و "آفتابه" و "توالت ايراني" هم توليد مي کنم که با بيل بر سر نويسندگان نگون بخت ِ ايراني بکوبيم، با کلنگ قبرشان را بکنيم، با آفتابه از نجاست شان طهارت بگيريم و خودشان و نوشته هاي شان را هم بعد از تکه تکه کردن در توالت ايراني بريزيم. آفرين به شما که به آمريکا رفتيد و با پول اين ملت درس خوانديد و به ايران برگشتيد تا "سرند" و "الک" اينترنتي درست کنيد.
فقط يک نکته ي کوچک هست که بايد يادآوري کنم. در مورد وب لاگ اين حقير خودتان را بيش از حد به زحمت نيندازيد. اين حقير و نوشته هايش ارزش اين همه تلاش و زحمت ندارد. وقت تان را صرف مطالب گران بهايي کنيد که در گوشه و کنار توسط نويسندگان مختلف نوشته و در وب ثبت مي شود. نوشته هايي که محال است دست امثال شما به آنها برسد. نوشته هایی که اگر يکی را سر بزنید بلافاصله یکی دیگر سر بر مي آورد.
درست است که سواد برنامه نويسي داريد ولي مطمئن هستم که در زمينه ي سياست آن قدر بي سواد و عقب مانده ايد که نمي دانيد که دست ِ سانسور چي و فيلتر چي به دست مردم خشمگين عاقبت قلم مي شود. فکر نمي کنم از روز بعد از رفتن رضا شاه چيزي بدانيد. فکر نمي کنم از دوران دکتر مصدق چيزي بدانيد. فکر نمي کنم از زمان سقوط شاه چيزي بدانيد. از اين عاقبت بترسيد. خيلي هم بترسيد چون جايي براي گريز نخواهيد داشت. اين کارها داغ ننگي است که تا ابد اثرش بر پيشاني تان باقي خواهد ماند. از ما گفتن بود. ديگر خود دانيد.
sokhan August 22, 2005 01:41 AMسلام
متاسفم كه اينگونه به بيراهخ رفتهاي! اگر تيم امنافزار ننويسد خود آمريكاييها و ... مينويسند پس بگذار خودمان نويسنده برنامههاي خودمان باشيم. اگر اشكالي هست در برنامه و تيم امنافزار نيست در سياستهاي ISPها و دولتيون هست.
فرانك عزيز
راستش دقيقا متوجه منظورتان نشدم. اگر منظور شما ديدن انتقادهاي من است كه ميتوانيد در برخي از پست هاي قبلي آنها را پيدا كنيد. اگر هم منظورتان در آينده است كه بستگي به مطالبي دارد كه جناب سخن بنويسند. بهرحال اگر منظورتان را بد فهميدم منتظر اطلاعات تكميلي شما هستم.
موفق باشيد: آرش
man daram baratun as wasat tehran minevisam.
filter mommkeneh kami basar weblog ha ra kesad koneh, wali unhai keh bekhan ba proxy hemeh ja sar misanan.
آرش عزيز
جدای از بحث شما با آرمان من هم معتقدم که آدم بايد از هر گونه حرف توهين آميز خودداری کند ولی لطف کنيد و بجای توصيه های اخلاقی موارد انتقادتان به ف.م.سخن را بنويسيد ممنون ميشوم.
آرش گرامی,
با تشکر از تذکر شما. کمی درباره بحث قدیمی "توهین" صحبت کنم. فلسفه توهین دقیقاً همان بحث بر سر مشروعیت جنگ, ترور, شکنجه, زور, ارتش و ... (چیز های اخ) میباشد. هیچ آدم عاقلی از توهین حمایت نمیکند (مخصوصا در شعار !) ولی گاهی انسان "مجبور" است که از توهین (بصورت نسبی) استفاده کند.
احترام هر شخص واجب است بویژه اشخاص محترم. ولی آیا این امر به این معنی است که ما باید در هر صورت * حقیقت را قربانی احترام کنییم ؟* احترام کسبی است و نه نصبی.
مثلاً در رابطه با جناب ف م سخن. برای مثال احترام ایشان بر ما لازم (نه واجب اسلامی) است. همان طور که احترام هر کس دیگری لازم است. این احترام هم نسبی است و کم و زیاد میشود. مثلاً وقتی ایشان از گنجی دفاع کردند (البته قبل از انتخابات !) احترام ایشان بالا رفت. وقتی که دورویی گروه معین را بی رودربایستی افشا کرد احترامش بیشتر شد (البته از جانب آزاد اندیشان نه مزدوران) ولی وقتی که ایشان خودش را سر سفره ستون پنجم قرار داد و نقد بر آنها را حرام اعلام کرد, احترامش کم شد. وقتی که به هاشمی که صد سال در مزمتش نوشته بود رای داد و گفت: "آنهم با چه رضایتی !" احترامش بسیار کمتر شد. وقتی که دستمال یزدی برای خاتمی پهن کرد تقریباً احترامی باقی نماند !
البته همان طور که گفتم طرف احترام هم نسبی است. به همان نسبت که احترام ایشان از طرف آزادی طالبان کمتر شد به همان نسبت در گروه ستون پنجم "نقطه ای" مورد لطف و کرامت قرار گرفت.
شما نمیتوانید احترام و اظهار عقیده را از هم جدا کنید (هرچند که در ظاهر شعار میدهند میشود). مثلاً فرض کنید جناب ف م سخن بیاید اینجا بگوید: "به نظر من خامنه ای جانشین امام زمان است و شما باید از او بردگی کنید". خوب اگر ما بخواهیم احترام ایشان را نگاه داریم باید بگوییم: "جناب ف م سخن, این صحیح نیست ایشان راس حرم دیکتاتوری است !" اشکالش اینست که این ظلم بر کسی است حقایق را میگوید و ما با همان لحن با او صحیت میکنیم.
پس لحن کلام با توجه به کیفیت مخاطب تغییر میکند و الا این نوعی ظلم است با کیفیت. این اصل را حتی خود سخن هم رعایت میکند. مثلا طلحن مطلبی که ایشان در رابطه با تاجزاده نوشت با لحن مطلبی که در مورد گنجی نوشت فرق میکند.
همه اینها را نگفتم که توهین بر شخص شخیص سخن را حلال اعلام کنم. هدفم این است که بر خلاف سنت و رسم قدیمی که رفتار ما را کلیشه ای میسازد و مستقل از مخاطبمان, خواستم بگویم که عکس العملمان را بر اساس عمل مخاطب تنظیم کنیم والا میشود همان بت پرستی و شیطان ستیزی. اگر شخصی را خوب (سفید) اعلام کردیم این شخص معصوم است و هر کاری بکند باید اگر خوب بود تحسین و اگر بد بود "توجیه" و بر عکسش در مورد شیطان. اگر شیطان 1000 سال هم سجده کند چونکه به خدا بی احترامی کرده است باید در آتش جهنم بسوزد !
نتیجه: احترام به حقیقت واجب عینی و همیشگی است و احترام به شخص لازم نسبی و بر اساس کیفیت عملش.
شخصاً من به نزدیکترین دوستانم حقایق را میگویم حتی اگر موجب دلخوریشان شود چونکه مطئمن هستم بعدا که سر فرصت فکر میکنند به من حق خواهند داد و مرا بخاطر صداقتم دوست خواهند داشت و نه بخاطر احترام (ظاهری).
در خاتمه چند نکته که باعث زیاد شدن نظرات میشود را لیست میکنم:
- عدم سانسور نظرات (احترام به نظر, لحن و شیوه اظهار عقیده نظر دهنده)
- جواب به انتقادات (ارزش به نظر دهنده برای احترام متقابل)
- عدم محدود کردن نظرات و اجازه دادن به بحث بین نظر دهندگان حتی اگر از بحث اصلی بدور باشد. جزابیت اصلی بلاگها همین است. محدود کردن بحث نشانگر خودخواهی صاحب بلاگ است.
- عدم باند بازی مخصوصا باند "ستون پنجم" که مورد تنفر شدید و روزافزون است.
با آرزوی موفقیت شما و مستر ف م سخن
آرمان August 24, 2005 01:50 AMسخني با آرمان عزيز
آرمان عزيز من نيز چون شما به برخي از مواضع و ديدگاههاي جناب سخن انتقاد داشته و گاه و بيگاه نيز نظرات خود را به ايشان ابراز داشته و ايشان هم انصافا بدون كم و كاست نسبت به درج آنها اقدام كرده اند كه شايد شما هم بعضي از آنها را ملاحظه كرده باشيد. همواره هم از نظرات ساير دوستان و از جمله شما در بخش "نظرات" بهره مند شده و ميشوم. اين كامنت را هم به عنوان نظري كلي كه معتقدم بهتر است در كليه سايت ها و وبلاگها رعايت شود مينويسم.
آرمان عزيز به نظرم لحن انتقادي شما كمي دور از انصاف و كمي آغشته به توهين است. البته بحث من اصلا روي محتواي انتقاد و نظرات شما نيست كه بسياري از آنها مثل نظرات من، سخن عزيز و هر انسان ديگري ميتواند درست و يا نادرست باشد. بحث من روي شيوه ي بيان اين انتقادهاست. يكي از مشكلاتي كه به نظر ميرسد اين است كه اگر نظري منطبق با نظرات ما نبود به خود حق حمله، تاختن و توهين به طرف مقابل را ميدهيم. بنده هم ممكن است با برخي نظرات سخن عزيز مخالف باشم ولي وبلاگ ايشان را خانه ي ايشان و وقتي وارد آن ميشوم خود را مهمان خانه ي ايشان مي پندارم و در عين سخت ترين انتقادها هيچگاه به خود اجازه توهين به ايشان را نميدهم. بهتر نيست وقتي فضايي فراهم است كه در آن ميتوانيم با متانت به بحث و تبادل نظر و انتقاد از يكديگر بپردازيم آن فضا را با حمله و تاختن به يكديگر تبديل به فضايي پر تنش و پرفشار سازيم. آنهم از جانب كساني كه همه دغدغه ى آزادي و دمكراسي و تحمل نظرات ديگران را دارند. به اميد روزي كه سخت ترين و شديدترين انتقادها با لحني دوستانه و بدور از توهين و افترا و تعصبات نسبت به يكديگر ابراز شود.
دوست شما: آرش
Dooste Aziz F.M.Sokahn
Taesire Neveshtar e To Va Ghalamat Aghayan ra be chonin kari vadaashteh ke NAGHB bezanand. Negaahi Be Hamin zhaaraate shaagerdaaneshaan dar injaa biyandaaz , che mibini, yek seri neveshteh ke saey mikonand to ra dar aanhaa az jasoos e KGB ta hamiiye Khatami Va Haashemi Va Jaalebtar az hame , Bi tafaavot e be sarneveshte Ganji , Ghalamdaad Konand.
Aziz e Man , Aya Inhame Pariishangooyiiha be to naviid inra nemiidahad ke badjoori hamin neveshtehye akharat tooye haal e aghaayaan zadeh.
Zemnan IN NIIZ BOGZARAD
Doostdar e To
Hooshyar Irani
اين کامنت آرمان من را به ياد يک ييغام از خسن آقا به من انداخت که ادعا ميکرد که بيشترين بحثها در وبلاگ شبح صورت می يذيرد! تا آنجا که من ديده بودم اکثر کامنتها در وبلاگ شبح در جهت تائيد نظرات شبح و چايلوسی بود و فقط وقتی که من و آرمان در آنجا مينوشتيم بحث صورت گرفت.
کامنتها:
۱. اول
۲. باز اول نشدم
۳. فقط خواستم سلامی کرده باشم
۴. ببين چقدر گلی که همه برای اول شدن از هم سبقت ميگيرند
۵. .........
جناب ف.م.سخن
من خود نيز مثل آرمان معتقدم که خود شما در يائين آمدن تعداد خوانندگانتان موثر بوديد.
فکر نمیکنید که علاوه بر مانع "فیلتر" که همواره بوده است عوامل زیر هم در کسادی بلاگ شما موثرند ؟
- رای دادن به مافیای هاشمی و گفتن "آن هم با چه رضایتی" !
- علناً اعلام کردید که به ستون پنجم احترام میگذارید و انتقاد بر آنها را تحمل نمیکنید.
- تنها لینک های ستون پنجم را در بلاگتان گذاشتید (غیر از گویا).
- به کار کثیف سانسور روی آوردید.
- بیضه خاتمی را رسماً مالیدید.
- در زمان بحرانی اعتصاب گنجی به کارهای بی ربط (تیریک گفتن به یک گوشکوب نوجوان خبرنگار, مسخره کردن فرهنگستان زبان فارسی و کسانی که در پالایش زبان فارسی زحمت میکشند و ...) پرداختید.
و ...
این کسادی فقط مشکل بلاگ شما نیست. مشکل همان ستون پنجم هم هست. به بلاگ های ایشان هم که سر بزنید فقط 4 یا 5 تا نظر چابلوسانه بیشتر نمیبینید.
فقط یک توصیه به شما میکنم: کثافات رژیم را توجیه نکینید. وقتی که میگویم رژیم منظورم تمام مزدوران آن است. از جمله خاتمی و هاشمی.
اگر دوست داشتید این پیغام را هم سانسور کنید. زیاد مهم نیست فقط برای اطلاع شخصی شما نوشتم.
موفق باشید
آرمان August 23, 2005 12:32 AMسخن عزیز
متاسفانه خوشحالیت بی مورد است.این برنامه نویسان زبده ایرانی نیستند که فیلتر می کنند..بلکه برنام ریز آمریکاییست و دانشجویان " نابغه" خارج رفته ما ، کاربری بیش نیست که هنر کرده، "ایدز" نگرفته برگشته ، مواقعی که "لول" نیست ، برای "تشکر" و "پاچه خواری" آنها که خرج تحصیلش را داده اند ، پرچمی آتش میزند ، حلقه انسانی درست می کند و....
بازهم متاسفم...
می نویسید:
"... مطمئن هستم که در زمينه ي سياست آن قدر بي سواد و عقب مانده ايد که نمي دانيد که دست ِ سانسور چي و فيلتر چي به دست مردم خشمگين عاقبت قلم مي شود."
درست مانند دست به مزدان "دایی یوسف"!
خب هرچی باشد اینها شاگردان خوب استاد شما "احسان طبری" و رفیق "نورالدین کیانوری" هستند که با یاریِ کی. ژی. بی. خوب آموزش دیده اند!
راستی یه کمی هم از "کژراهه"یِ استادتان بنویسید تا همه را شادمان بفرمایید!
آیا راستی این "استاد" شما همان آدمی نبود که سال هایِ 22 و 23 میگفت که " همانگونه که انگلیسها تویِ ایران حق!!!دارند، روسها نیز باید حق!!! داشته باشند"
گویا فراموشتان گردیده است؟!
بد نبود اگر که به یاد می آوردید!
بیژن
بیژن August 22, 2005 12:17 PMf.m.sokhane aziz aslan negaran nabash ta rozi ke zendeim ba hamim be kori cheshme hame sansor chi ha ham ke shoode ma ba hamim v shoma v digarani ke harfi barai goftan darand roo tanha nemizarim be omide on roozi ke dige az sansoor v sansoorchi hich asari nabashe v jorme harfe hesab zadan marg nabashe be omide on rooz ke midonam dir nist on vaght az dobare hame in kharbahai hokomate akhondi roo dobare misazim donia jadidi ke bari manoo too IRANI navide nafas keshidan too havai azadi roo dare ta on rooz bedone naomidi v hamhang ba ham yek seda faryad mizanim :PAYANDE IRAN
مسعود August 22, 2005 10:29 AMفقط يک نکته ي کوچک هست که بايد يادآوري کنم......از این قسمتش خیلی خوشم امد.
Ali August 22, 2005 02:58 AMسخن عزيز، هرچند سخن ازمنطق گفتن با اين ذوب شدگان در ولايت جهل وجور آب در هاون کوبيدن است ولي حق با شماست وخوشم آمد که مثل هميشه سکوت را مي شکني وسخن مي گويي. من تقريبن اطمينان دارم زماني که لحظه سقوط اين جابران در افق هويدا شد هرکدام باروبنه را بسته وبا چمدان هاي پربه کانادا، آمريکا، سوريه، به کجاو کجا فرار خواهند کرد ودست کسي به آن ها نخواهد رسيد. اين ها هيچي هم ياد نگرفته باشند اين درس عبرت را گرفته اند که مثل دولتمردان زمان شاه به اميد نجات در مملکت نمانند. آنها فعلن تا مي توانند مي تازند، بيچاره ايران !
حميد ـ ميداف August 22, 2005 02:48 AM