درد مردم ما داشتن یا بودن در جامعه مدنی من درآوردی روزه خوانان نیست.
درد ما اینستکه با یک کشمش گرمیمان میشود و با یک غوره سردی.
درد ما اینستکه حاضر به قبول اشتباهات خود نیستیم. درد ما اینستکه قابل به شکافتن مسایل معمولی هم نیستیم چه رسد مسایلی که با دقت و محاسبه کامل برایمان تنوین و تنفیذ میشود.
درد ما اینستکه زود باوریم. درد ما اینستکه عقاید یکدیگر را قبول نداریم.
درد ما اینستکه آنقدر دروغ شنیده ایم که دروغ هم برایمان (نوعی) حقیقت شده است.
درد ما اینستکه همیشه بدنبال رهبر و پیشرویم. درد ما اینستکه از خود عقیده ثابتی نداریم.
درد ما اینستکه عضو حزب بادیم.
درد ما اینستکه نا آگاهیم.
ما و جامعه ما بیمار اجباری هستیم و به ما همیشه داروی اشتباهی داده اند.
میدانیم و کاری هم برای رفع آن نمیکنیم.
http://akbarganji.net/images/candle.jpg
Ebrahim August 2, 2005 02:33 PMدلم می سوزد از باغی مه می سوزد ..گنجی بابی سندز نمی شه آخه مردم ما فهم این موضوع رو ندارن هنوز که هنوز خیلی از مردم می گا این هم از خوشونه بزار بپوسه بهتر ..خیلی بدبختیم
روزبه August 2, 2005 02:21 PM