August 18, 2005

"کتابفروشي"، به خواستاري ايرج افشار؛ کتابي براي کتاب خوانان حرفه اي

از اتوبوس يا تاکسي که پياده مي شوي خودت را در ميان امواج پر تلاطم مردم مي بيني. اينجا ميدان انقلاب است که پيش از انقلاب، بيست و چهار اسفند ناميده مي شد. نمادي که در نهايت بد سليقگي ساخته شده در وسط ميدان خودنمايي مي کند. بوي دود و گازوئيل مشام را مي آزارد ولي فقط چند دقيقه لازم است تا هر چه زشتي و کژي است از ياد ببري و غرق در دريايي شوي که ساحل آن چند قدم جلوتر است: درياي کتاب!

کتاب خوانان و کتاب بازان مي دانند که هيچ لذتي بالاتر از قدم زدن در پياده روي روبه روي دانشگاه نيست. از دم مغازه هاي رنگ ووارنگ و بستني فروشي و ميوه فروشي و کتاب فروشي هايي که کتب تخصصي کامپيوتر مي فروشند بگذري به دهنه ي بازارچه ي کتاب مي رسي. اينجا هوا چند درجه اي خنک تر از بيرون است ولي جمعيت در داخل آن مثل جاهاي ديگر موج مي زند. کافي است داخل "اختران" شوي و نگاهي به تازه ترین و پرفروش ترین کتاب ها که روي ميز چيده شده بيندازي. کساني که داخل مي شوند تکه کاغذي در دست دارند و بيشتر دنبال کتاب درسي مي گردند. کساني هم هستند که با کنجکاوي و علاقه به جلد کتاب ها چشم دوخته اند و چون جيب شان خالي است جز تماشاي کتاب نصيبي نمي برند.

از ميان اين همه مشتري اما، کمتر کسي مي داند که اين بازارچه ي کتاب قبلا چه بوده و چگونه به وجود آمده است. کمتر کسي مي داند که چگونه مرکز ثقل کتابفروشي ها از شاه آباد به رو به روي دانشگاه منتقل گشته است. کمتر کسی می داند که کتابفروشي خوارزمي را چه کسي بنیاد گذاشته است؛ صاحب کتابفروشي آگاه که بوده است؛ فروشگاه اميرکبير چطور در آن نبش تاسیس شده است؛ و... به راستي پاسخ اين سوال ها را از کجا بايد يافت؟

در سال هاي اخير کتاب هاي خوبي در باره کتاب و نشر منتشر شده است. کتاب هايي مثل "تاريخ شفاهي نشر" ِ آذرنگ و دهباشي و کتاب گرانقدر "در جست و جوي صبح" استاد عبدالرحيم جعفري – که به واقع دائرةالمعارف نشر ايران است - به بسیاری از سوالات بالا پاسخ می دهند. اما تا چندي پيش هيچ کتابي به طور تخصصي به موضوع "کتابفروشي" نپرداخته بود که درگذشت اندوه بار يک کتابفروش ِ فرهيخته زمينه ي تهيه و نشر آن را فراهم آورد.

بابک افشار پسر استاد ِ بزرگ ايرج افشار در سن 56 سالگي در اثر سکته ي قلبي درگذشت و پدر دانشمندش در مراسم ختم او تصميم به صرف هزينه ي مراسم ديگر را براي انتشار ِ کتابي در باره ي کتابفروشي اعلام کرد و به دنبال آن نامه اي به برخي از دوستانش نوشت که در آن آمده بود:
ارادتمند، پس از درگذشت فرزندم، بابک افشار، بر آن شدم که به جاي مراسم مرسوم سوگواري کتابي با عنوان «کتابفروشي» به ياد او منتشر کنم...به طور پيشنهاد اميدوارم قبول بفرمائيد که در موضوع... گفتاري مرقوم داريد و مرا رهين مراحم خود قرار دهيد..." و چنين بود که مرگ يک کتابفروش فرهنگي باعث خلق اثري شد ماندگار در باره ي کتابفروشي در ايران.

تک تک مقالات اين کتاب را با علاقه ي بسيار مطالعه کردم. بعد از ديباچه ي عالمانه ي عبدالحسين آذرنگ به "نخجيرگاه تاريخ" اُوانس اُوانسيان رسيدم و همپاي او به کتابفروشي هاي قديم و جديد سر زدم. راست مي گويد آذرنگ که کتابفروشي، پيوند گاه سه چيز است: "کالاي فرهنگي، رويداد فرهنگي، و ديدار فرهنگي"؛ و بايد اضافه کرد که همه ي اينها در طول زمان تبديل مي شود به خاطره ي فرهنگي آن طور که آقاي اوانسيان به دقت نقل مي کند:
"اما راسته کتابفروشان آن زمانهاي (1320 – 1355 ش) خيابان شاه آباد، ميان چهار راه مخبرالدوله که با کتابفروشي ابن سينا شروع مي شد تا ميدان بهارستان که با کتابفروشي صفي عليشاه نبش خيابان خانقاه و سپس کتابفروشي اسدي در ميدان بهارستان جنب کلانتري محل به پايان مي رسيد...."

آقاي اوانسيان از کتابفروشي هاي تهران مي گويد ولي کتابفروشي فقط در تهران و شاه آباد نيست. اينجا نويسندگان ديگر قلم به دست مي گيرند و از شهرستان هايشان مي نويسند: از بروجرد تا کازرون، و از سمنان تا یزد و تبريز و کاشان و دورترين شهرستاني که چند ميليون ايراني در آن زندگي مي کنند: لوس آنجلس! خواننده ي علاقمند مي تواند دستش را مثلا به دست آقاي پرويز اذکائي بدهد تا ايشان او را در تک تک ِ کتابفروشي هاي همدان بگرداند:
"کتابفروشي ايران زمين، واقع در خيابان پاستور (از طرف آرامگاه بوعلي) بود که مدرن ترين و معتبرترين کتابفروشي نه تنها در همدان، بلکه در سراسر خطه غرب ايران مي باشد. آقاي امير نصيري (فرهنگي پيشين) که قبلا ضمن اشتغال به کار پر در آمد لباس فروشي به جمع کتب معتبر هم علاقمند مي بود، در سال 1380 با فروش هر چه داشت و با عشق و همت تمام، کتابفروشي ايران زمين را بنياد کرد..."

آقاي محمد گلبن در اين کتاب مقاله اي دارند خواندني زير عنوان دانشمندان کتابفروش و کتابفروشان دانشمند که در بخشي از آن يادي کرده اند از زنده ياد کريم امامي و ديگر معاصران:
"کريم امامي نقاد و مترجم معروف يکي از دانشمندان عرصه فرهنگ است که در اوايل انقلاب که موسسه فرانکلين تعطيل شد او براي سر و سامان دادن به زندگاني خود دست به تاسيس کتابفروشي «زمينه» زد و با همسرش خانم گلي امامي به شغل شريف کتابفروشي روي آوردند... يکي از دانشمندان پر آوازه که سالها به کتابفروشي مشغول بود استاد فرزانه پرويز شهرياري است که علاوه بر مجله نگاري و تاليف و ترجمه کتابهاي متعدد رياضي شغل کتابفروشي را دوست دارد..."

"کتابفروشي" با 716 صفحه متن و 10 صفحه عکس در تيراژ 2200 نسخه و به قيمت 6500 تومان منتشر شده است. چاپ پاکيزه اي دارد. طراحي جلد آن از استاد مرتضي مميز است و خوشنويسي عنوان توسط استاد محمد احصايي انجام شده است. انتقادي دارم به استاد احصايي که امضايي که در اينجا و در کارهاي ارزشمند ديگرشان مي گذارند چنان بزرگ است که در ديدن اصل کار مزاحمت ايجاد مي کند. آثار ايشان آن قدر از نظر کيفي متفاوت است که نياز به امضا ندارد و اگر هم ضرورتي هست حداقل در اندازه ي آن تجديد نظر فرمايند.

استاد ايرج افشار در صفحه ي آخر کتاب نوشته اند که از يکصد و بيست نفر درخواست مطلب کرده اند که قرار بوده است جملگي پيش از پايان شهريور 1383 به دست ايشان برسد که چنين نشده و بعد از اين کتاب که 55 مقاله را شامل مي شود ما شاهد جلد دومي خواهيم بود که وعده ي آن به بهار 84 داده شده که اکنون که در تابستان 84 هستيم تازه همين جلد اول در کتابفروشي ها توزيع شده و لابد کار جلد دوم يکي دو سال ديگر به طول خواهد انجاميد. انتقاد ديگري که دارم در مورد تبليغ همين جلد اول است که از فاصله تبليغ که انتشار آن را خبر مي داد تا توزيع واقعي در کتابفروشي ها و حتي عرضه در خود انتشارات فاصله اي زياد وجود داشت که موجب اتلاف وقت خواستاران کتاب مي گشت.

خواندن اين کتاب گرانسنگ را به تمام علاقمندان کتاب و کتابخواني توصيه مي کنم.

sokhan August 18, 2005 10:50 PM
نظرات

f.m .sokhane aziz mikham azat enteghad konam tazegiha khali kam kar shodi nemidonam jarian chie vali khali dir be dir post mikoni?!!! akha baba ye khorde ham be mane alaghe mande neveshtehatam fekr kon man ke gher az in neveshtha v bazihai dige delkhoshi digi nadaram pass khaheshan alaraghme inke midonam saret shologhe v karhaie dige ham dari vali hadeaghl shoma dige injori ma roo too khomari nazar baba man be shakhse motad shodam be khondane harfe hesab.

مسعود August 21, 2005 06:37 PM

ممنونم اسد عزيز.

مجيد عزيز،
به راستي که عالمي است اين کتاب. آدم با خواندن آن دچار نوعي غم و اندوه مي شود. نوستالژي يا هر چه که اسم مي گذاريم.

اشارتی هست به انتشارات موقوفه و دفتر مجله آينده از استاد افشار و اين که مرحوم بابک از طرف پدر بزرگش مسئول امور اداری موقوفه بوده است. استاد در صفحه ی 708 مي نويسند "از اواخر 1360 که وضع فرهنگي ايران رنگي تر يعني افقي دگرگونه تر از پيش به خود گرفت من احتياط را در آن ديدم که آن دستگاه را به مناسبت آنکه دوستان مي آمدند و مي رفتند و مي گفتند و مي خنديدند از هم واچينم و دست از آن گونه همنشيني بشويم".

مرحوم بابک اتفاقا بر خلاف پدر بزرگوارش به چنين جمع هايي علاقمند بوده و کتابفروشي تاريخ را بنيان مي نهد که در صفحه ی 694 همين کتاب و در بخش "کتابفروشي های پاتوقي" نویسنده ی مقاله - آقای علي محمد هنر - از آن به عنوان تنها کتابفروشي مهمي که بعد از انقلاب تاسيس شد و به صورت پاتوق در آمد ياد مي کند. اين کتابفروشي حتي پاتوق ايران شناساني بوده که به تهران مي آمده اند. خدايش بابک را رحمت کند.

ف.م.سخن August 19, 2005 12:57 AM

آقا عجب مطلب نغزی بود! هم‌این‌که من‌را به عالمی بردی که آرزویش را داشتم و هم، از انتشار کتابی که به راستی جایش در حوزه‌ی فرهنگ ما خالی بود خبر دادی. دست مریزادت!
نمی‌دانم آیا در آن کتاب در باره‌ی "انتشارات موقوفه‌ی دکتر محمود افشار" هم خبرکی-چیزی هست یا نه؟ در حوزه‌ی انتشار متن‌های کلاسیک فارسی، بعد از مرحوم بنگاه ترجمه و نشر کتاب، این‌یکی دوّمی ندارد.
...
با خودم عهد بستم اوّلین کاری که بعد از آمدنم به ایران بکنم، با تو و چند تن دیگر از دوستان گشتی حسابی بزنیم در این محدوده و صفایی بکنیم.
قربانت.

مجید August 19, 2005 12:05 AM

سلام خسته نباشید در یکروز دوتا کتاب معرفی کردید.

بیلی و من August 18, 2005 11:46 PM