August 28, 2005

نگاهی کوتاه به اصلاح طلبی و براندازی در سال های اول بعد از انقلاب

در حال نوشتن نقدی بودم بر مطلب الپر زیر عنوان "راه ما از شما جدا شده است" که در آن تحريم کنندگان انتخابات اخیر ریاست جمهوری را به انگل هایی تشبیه کرده که خود را در دوران اصلاحات به اصلاح طلبان چسبانده اند و ضمن تغذيه از آنها باعث تضعيف شان شده اند. از مطالعه ی مطلب اخير چنین استنباط مي شد که ایشان قائل به دو جريان اجتماعي اصلاح طلب و تحريمی هستند و تحریم کنندگان انتخابات ریاست جمهوری را در رديف براندازان قرار مي دهند.

با مطالعه ی نوشته های روشنگر ِ نیک آهنگ کوثر تحت عنوان "مصادره ی اصلاح طلبی" و نیز مطلب کوتاه آقای سيدابادی تحت عنوان "اصلاحات به منزله ی روش"، نگارش آن مطلب را متوقف کردم ولي در اين اندیشه بودم تا در فرصتي مناسب به مسئله ی اصلاحات و براندازی در دوران بعد از انقلاب نگاهی اجمالی بیندازم.

دو نوشته ی آخر الپر (+ +) و استفاده از تشبیهات جدید نئوخط امامي و نئو ضدانقلاب و طرح مجدد خط امام توسط بهزاد نبوي باعث شد تا این نگاه را در قالب مطلبي که اکنون پیش رو دارید تقدیم شما خوانندگان ارجمند کنم.

***

دوست عزیزمان آقای الپر همان طور که خود در یادداشت آخرشان نوشته اند "خيلي چيزها را خوشبختانه نديده اند". البته اين برای یک خبرنگار یا محقق تاريخ امتیاز منفی ئی نيست چرا که مي توان – و در موارد تاريخي مي بایست – با مطالعه و تحقیق بر آن چه در گذشته ها به وقوع پيوسته احاطه پیدا کرد و اگر درسي هست که امروز نیز به کار می آید از آن بهره گرفت.

يکي از اين درس ها که از دید دوست ارجمندمان پنهان مانده و بسیار هم مهم است این است که براندازها و ضدانقلاب ها –جز آناني که طرفدار رژيم سلطنت بودند – از ابتدا برانداز و ضدانقلاب نبودند. از طرف دیگر گروه هایی که به براندازی و مبارزه ی آشتی ناپذیر شهرت داشتند در برخورد با واقعیت های اجتماعي و شرایط جدید، از روش و بینش خود دست برداشتند و راه جدیدی را که می توان آن را اصلاح طلبی خارج از حکومت نامید در پیش گرفتند.

نمونه ی اول تبدیل مجاهدین خلق ِ اصلاح طلب به مجاهدین خلق ِ برانداز بود. جوانان عزیزی که امروز در عرصه ی سیاست ایران فعالیت می کنند متاسفانه به دو دلیل، از تاریخ دو سه سال نخست بعد از انقلاب بی خبرند: اول سانسور شدید حکومت اسلامی و دوم سکوت سازمان هایی مانند مجاهدین خلق در باره ی مواضعی که در دو سال اول بعد از انقلاب داشتند. مجاهدین در تمام کتاب ها و نشریات جدیدشان به نحوی برخورد می کنند که گويي از ابتدا خواهان سرنگونی حکومت اسلامی ایران بوده اند و با امام و دیگر مسئولان نظام از همان روزهای اول تضاد آشتی ناپذیر داشته اند. این یک دروغ و تحریف ِ بزرگ تاریخی است و باید بدانیم که مجاهدین از بهمن 57 تا حوالی آبان 59 خواهان اصلاح ِ همین حکومت اسلامی و به دست آوردن سهمی از قدرت از طریق کانال های عادی و قانونی و انتخاباتی بودند.

اگر مجاهدين، در آن سال ها هواداران شان را در "زمین چمن" ستاد مرکزی تخت جمشید یا بالاخانه ی ستاد نارمک یا ساختمان انجمن معلمان مسلمان در قالب دسته وگروه های شبه نظامی و میلیشیایی گرد می آوردند، فقط به منظور مقابله با حمله ی عناصر مهاجم حکومتی بود. نه در مخیله ی رهبری و نه در ذهن ِ تنگ و بسته ی هواداران رده پایین، فکری به نام سرنگونی حکومت نمی گذشت. البته با تحویل ندادن و جا به جا کردن سلاح و مهمات، آمادگی برای برخوردهای حادتر و دفاع مشروع وجود داشت ولی هدف اکثر مجاهدین تا لحظه ی نامه نگاری با امام و تقاضای ملاقات با ایشان اصلاح حکومت و باز کردن فضای سیاسی بود (هر چند در لحظه ی نامه نگاری تصمیم به مبارزه ی مسلحانه در صورت عدم پذیرش ملاقات گرفته شده بود).

متاسفانه آن چه گذشت (که گوشه هایی از آن را می توان در مجله ی "چشم انداز" آقای مهندس میثمی مطالعه کرد) مجاهدین را تبدیل به نیروی معاند و برانداز کرد و در نهایت آنان را به دامن دشمن مهاجم و ضدبشر خارجي انداخت.

مجاهدین پیش از مرگ معنوی شان، نیرویی پویا و منتقد بودند که در اثر فشار و ظلم بی حد وادار به اعمال غیرمنطقی و از نظر سیاسی و اجتماعی مهلک و کشنده شدند. روزی که مهدی ابریشم چی در همان زمین چمن اعلام کرد که ساختمان ستاد باید تخليه شود و به زودی تصمیمات دیگری گرفته خواهد شد و روش مجاهدین در برخورد با ظلم و ستمی که بر هواداران می رود تغییر خواهد کرد و مشت با مشت پاسخ داده خواهد شد هیچ کدام از هواداران ساده و بخت برگشته که در حال خوردن گوجه سبز و تماشای فیلم "نبرد الجزایر" بودند گمان نمی کردند چند ماه بعد اسلحه به دست بگیرند و مانند قهرمانان همان فیلم نبرد الجزایر، بمب منفجر کنند و آدم بکشند. بدون هیچ تردیدی اکثریت قریب به اتفاق مجاهدین تا آخرین لحظات خواستار اصلاحات بودند و ابدا قصد سرنگونی حکومت نداشتند.

اما گروه هایی هم بودند که اصلا نام شان چریک بود و از نظر ایدئولوژیک با حکومت اسلامی از هیچ نظر سازش نداشتند. شاخص ترین این گروه ها چریک های فدایی خلق بودند که بخش بزرگی از آن ها در برخورد با واقعیت های اجتماعی و نیز خط فکری حزب توده، اسلحه بر زمین گذاشتند و از یک نیروی ذاتا برانداز به یک نیروی ذاتا اصلاح طلب بدل گشتند که امروز نیز در ادامه ی همان تحول، اکثریت شان به نیروهای جمهوری خواه گرایش یافته اند.

خواست فدائیان و حزب توده از ابتدا مشخص بود: اصلاح در داخل حکومت موجود و امکان فعالیت تمام گروه های سیاسی در متن جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن. حزب توده ی کیانوری، جداً پیرو خط سیاسی امام بود و با تمام وجود خواهان ریاست جمهوری شخصی مانند خلخالي برای سرکوب قاطع ضدانقلاب و نیروهای برانداز و قطع کردن دست آمریکا و لیبرال های نهضت آزادی بود. فدائیان جداً خواهان ِ مسلح شدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سلاح های سنگین برای مبارزه ی نهايي با امپریالیسم و عوامل داخلی آن بودند.

دوستان ارجمند ما قبول کنند که مطرح کردن گذشته برای گرفتن انتقام کشته شدگان و اعدام شدگان و تخلیه ی عقده ها و طرح پدرکشتگی ها نیست که تکليف آن را –که مشمول مرور زمان هم نمی شود- روزگاری قانون مشخص خواهد کرد. بازگو کردن گذشته برای درس گرفتن و استفاده از این درس در زمان حال است. اگر شما می بینید که امروز کمتر کسی از افراد میان سال و پا به سن حتی در مواجهه با خشن ترین رفتارهای حکومتی به فکر مقابله ی مسلحانه یا برخورد قهرآمیز می افتد فقط به خاطر تغییر دوران و مدرن شدن افکار و حفظ منافع نیست؛ به خاطر مشاهده ی بی حاصلی چنین روش هایی در آن سال های شوم و سیاه است. به خاطر تجربیاتی است که به قیمت خون صدها زن و مرد و پیر و جوان به دست آمده است. تحریم یا شرکت نکردن در انتخابات خود نوعی مبارزه ی مسالمت آمیز مدنی است که ربطی به براندازی و خشونت سیاسی ندارد. می توان انتخاباتی را تحریم کرد و خواهان اصلاحات بود. می توان در انتخاباتي شرکت کرد، و حضور در آن را حتی تبليغ کرد و برانداز بود! آری، بسیاری از کسانی که در حوزه های خارج از کشور به دکتر احمدي نژاد رای دادند براندازان حکومت بودند که در این خيال خام اند که با به روی کار آمدن تندروها سرنگونی حکومت تسریع خواهد شد.

آنانی را که نئوضدانقلاب می پنداریم و تندترین انتقادها را به ما دارند می توانند اصلاح طلبانی باشند که براندازی بدون نیروی جایگزین را مخرب تر از تغییرات تدریجی و بطئی می دانند و به قدرت عظیم مردم در تغییر ناگزیر حکومت ها اعتقاد دارند. این حقیقتی است که کتمان آن حاصلي جز فریب و گمراهي جوانان نخواهد داشت.

sokhan August 28, 2005 10:29 PM
نظرات

اين يادداشت را ذيل مطلب حضرت الپر گذاشتم و اينجا نيز ، اگر آن را حذف نكرد كه كار و ظن من بي حاصل و نادرست بوده و اگر هم حذف كرد كه،دستكم كسي يا كساني آن را خوانده اند و بخشي از مقصود حاصل شده و ..

آقاي الپر

گيرم كه دوستان اين عتاب و خطاب شما را به گوش گرفتند و آن كردند كه شما مي خواهيد (( بگذريم كه اين پرسش اساسي باقي مي ماند كه جدا سري و جدا سازي مطلوب شما چه شكل و شمايلي دارد و چگونه متحقق مي شود و متعين !! )) خب بعد ،؟ بعدا نوبت كيست و چه جرياني ؟ آن كه به بانگ بلند جدايي از شما را بايد جار بزند كيست و گروه بعدي كه شما خواستار برائت از ايشان هستيد كيانند ؟؟
جريده رفتن و عافيت جستن ،حق هر كسي ست ،كه صلاح خود در آن مي بيند ومي يابد !اما امنيت فراهم كردن از طريق (( به سكوت و مماشات خواندن ديگران )) ديگر كمي صدور پاي مبارك به خارج از مرزهاي گليم كذائي ست ! و پس ،يعني اينكه ، بهتر است فرياد شكايت تان را بر او بلند كنيد كه شما را به(( گناه ديگري كرده )) سياست مي كند وبرادر به جرم برادر به بند مي كشد ، كه آنچه بر ما و همگان مي رود از تسلط چنين راه و روش هاست !وگرنه تا اكنون و هميشه هي شما بايد از گروهي برايت بجوئيد و گروهي ديگر ،راه خود از شما جدا سازند ، و ساده پنداشته ايد اگر در دور دستها حاشيه اهن و آرامي پيش چشم داريد ! اين ماجرا تا تنهائي مطلق شما ادامه خواهد يافت و وقتي تنها شديد ، به تلنگري ،پراندن تان ديگر دشوار نخواهد بود !

تكمضراب September 1, 2005 06:39 PM

شما با اين مهملات مي خواهيد نكبت حاصل از تحريم كور خود در انتخابات اخير را بشوييد.اين توجيهات باطل جاي اعتراف صادقانه به اشتباه را نمي گيرد.

يك نفر August 30, 2005 08:20 PM

آقاي م.ف.سخن با تشکر از مطلب شما خواهشمند ست در اين قبيل موضوعات وسواس بيشتري بخرج دهيد. شماميدانييد که آدمها آگاهانه يا ناآگاهانه در بررسي رويداها گزارش دقيقي از حادثه ارائه نمي کنند لذا بررسي و قضاوت کم وبيش دست و پا شکسته ميشود در مورد بعداز انقلاب و عملکرد گروهها و رهبران هم همينطور ست در کل ميشود گفت که خشونت بر بسياري تحميل شد ولي در همان روزها عده اي بودند که فکر ميکردند که حقيقف را فقظ آنها ميدانند و شادروان قاسملو را عامل سيا مي دانستند و فرهنگ هر که با نيست بر ماست را به نفع خط امام و عليه امپرياليسم و به نفع سوسياليسم واقعا موجود روا مي دانستند و مردم آزاريهاي قشريون را زير سبيلي در مي وکردند و هودشان هم در همان آتش که لاجورديها درست کردند سوختند.فراموش نکنيد که سعادتي تير خلاص مجاهدين بود و آقاي طالقاني بر سر ابريشمي داد زد که هنوز غوره نشده مويز شديد !

مفيدي August 29, 2005 09:09 PM

این چند روزه که صحبت قانون اساسی عراق است تلوزیونها و مطبوعات اروپایی وآمریکایی گاهی در تحلیل ها اشاره ای می کنند به این که چرا عراقی ها در رسیدن به توافق اینقدر کند هستند. یکی از این تحلیل گران جمله خوبی گفت. به نظر او مردم عراق پس از سالها دیکتاتوری توتالیتر اصلا معنی سیاست را فراموش کرده اند. سیاست یعنی به توافق رسیدن. Politics is compromising یعنی توافق و به زبان خودمانی یعنی گرفتن وسط .مثل وقتی که با فروشنده سر قیمت چانه می زنید و آخر سر وسط را می گیرید که نه حرف او باشد نه حرف شما. این را می گویند compromise و سیاست همین است. ولی ایده آل گرایی که زاییده سالهای دیکتاتوری است اصلا این نگاه را از ذهن ما ایرانی ها پاک کرده. ما هم مثل سیاستمدارانمان تمامیت خواه شده ایم.

محمد August 29, 2005 04:53 PM

ف.م.سخن عزیز صد البته درست میگویی ولی انچه پنهان میکنی همان کبریت
است که بانبار باروت میزند شعله جنگ٬ دوست محترم در انتخابات مجلس اول یادت
هست فداییان و مجاهدین ائتلاف پنهان داشتند!!!یعنی برای سی نماینده تهران لیست
منتشره مجاهد ها ۱۸نفر بود و فدایی ها ۱۲ نفر و کل ارا انها ۱۸۰هزار بود که
البته قابل ملاحظه و حزب توده ۵۷هزار نفر بتنهایی اما رجوی تا۵۰۰ هزار رای
هم رسید یعنی سیصد هزار مردم تهران ایشان را در مجلس بعنوان یک مخالف مهم
دوست داشتند٬انطرف طالقانی بازرگان سحابی معین فر با ائتلاف با بهشتی رفسنجانی خامنه ای
بیش از یک میلیون هفتصد هزار رای که طالقانی با دو میلیون رای نفر اول و محبوب القلوب
که در لیست مجاهدین و توده اییها هم بود. بعد از این وزن کشی بود که از انها خواسته
شد اسلحه را بزمین بگزارند و نگزاردند و مسئله کردستان و پاوه و ترکمنستان کمونسیتها
را از رده خارج کرد و مجاهدین هم از مسئله سعادتی تا در گیری در گردهمایی
جنوب تهران و ووو...دوست عزیز اندو گروه مسلح تز وجودیشان انقلاب خلقی و ضد
سرمایه داری بود حالا طرفدار وال ستیریت جورنال شده اند از روی ناچاریست
با دمکراسی بیگانه

Sadegh August 29, 2005 02:13 PM

sokhane aziz anche ke az tarikhe enghalab baiyan kardin eyne vaghiaghat ast ama in sola kama kan baghiest ke agar ghael be barandazi nistim che gone mitavan in hokomate zede bashari ra az kar andakht? shoma nik midanid ke in rjime sara pa jenaiat barai hefe hokomat dast be har jenati mizanad pass chegone mitavan modai eslahtalabi dar moghable jamati bood ke dar 8 sale gozashte har che ke dar tavan dashtand bekar gereftand ta eslah talabane daroone hokomat ham kari natavanand bokonand?PAYADE IRAN

August 29, 2005 10:09 AM

آقای سخن، این دو پیام را به دو صفحه از مقاله‌های آقای الپر ارسال کردم، چون مرتبط با مقاله شما هم هست اگر صلاح دانستید چاپ کنید:
---------------------------------------------
نمیخواهم بگویم این پیشنهاد شما از لحاظ تاکتیک یا استراتژی سیاسی غلط یا درست است، چون به این چیزها وارد نیستم. ولی اجازه دهید توجه شما را به این نکته جلب کنم که دست‌کم مردم عادی را نباید با این مرزبندیها ترد کرد. خودم را مثال میزنم، من کلا دیدگاه‌هایم به تحریمیها نزدیکتر است، در انتخابات اخیر هم تا دو هفته مانده به رای‌گیری تصمیم به تحریم داشتم، ولی در آخر پس از خواندن دیدگاه‌های دو طرف به این نتیجه رسیدم که حرف امثال شما در این مورد منطقی‌تر است، رفتم و رای دادم. شاید بگویید من گیج میزنم و هنوز راه خود را انتخاب نکرده‌ام، شاید، ولی فعلن اینطور هستم که هستم. مثال دیگر فردی از دوستان است که به خاتمی حتی بیشتر از من علاقه دارد، ولی در انتخابات رای نداد! برای اینکه پیچیدگی موضوع روشن شود مثال شاید کمی نامربوط دیگری را بگویم: یکی از آشنایان که راحت میتوان در مقابلشان از ج‌ا انتقاد‌های سخت نمود و اصولا وابستگی چندانی به حاکمان کنونی احساس نمیکند، ولی میدانید به چه کسی رای داد: به دکتر احمدی‌نژاد. میبینید که حتی همه رای‌دهندگان به احمدی‌نژاد را نمیتوان غیر‌خودی دانست. میخواهم بگویم که به آسانی مرزبندی نکنیم. شما اصلاحطلبان هم کم مقصر نیستید، در واقع دو طرف مشکل داریم و همان علتها: مشکل فرهنگی و عدم توانایی در همکاری و رقابت سالم و... میان ما. شاید این پیشنهاد شما از لحاظ روشن شدن خطوط مناسب باشد ولی خواهش میکنم آن را به ورطه ترد، دشمن‌شناسی و خائن‌شناسی نکشانید.
--------------------------------------------
به پیامم به مقاله - راه ما از شما جدا شده است- این را در اینجا هم اضافه کنم با توجه به مقاله ف.م.سخن(http://www.fmsokhan.com/archives/2005/08/uuoeuu_uuoeoeu.html): در آن سالهای اول انقلاب که آن رفتارهای سرکوبگرانه را با مجاهدین میدیدم (تا پیش از اقدام مسلحانه آنها)، بسیار ناراحت بودم، همان رفتارها آغاز افتراق من با ج‌ا بود. ولی در عین حال تا سالها اعتقاد خود به امام را حفظ کردم و در وفاتش اشک ریختم. میبینید موضوع پیچیده‌تر از آن است که فکر میکنید. -------توضیح تکمیلی: نه اینکه مجاهدین آدم‌های سالمی بودند، که عدم سلامتشان را پس از آن بوضوح ثابت کردند، منظورم در اینجا نحوه رفتار با آنهاست که آنها را به ورطه جنگ مسلحانه کشید که تنها خود آنها مقصر نبودند، کاری که حالا با شما میشود از نوع همان کاری است که با مجاهدین آغاز شد. تفاوت واکنش شما با آنها عمدتن حاصل تجربه تاریخی و گذشت از سالهای انقلابیگری و آشنایی ایرانیان با مفهوم عدم‌خشونت است. مگر رجوی چقدر رای میآورد چرا نگذاشتند نامزد ریاست‌جمهوری شود. مگر ملاقات با امام نمیتوانست دست‌کم سمپاتهای ناآگاه و پاک آنها را به راه بیاورد و شاید از توجیه جنگ مسلحانه بکاهد، مگر اکثر آنها فرزندان پاک این مردم نبودند که مثل بقیه جریانها (مثلا انصار حال حاضر) اسیر توهمات شده بودند، پس چرا امام یک ملاقات را از آنها دریغ کرد، چرا امام راه طالقانی را نرفت و تلاش نکرد از تبدیل شدن مخالف به معاند جلوگیری کند!؟ حقیقت سنگین است که در این احساس تنفر کنونی ما از مجاهدین گم شده است، یا میدانیم ولی از اعتراف به آن ناتوان و یا سیاسی‌کاری و مغلطه میکنیم. حقیقت این است که صدها جوان پاک، گول‌خورده، شجاع و دانش‌آموخته مجاهد هم‌اکنون شاید در کنار ما زنده و سالم بودند و به جنبش اصلاحطلبی کمک میکردند، اگر روش طالقانی در پیش گرفته میشد.

pežmân August 29, 2005 05:52 AM

این بادداشت را هم من بر مقاله ایشان نوشتم:
دوست عزيز سلام. من واقعا نتوانستم بفهم مي حواهيد از اين نوشته چه چيزي نتيجه گيري كنيد! ولي فكر مي كنم تا حدي بتوانم به گير فكري كه اين نوع تفكر و نگاه دارد اندك نوري بيفشانم. اصولا با كنار هم گذاشتن چند رويداد (event)- آنچه در ايران انتخابات ناميده مي شود نمي توان به درك درستي از سيستم حكومتي، ريشه قضايا، و ارائه راه حل براي اصلاح بهبود يا تغيير آن پرداخت. از سال 57 تا حالا رويدادهاي انتخاباتي زيادي در اين سيستم حكومتي داشته ايم... اما اگر به "روند تغييرات" در اين سيستم بنگريم مي بينيم كه روند حذف عميق تر انديشان از چرخه توليد انديشه و سياست و حيات اجتماعي است- حال يا با ترور (شخصيتي-فكري- فيزيكي) و يا كناره گيري داوطلبانه اهل فكري كه براي خود معيار هايي دارند. ... و البته چون يك روند است ادامه هم خواهد داشت... حاصلش هم كه لازم به بيان نيست. قرباني شدن يك ملت و ارزوهايش.. كشتن فرصت ها و انسان ها... سردرگمي.. بحران... و جهنمي كه از بالاترين حاكمش تا رهبران ديروز و امروزش را كلافه كرده است. حال پذيرش و افعي اين ابزار ساده و ابتدايي 50+1 براي پيروان اين نظربه جعلي بچگانه و ضد فران "ولايت فقيه" كي جا بيفتد سئوالي است كه جنابعالي دكتر يزدي دكتر حجاريان... آفاي خاتمي... و آيت الله منتظري بايد به ان جواب بدهيد.. من حالا از ديدگاه سياسي آن هم نميگويم... چون دايم مثل يك بختك به شما چسبيده و مانع رشد شما و personal mastery تان شده... و داريد عملا به خودتان ظلم مي كنيد.. خب حالا من هم نميخواهم يك بحث تئوريك بكنم. هر تئوري بايد خودش را در "عمل" Pratice نشان بدهد. حتي عبادت هم كه يك رابطه فردي با خالقه معيار براي سنجش اثر آن وجود دارد: از نظر فردي بايد آرامش، سكينه، peace را در خودمان حس كنيم.. در اجتماع هم خدمت به مخلوق... وگرنه نه يك انسان با رفتن توي پاركينگ ماشين ميشه و نه ماشين با رفتن تو مسجد مومن! من فكر ميكنم بيش از ربع قرن تاريخ زمان كافي باشد كه ببينيم حرف ها در "عمل" چگونه جواب داده اند و دنباله منحني را در آينده هم بتوانيم پيش بيني هايي درباره اش بكنيم. بر گرديم به موضوع بحث شما: تحريميان و مشارك كنندگان. انصافا اپوزيسون و تحريميان كاري از پيش نبرده اند. جالا شما بگوييد مشاركت كنندگان چه دست آوردي داشته اند؟ جز اتلاف هزينه هاي انتخابات.... همه اين تلاش هاي اصلاح طلبانه براي اين بوده كه ملاي يك عمر خفته اي مثل آيت الله مصباح رئيس جمهور به دربار بفرسته... حالا من اين فدر ساده نيستم كه به صرف اين رويداد بخواهم نتيجه گيري كنم. شما بگوييد دنباله منحني را چطور مي بينيد؟؟ آيا رو به آزادي بيشتر است؟ رو به پيشرفت اقتصادي است؟ كرامت بيشتر انسان؟..و ...؟؟؟ خب طبيعي است كه ولي فقيه كنوني چاره اي ندارد جز اين كه به عقب مانده ترين جريان هاي روضه پناه ببرد... چرا كه اين كيان ولايت فقيه را توي كت كسل جز بي عقل آدم ها نمي رود... سخن كوتاه بايد كرد. هم شركت كنندگان و هم شركت نكنندگان در انتخابات در پي راهكارهايي هستند كه بتوان بلكه سربلند تر زندگي كرد. ...درست يا غلطي در كار نيست! بسته به اين كه پيشرفت يا دست آورد را با چه شاخصي ارزيايي كنيم به نتا يج مختلفي مي رسيم. من معتفدم در اين شرايط هر كس، جريان، گروه.... هر كاري كه فكر مي كنه درسته بكنه (هر كه خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو) و مدعي ديگران نشويم. مثل جنابعالي كه مدعي ديگران مثلا آفاي گنجي شديد!!! بسياري از اين تحليل ها و مفاله نوشتن ها هم يك نوع اعتياده و هيچ راهي را نشان نميدهد. حيلي ها هم تكرار مكررات براي اين كه 50+1 را ثابت كنيم... اين 1648000 كيلومترمربع خاك شركت سهامي 70 ميليون جمعيت هست و همه يك راي دارند. از مرحوم آيت الله خميني كه يك راي داشت گرفته تا آيت الله خامنه اي و مصباح... نه كسي از يه جاي خاصي بيرون اومده و نه نه كسي جنايتكار و تحريمي يا مشاركتي... به دنيا اومده... واقعبت اينه كه از شور بختي ما اين شركت سهامي به دست كودن ترين.. بي رحم ترين... از نطر فكري آشفته ترين سهامداران اين شركت افتاده... و هر كس مي تواند بيلان شركت را ببيند... نگاه كنيد ببينيد اين ها هر روزنه اميدي را براي ساير سهامداران بسته اند. تا جايي كه آفاي رفسنجاني هم بالاخره مجبور شد مثل ديگران به خدا پناه ببرد.... تازه اين 50+1 كه اين ملت صد ساله دنبالش هست بك ابزاره كه چطوري نشست دور ميز و با هدر دادن كمتر وفت تصميم گرفت و بهينه اجرا كرد... تو دنياي رفابت و سرعت.... حال بگذاريد به كم هم درباره اونايي بگيم كه فكر مي كنند همه چيز تو كتاب آسماني آنها آمده... شايد در طول تاريخ اين بزرگترين حمافت بشر بوده و خواهد بود.... من حاضرم با آيت الله خامنه اي و يك تيم آيت الله هاي طراز اول فران را بذاربم وسط و مناظره كنيم ... و با فران بطور منسجم و نه با يكي دو آيه بلكه مجموعه زيادي از آيات نشان بدهم كه بسياري از كارهايي كه به اسم فران و اسلام دارن انجام مي دهند و ملت را به اين روز سياه نشانده ضد فران است، از جمله اين اصل ولايت فقيه. الپر جان اگر دوست داشتي به سربزن و مقاله " چرا اصل ولايت فقيه ضد فران است؟" را مرور كن. هفت تا پاراگراف اما رفرنس به بيش از صد آيه... بعد اگر خواستي بيشتر حرف ميزينم. ..موفق باشي!!دوستان مي بخشيد از اين كه يه كم روده درازي كردم

Arash August 29, 2005 05:09 AM

حرف حساب جواب نداره

الپر هم حالش خوب میشه
حتماً زود تر از من وآقای کروبی و شریعتمداری

خوشحالم که از گنجینۀ حافظه و معلومات و تحقیقات و تجارب و منطق شما بهره مند می شوم

با آرزوی بهترین ها

شاد زی مهر افزون

mehrdad August 29, 2005 02:10 AM