آقاي داستان پور عزيز
با تشکر از توجه تان و اين که اسم حقير را هم در ميان منتقدان صاحب نام ِ سخنان اخير استاد ملکيان جا داديد جهت اطلاع عرض مي شود که آن چه اينجانب نوشته ام، طنز بوده است و نه نقد. نقد اسباب و لوازم خاصي طلب مي کند که مهم ترين آن دانش و سواد است که اينجانب از آن بي بهره ام. اگر هم در اين حد اظهار نظر کرده ام و به قول برخي از دوستداران استاد در قسمت نظرها جفتک پرانده ام فقط به خاطر يک جمله از حضرت استاد بوده است و آن اين که "يکي از بزرگ ترين دروغ هايي که ما به تاريخ گفته ايم اين است که ما فرهنگ و تمدن عظيمي داشته ايم".
به عنوان يک ايراني که سال ها از جانب ترک و عرب و انگليس و جماهير شوروي سابق و چه مي دانم ساير ملل تحقير شده و دقيقا همين حرف ها را از زبان شان شنيده به من حق بدهيد که از شنيدن اين سخنان از جانب يک استاد بزرگوار و ارجمند ايراني - که به شيوه ي انديشيدن و زنگارزدايي فکري شان به عنوان يک راه و مکتب احترام قائل هستم - ناراحت شوم. نوشته ي من اگر قرار بود نقد باشد ارجاعاتش – آن هم ارجاعاتي که من با سواد اندکم مي توانستم به آن ها استناد کنم – خود يک کتاب مي شد.
اما آن چه شما خوانديد و بي ادبانه اش دانستيد، فقط يک تلنگر است. يک ضربه براي بيدار شدن و انديشيدن. شايد بفرماييد در عرصه ي علم چنين طنز و تلنگرهايي تا به حال نداشته ايم و اگر در عالم سياست چنين شيوه ي نوشتني روا باشد، در عالم علم و دانش نيست؛ به قول يکي از دوستداران استاد ملکيان که ذيل آن طنز نظر گذاشته اند عرصه ي سيمرغ جايگاه مورچه (احتمالا منظورشان مگس بوده است) نيست. اين هم نظري است، که اگر با دليل همراه شود به آن گردن مي نهم.
به دوستان ارجمندي هم که از آقاي داستان پور خواسته اند به لحاظ فيلتر ِ سه لايه ي وب لاگ ِ من متن آن طنز را در سايت شان بگذارند عرض مي کنم که خواندن آن طنز به اين همه زحمت نمي ارزد و بهتر است زحمت بکشند به کتاب هايي که باستان شناسان و ايران شناسان در باره ي ايران دوران پيش از اسلام نوشته اند – و آخرين آنها که قرار است چندي ديگر از طرف بنياد موقوفات دکتر افشار منتشر شود و متعلق به پروفسور ريچارد فراي تحت عنوان "ميراث آسياي مرکزي و فرهنگ ايراني" به ترجمه اوانس اوانسيان است و در آن همه نشانه هاي مدنيت ايراني از از زمان زردشت تا اسلام نشان داده مي شود - مراجعه کنند و سطح سوادشان را در اين زمينه آن قدر بالا ببرند که فردا اگر در يکي از دانشکده هاي آنکارا خانم استاد تازه از تخم بيرون آمده اي جلوي چشم شاگردان بي خبر ترک و تعداد قليلي دانشجوي ايراني با نهايت تکبر و قاطعيت ادعا کرد که کدام ايران باستان؟ کدام فرهنگ کهن؟ کدام فارس و آريا؟ و از زرتشت و مولوي گرفته تا "محمره" (خرمشهر) و "عربستان" (خوزستان) و "خليج عرب" (خليج فارس) را مال خود کرد بتوانند جوابش را درست و آکادميک بدهند. بنده که چنين بضاعت علمي ندارم به قدر کوپنم عليه کساني که خواسته يا ناخواسته دست در دست آن خانم مي گذارند طنز صادر مي کنم که البته سَبُک و هجو است ولي دوستان عالِم و دانشمند ِ ما وظيفه دارند اين مسائل را نه در يک دايره ي بسته ي روشنفکري، که در حد عوامي چون ما نيز به بحث بگذارند و به ما بفهمانند ما که بوده ايم و که هستيم تا بتوانيم از پيشينه ي خودمان با زبان علمي دفاع کنيم.
با تکرار اين نکته ي بديهي که به هيچ وجه قصد اسائه ي ادب خدمت استاد ملکيان نداشته ام، در صورت چنين سوء برداشتي از محضر ايشان و شاگردان محترم شان عذر تقصير مي طلبم.
با احترام
ف.م.سخن
دوست عزيز به نظرم شما و برخي دوستان ديگر هنوز در رابطه با مطالب منتسب به جناب ملكيان ديد درستي پيدا نكرديد كه هم معذرت خواهي مي كنيد و هم از كارتان به عنوان تلنگر ياد مي كنيد.آنچه در اينجا مهم است ماهيت اخلاقي موضوع است تا ماهيت علمي-معرفتي.نه ملكيان و نه نيچ كس ديگر مافوق نقد و بي نياز از تلنگر نيست چه به زبان طنز و چه غير طنز.اما به شرط اينكه سخنش را خود با اراده خود براي طرح در در حوزه همگاني﴿جامعه علمي و ...﴾ زده باشد و نه اينكه وي را پيش از برنامه سخنراني در جمعي خصوصي دعوت كنيم و از هر دري سوال كنيم از جمله "مدرنيته ايراني" و وي هم مشتاقانه به همه آنها پاسخ دهد گويي كه براي چند نفر كه صرفا دغدغه شخصي دارند سخن مي گويد و آنگاه چند روز بعد گزارش آن در اينترنت پيدا شود؟آخر اگر ايشان دوست داشت چنين سخناني را منتشر كند پيش از اين در نوشته يا گفته اي عنوان ميكرد.درست است كه اولين اشتباه هر كسي اولين اشتباه اوست و ملكيان هم مستثني نيست ولي به قول يكي از دوستان آيا شما و دوستانتان در باب ملكيان سراغ داريد تا كنون يك بار بي پشتوانه سخن گفته باشد كه اينكونه طرح و نقد مي كنيد يا تلنگر ميزنيد؟البته با همه اين احوال در اين مورد هم حق طلبي اقتضا مي كند كه ايشان اگر با همه اين احوال مايل بودند پشتوانه سخنشان را بگويند كه آن امر ديگري است يعني بعد علمي-معرفتي قضيه است . بنابراين آيا طرح آقاي برجيان و نقد ديگران و تلنگر شما اخلاقا نادرست نيست؟
روزبه September 19, 2005 03:07 AMف.م.سخن عزيز
از لطف شما بسيار ممنونم.
پس از خواندن نامه جنابعالي و گفتگو با دوستي، تحريك شدم آنرا كه بى ادبانه خوانده بودمش، دوباره بخوانم ... و اينك سخت شرمسار و در عجبم.
هنر و خلاقت شما مرا به تحسين وا مى دارد و جان آرزومندتان را ارج مي نهم.
با بهترين آرزوها