پرده ي اول
گفت و گو با خود، با صداي بلند. اجازه دادن به جريان سيال ذهن براي برون فکني و درون گشايي:
"تو دکتري؟ پروفسوري؟ استادي؟ چي چي هستي؟ اين دخالت ها به تو نيامده! وقتي دو تا آدم بزرگ با هم حرف مي زنند تو لازم نيست پا برهنه بپري وسط صحبت شان. مگر نشنيدي که سعدي عزيز گفته که هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است. مي خواهي همه بفهمند که از دانايي مانايي خبري يوخدي؟ مي خواهي جهل و بي سوادي خودت را آشکار کني؟ اصلا به تو چه؟ مگه مجبوري به همه چيز کار داشته باشي؟ از خامنه اي و جنتي و احمدي نژاد گرفته تا زبان فارسي و نقاشي آبستره و سد سيوند موضوع نوشته هاته. مرد حسابي! برو متمرکز شو رو يه موضوع بشو استاد و پروفسور. مثل همين استاد مصطفي ملکيان. نه خدائيش! تو خجالت نمي کشي مي خواي جواب کسي رو بدي که کلي مدرک دنبال خودش مي کشه؟ شرم نمي کني مي خواي پنجه در پنجه ي کسي بيندازي که اين همه اهن و تلپ داره. کابوس سد سيوند و زير آب رفتن تنگه بلاغي کم بود حالا مي خواي ايشون را هم هر شب در خواب ببيني. پاشو! پاشو برو به جاي اين فکرهاي مزخرف و بي فايده يک کتاب بگير دستت کمي سوادت زياد شه. برو کمي علم بياموز. کتاب ملانصرالديني، کمي با هم بخنديم ي، جوک هاي منوچهر نوذري يي، چيزي بگير دستت بهتر از اين فکر وخيال هاي عوضيه. حوصله نداري؟ ببين چي جلو دستته همون رو وردار بخون. چي؟ همين کتاب "تخت جمشيد" بد نيست. همون که آقاي ملکيان مي گه رومي ها برامون ساختند. آره همون که زمان شاه منتشر شده اون هم فقط در 500 نسخه. اي دل غافل. اين ساخته ي خارجي هاي بي همه چيز بود و با نوشته هاي اين کتاب ما فکر مي کرديم ايراني ها ساختند؟ به جاي پرسپوليس کاش اسمش رو مي گذاشتند آکروپوليس 2. اي خدا. کاش زودتر سيوند رو آبگيري کنند اين ننگ از چهره ي زمين پاک شه که باستان شناس ها نفهمند که کار، اينجا هم کار انگليس ها بوده و ما فکر مي کرديم کار خودمون بوده. بذار يک کتاب ديگه بگيرم دستم. تاريخ تمدن ويل دورانت؟ مگه تو ديوونه شدي پسر؟ اون تو چي مي خواي راجع به تمدن ايران پيدا کني؟ هر چي اونجا هست لابد تحريفات مترجم هاي ايراني يه. چطوره برم سراغ کتاب هاي استاد يار شاطر؟ هاها! به روباه گفتند شاهدت کيه، گفت دُمم! آقا مي خواد از ناسيوناليست هاي افراطي براي ما فاکت بياره. پاشو اون کتاب In Search of the Indo Europeans را وردار بيار. مسخره! که چي؟ مي خواي بگي سابقه ي تاريخي داري و عقده هاي ضد يوناني ات را فرو بنشوني؟ مي خواي بگي بربر نبودي؟ مي خواي بگي اگه افلاطون نداشتي، پنج شش برگ فرهنگ داشتي که بهشون افتخار کني؟ کو؟ کجاست؟ اون پنج برگ را مي گم! تو خودت با چشم خودت ديدي؟ اگه نديدي چرا زرت و پرت مي کني؟ خبرداري اينکا ها پشت سر شون پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک نصب مي کردند؟ پادشاهان آمريکاي لاتين پشت سرشون فره ايزدي نصب مي کردند؟ شايد اريش فن دنيکن راست مي گفته و اصلا اينها توسط موجودات فضايي به زمين منتقل شده؟ اصلا از کجا معلوم که اين حرف هاي خود زرتشت باشه. اصلا از کجا معلوم که زرتشت ايراني باشه؟ برو مدرک بيار تا حرفت رو قبول کنم. همين آقاي استاد ملکيان رساله ي پنج هزار صفحه اي دانشجويي داره که خرافه هاي پدران ما را توش جمع کرده. حرف هاي زرتشت و گاتها ها هم روش. اصلا زرتشت کي بوده و کي ديدتش که تو اينجوري داري گريبان چاک مي دي؟"
***
پرده ي دوم
در خواب. تصاوير پشت پرده اي شيري گاه محو و گاه شفاف مي شوند. خانم بدرالزمان قريب در حالي که پاي تخته سياه ايستاده اند به شاگردان مي فرمايند "با من بخوانيد" و همه با هم مي خوانند:
ما بچه هاي ايرانيم؛ ايران را دوست مي داريم؛ قديمي ترين اثر ادبي ما گات هاي زرتشت است. ما در طول سه هزار سال آثار زيادي به زبان هاي اوستايي، پهلوي، طبري، سغدي، کردي، و فارسي پديد آورده ايم. ف.م.سخن بازيگوشي نکن و به درس گوش بده!
در اين حال استاد احمد تفضلي در حالي که سرش را باند پيچي کرده و خانم دکتر ژاله آموزگار زير بغلش را گرفته وارد کلاس مي شود و خانم بدرالزمان از در ديگر خارج مي شود:
ف.م.سخن- آقا اجازه! مي گويند ما اثر مکتوب پيش از اسلام نداريم؟ درست مي گويند؟ پنج صفحه هم نداريم؟ آقا ما گريه مون مي گيره اين چيزها رو مي شنويم آقا!
تفضلي- شما نگران نشو. اين قدر داريم که تو دنيا خجالت نکشيم. اون هايي رو هم که نمي تونيم لمس شون کنيم، اثرش رو مي بينيم. شما يک نگاهي به کتاب تاريخ ادبيات ايران در پيش از اسلام من بينداز. يک نگاهي به فرهنگ هايي که در زمينه زبان هاي باستاني ما توسط خارجي ها تهيه شده بينداز. همين "فرهنگ ايراني باستان" را که تو هميشه تحسين مي کني و اثر قلم بارتلمه هستش اين همه لغت را از کجا در آورده؟ شما از اين حرف ها نگران نشو.
وسط صحبت استاد تفضلي زرتشت وارد کلاس مي شود. استاد روي نيمکت کنار ديگران مي نشيند و به حرف هاي او گوش مي دهد:
"بچه ها. من زرتشتم. امروز آمده ام اينجا که خودم را به شما معرفي کنم. من از قوم آريا بودم. اين قوم در جايي زندگي مي کرد که امروز به آن روسيه مي گويند. چند هزار سال پيش از ميلاد در آن زمان که از تمدن هاي غربي خبر و اثري نبود هوا در روسيه سرد شد و مردم آريايي به طرف جنوب حرکت کردند. اين ها همان هايي هستند که شما ها هندواروپايي شان مي خوانيد. جمعيت وسط راه دو دسته شدند. دسته اي رفتند اروپا و شدند همين اروپايي هاي امروز که گروهي از آن ها به اسم نژاد آريايي، پدر هر چه غير آريايي بود سوزاندند. دسته ديگر راه شان را به طرف جنوب ادامه دادند که آن ها را هندو ايراني ها مي ناميد. اين ها هم دو گروه شدند که يک عده به طرف هندوستان امروزي رفتند و گروهي ديگر به طرف رودخانه هاي سيحون و جيحون و خراسان امروزي و آنجا را "ايران ويچ" ناميدند. آري عزيزان من دو قوم ماد و پارس از همين مردم جدا شدند. من هم از همين جمعيت بودم؛ از مردم شرق ايران (و نه بر خلاف آن چه گفته مي شود غرب ايران) 1600 تا 2000 سال قبل از ميلاد هم مي زيسته ام. گات ها را من سروده ام. شنيده ام که صدها جلد کتاب و هزاران مقاله ي علمي به زبان هاي مختلف در اين باره نوشته شده و اگر کسي انکار مي کند مي تواند برود خودش جواب آن همه کتاب را بدهد.
موقع سخن گفتن زرتشت سر و صداهايي از بيرون کلاس بلند مي شود: "چي؟ چطور باور زرتشتي و مانوي متعلق به ايراني بودن ماست ولي باورهاي مسلماني متعلق به ايراني بودن ما نيست. بحث خير و شر جزء ايراني بودن ماست ولي باورهاي بعد از اسلام جز باورهاي ايراني ما نيست؟ تازه اين دو قطبي و خير و شر را کساني مانند کاتارها هم داشته اند. بگذاريد من بروم داخل کلاس، مي خواهم به بچه ها درس بدهم و آن ها را با واقعيت ها آشنا کنم و بگويم ما که چيزي دستمان نداريم نبايد زياد حرف بزنيم. بگويم اگر يوناني ها چيزي مي گويند خب حق دارند چون چند جلد کتاب از گذشتگان شان در دست دارند. بگويم يکي از بزرگ ترين دروغ هايي که ما به تاريخ گفته ايم اين است که ما فرهنگ و تمدن عظيمي داشته ايم..."
ناگهان در باز مي شود و استاد ملکيان داخل مي شود. بر پا! و من از خواب مي پرم.
sokhan September 9, 2005 10:40 PMjenabe Sokhane aziz, man feghat inra midanam ke khadamate tannazani chon shoma va taasire an dar bidari in melate khab aalood, hamvareh bishtar az taasire olama va filsoofan boodeh ast. daste shoma ra be garmi mifesharam
September 13, 2005 08:07 PMف.م. سخن عزيز
ادامه بده و به دل نگير
ايشان
نه محقق بود نه دانشمند
(..............)
با آرزوی پيروزی
در این جمله شما صداقتی بی نظیر هست: اسباب و لوازم خاصي طلب مي کند که مهم ترين آن دانش و سواد است که اينجانب از آن بي بهره ام.
اینکه شما سواد ندارید، فقط برای همه البته پیش از این هم روشن بود.
دوست عزیز شاید در بین عوام و برای پیشبرد مسائل سیاسی لازم باشد آدمی لافی بزند از افتخارات ایران باستان اما این دلیل نمی شود که آدم آکادمیکی مثل دکتر ملکیان به خوشایند عوام اظهار نظر کند.
در تمام دنیا طنز را برای سیاستمداران می نویسند نه علیه دانشمندان و مسائل علمی را هم نمی کشانند به وادی هزل. شما هم البته نویسنده حرفه ای نیستی . حالا ذوقی داری و چیزی می نویسی. با این حال خوب است بدانید که ملی گرایی و افتخار به تاریخ و این مسخره بازی ها امروزه فقط در دنیا از یک سری کله پوستی نژاد پرست و اراذل و تماشاچیان افراطی فوتبال و امثالهم بر می آید که سواد و تحصیلات چندانی نداشته و اغلب حتی مشاعر سالمی ندارند.
1- آقاي ملكيان براي سخنراني بحران معنا به دعوت كانون غیردولتی توتم انديشه به اصفهان رفتند و گفت و گو درباره مدرنيته ايراني در برنامه نبود.
2-به خواهش دانشجويان ايشان وقت استراحت را به گفت و گو با آنها اختصاص دادند كه بحث مدرنيته ايراني پيش كشده شد.
3-ايشان ابتد گفتند من حرف اصلي ام را در اينباره در مصاحبه با روزنامه ياس نو گفتم.
4- پس از درخواست دوستان ايشان 11 اشكال را مطرح كردند كه نيمي از آن هم در گزارش آقاي برجيان نيامده است.
5-اساسا هر گونه گزارش از اين گفت وگو بدون اجازه ايشان بوده است و آنهم بدين شكل ناقص.
6-كدام قاعده اخلاقي اجازه مي دهد كسي را در وقت استراحت به حرف گرفت كه گويي جز دانستن و پر سشهايي شخصي هيچ انگيزه ديگري در كار نيست ولي بعد آن را اينگونه منتشر كرد؟
7-كانون غیردولتی توتم انديشه تتها براي انكه جفاي كمتري به آقاي ملكيان بشود متن كاملتري را در سايتش گذاشته است.اگر چه به هيچ روي انعكاس اين بخش در برنامه نبوده است.
http://fekretotem.persianblog.com
گفتار و نوشتار مصطفي ملكيان تا كنون اينگونه بوده است كه از مدعاي بلا دليل پرهيز داشته است.در اين مورد هم پسنديده بود قبل از اين كه زبان را يه طعن آلوده كرد از وي مطالبه دليل كرد؟
ايا براستي شما تاكنون موردي را سراغ داريد كه ايشان بي پشتوانه سخن گفته باشد؟اگر اينگونه است انها نيز بايد به مطالبات افزوده شود؟ اما اگر اينگونه نيست بسيار غير اخلاقي است كه به يك سرمايه ملي به بهانه ملي گرايي حمله كرد.آن هم كسي كه رايگان وشايگان معلومات و اطلاعاتش را در اختيارهمگان مينهد.
تعجب من از خبرگزاری گویا است که به یک چنین سخنان بی اساس و بچه گانه ای لینک می دهد. در حال حاضر اگر یک نفر انسان آکادمیک، واقع بین، با مطالعه، روشنفکر و جداً با اخلاق داشته باشیم آن شخص استاد ملکیان است.در ثانی نقد بخشی از سخنان یک فرد کاری کاملاً غیرعلمی و بدون پشتوانه اخلاقی است. با امید آنکه روزی برسد که قدر بزرگانمان را ارج نهیم.
با مدعی نگوئید اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستس
متاسفم
اكبر September 11, 2005 12:56 AMسخنان "استاد" بسیار متاثر کننده بود. شاید تفکراتی چون تفکر"استاد" همان کاری را می کند که آن مرد در جزیره آدم خورها کرد تا قایقی که قرار بود از پوستش بسازند را سوراخ کند...
4 سو September 10, 2005 11:44 PMببخشيد اشاره ام كمي بي ادبانهست ولي بايد بگم حالا فهميدم منظور نبوي از اين كه به شما گفت به جاي نيش زدن جفتك مي زنيد چيه!ممكن است مردم به هتاكي هم بخندند ولي هتاكي اسمش طنز نيست.
ارميا September 10, 2005 11:41 PMاگر فرهنگ وتمدن ايراني ارزشي داشته باشد به خاطر ارزشهاي انساني﴿اخلاقي،حقوقي و...﴾ است.اما هم كار ان كسي كه از يك پرسش و پاسخ در جلسه غير رسمي بي اجازه گزارش ناقص و شكسته-بسته تهيه مي كند﴿به قول خودش از اواسط بحث رسيده﴾ وهم كار شما كه بر اساس آن سخن مي گوييد و حرمت كلمه وسخن را مي شكنيد غير انساني است.با همه اين احوال و بر فرض اينكه مصطفي ملكيان چنين سخني را گفته باشد آيا پسنديده است براي كسي كه قصد دارد هيچ چيز را به پاي حقيقت قرباني نكند ﴿به اعتبار 20سال تدريس و تحقيق بي وقفه و خدمت به جوانان ايران﴾ چنين زبان و بياني را برگزيدن؟آيا اين با پندارنيك-گفتار نيك -كردار نيك ﴿سخن زرتشت باشد يا هر كس ديگر﴾مطابقت دارد؟
Mehrbod September 10, 2005 01:58 PMجناب سخن دوست داشتنی باز هم بگو این کارت محشره بگو تا انانی که قصد دارند با نفی هویت ایرانی اب به آسیاب حکومت ضد ایرانی بریزند سیه روی شوند بی صبرانه منتظر طنز ناب تان هستم .پاینده ایران
مسعود September 10, 2005 12:18 PM
Ostad Malekeian be andazeh mohay sar e to ketab khandeh va etfaghan yeki az kasani ast ke eday madrak dari va basavadi ra namikond. besyari az doctorahay falsafeh shagerd oo bodan, va hamisheh say kardeh tavazoh va bozorgi khodesh ro penhan koneh, harf hayesh ham daghigh va tahghighi ast, pas lotfan sozheh alaki dorost nakon, boro be hamon mortazavi o dar odasteh ash gir bedeh, ke jaygeh simirgh jolangah morcheh hay mesl man o to nist, F.M.Sokhan aziz
بد نيست اگر اين جلسهي دوم اين كلاس هم تشكيل شود و گزارشي از آن هم قلمي شود حال چه در عالم واقع چه در جهان رويا و خواب.
پايا و پويا باشي رفيق.
مسعود برجيان September 10, 2005 12:03 AM