January 11, 2006

"بعدي"

چشم را بستن، دهان را گشودن و دُر و گهر افشاندن ابداً کار ِ مشکلي نيست. من چون خودم تيغ تيز کلمه، آن هم کلمه ي طنز در دست دارم خطرهاي آن را خوب مي شناسم. گاه در به کار بردن کلمات آن قدر محتاط مي شوم که اصلا آن را از غلاف ِ مغز بيرون نمي آورم. اگر تعداد کساني که با اين کلمات سر و کار دارند زياد باشد، مسئوليت هم به همان اندازه بيشتر مي شود. مني که چند ده خواننده دارم با کسي که هشت نه هزار خواننده دارد وضعش خيلي فرق مي کند. من مي توانم هر چه دل تنگم خواست بگويم، اما آن که تعداد زيادي خواننده دارد بايد – به خصوص در قضاوت از اشخاص – احتياط پيشه کند.

درس اخلاق نمي خواهم بدهم و فکر هم نمي کنم اين حرف ها در ميانه ي جنگ و جدال خريدار داشته باشد، اما حق دارم سوال کنم وقتي چيزي مي نويسيم چقدر به اثر آن سخن فکر مي کنيم؟ اصولا آيا فکر مي کنيم؟ بعد از فکر آيا چيزي را که مي خواهيم بگوييم اندازه و متر مي کنيم؟ تاثير صحبت مان را بر روي خواننده مي سنجيم؟ به شکي که در دل خواننده ايجاد مي کنيم اهميت مي دهيم؟

به راستي در باره ي اين که حرف و نوشته ي ما چقدر بر خواننده اثر مي گذارد تا کنون فکر کرده ايم؟ فکر کرده ايم تاثير نوشته ي ما بر روي خواننده، فقط يک روز است، يا دو روز، يا يک ماه، يا يک سال، يا براي هميشه؟ آيا اين موضوع اصلا براي ما اهميتي داشته است؟

ما در عرض ده ثانيه مي نويسيم فلاني ساواکي است؛ يا حزب اللهي است؛ يا مامور امنيتي جمهوري اسلامي است. نوشته را پست مي کنيم و ده هزار خواننده از شرق تا غرب عالم آن را مي خوانند. ده هزار خواننده اي که اصلا طرف را نمي شناسند. خود شماي نويسنده، اگر خواننده باشيد و طرف را هم نشناسيد و نويسنده را هم دوست داشته باشيد، حداقل اتفاقي که براي تان مي افتد، شک کردن به متهم و به ديده ي بدبيني به نوشته ها و آثارش نگاه کردن نخواهد بود؟ اگر از ده هزار نفر، صد نفر تحت تاثير قرار بگيرند و فقط و فقط شک کنند، آيا مسئوليت اش متوجه شما نخواهد بود؟ اگر اين متهم، عالم و دانشمند باشد و از آثارش عده ي زيادي استفاده کنند عواقب ِ اين مسئوليت صد چندان نخواهد بود؟

پاسخ آقاي شکرخواه پاسخ خوب و متيني بود. پاسخي براي بستن پرونده ي اين درگيري ناخوشايند، که جز جريحه دار کردن افرادي از دو طرف نتيجه اي نخواهد داشت. اين نوشته را هم مي توانيد به حساب "بعدي" بودن من بگذاريد.

sokhan January 11, 2006 08:07 PM
نظرات

اولا ممنون شما هستم که اینقدر با تامل می نویسید و از جاده انصاف خارج نمی شوید. جناب سخن من می خواستم این را بگویم که لابد با محاسبات آقای درخشان الان همه کسانی که در کیهان کار می کنند محکوم به اعدام هستند! ثانیا آقای درخشان [..... ادامه ی اين نظر در باره ی آقای درخشان بود که برای "خارج نشدن از جاده ی انصاف" آن ها را حذف کردم. دوست ارجمند ما مي توانند سوالات شان را برای خود آقای درخشان بفرستند و از ايشان پاسخ بخواهند. با تشکر سخن]

حجت January 16, 2006 01:14 AM

من در كيهان كار مي كنم و به كارم هم ادامه مي دهم. مگر هر كس هر جا كاركند شريك انجاست. مي خواستم اين نكته را به شما بگويم كه دكتر را خانيكي به كيهان اورد و البته هيچگاه هم عضو شوراي سردبيري نبود. شكرخواه و دكتر فرقاني و فريدون صديقي و منصور سعدي كه به ترتيب دبيران سرويسهاي خارجي - گزارش- فرهنگي و شهرستانها بودند نه در دوران اقاي خاتمي و شمس الواعظين و نه دوره هاي بعدي هيچ وقت عضو شوراي سردبيري روزنامه نبودند بلكه در اتاق تيتر شركت مي كردندو اتاق تيتر براي تيترهاست و نه براي سياست گذاري . ضمن اينكه در كيهان هركه دبير اين چهار سرويس باشد عضو اتاق تيتر هم مي شود چون بايد تيترها را جمع كنند و به اتاق تيتر ببرند و متاسفانه هركدام هم به دلايلي رفتند. دكتر شكرخواه و دكتر فرقاني به دانشگاه رفتند و ان دو نفر ديگر هم به روزنامه هاي ديگر. اتفاقا دكتر شكرخواه از همه انها جوانتر بود و با دكتر فرقاني فوق ليسانس و دكترايش را گرفتند. جاي همه شان خالي

***

دوست گرامي،
ممنونم از آنچه که ذکر کرديد. سخن

روزنامه نگار كيهاني January 14, 2006 12:46 PM

با سلام خدمت سخن عزيز گويند که از ماست که بر ماست اگر يادتان باشد روزي که به آدم بي ظرفيتي چون حسين درخشان لقب .... وبلا گستان رو داديد شديدن مخالف بودم اين بابا فکر مي کنه علي آباد هم شهريه من به شخصه مدتهاست که اتاق استنطاق ايشون رو تحريم کردم چون به اين نتيجه رسيدم که وقت تلف کردنه شما هم مطمن باشيد اهثال هودر نمي توانند با بازي با آبروي ديگران براي خود کسب اعتبار کنند. جواب ايشان هم سه کلمه است: برو کشکتت و بساب.
پاينده ايران

***

بابا مسعود عزيز
البته من ربطي ميان آن مطلب و اين صحبت نمي بينم. ميان ِ "حسين درخشان عامل اشاعه ی وب لاگ های فارسي بوده است و کارش جای تقدير دارد" با "حسين درخشان به دليل تعداد زياد بازديدکنندگانش بايد موقع قضاوت در باره ی اشخاص محتاط تر باشد" تضاد و تناقضي نيست. ما در زندگي خودمان هم جنبه های مثبت و منفي را تواما داريم. مثلا مي توانيم در خانواده رفتار خوب و مثبتي داشته باشيم اما در اجتماع با مردم نسازيم. نمي توانيم فقط يک جنبه را در نظر بگيريم و آن را به کل شخصيت فرد تعميم دهيم. اشکال بزرگ کار ما ايرانيان در اين است که اگر از کسي خوشمان بيايد، فقط جنبه های مثبتش را در نظر مي گيريم و چشم بر جنبه های بد او مي بنديم و برعکس. غربي ها، ظاهرا هر دو جنبه را در نظر مي گيرند و ضمن دوستي، چشم بر جنبه های بد هم نمي بندند و با انتقاد ِ مستقيم و صريح، و حتي از ديدگاه ما شرقيان برخورنده نظر خودشان را به آن جنبه نيز نشان مي دهند. شاد باشيد. سخن

بابا مسعود January 14, 2006 09:58 AM

حرف هايي که نوشته ايد مخصوصا در باره ي حيثيت افراد درست هستند اما مگر شک کردن چه اشکالي داره؟ مگر آقاي دات معصوم هستند؟

***

ميلاد خان،
با تشکر از نظرتان، گمان مي کنم دريافت ارتباط ميان شک و بازی با حيثيت افراد چندان دشوار نباشد. در مورد اين که آقای دات معصوم هستند يا نيستند، نه خبر دارم و نه به هنگام استفاده از دانش و معلومات شان به اين موضوع فکر مي کنم. هرگاه ايشان به ما گفت پيرو حکومت باشيد يا نباشيد، و اين راه ِ سياسي را انتخاب کنيد يا نکنيد، آن گاه تاريخ زندگي و سير تفکر سياسي شان اهميت پيدا مي کند که تازه تعيين خوب و بد و درست و غلط اش بايد بر اساس دلايل مـُتقـَن و مستند و قابل اثبات باشد و نه حرف ها و حديث های بي پايه. ايشان تا به امروز ميليون ها کلمه دانش و اطلاعات به جوانان منتقل کرده و هنوز هم به اين کار مشغول است، آن گاه ما، مانند برادران گزينش اوايل انقلاب، که نه سوادی داشتند، نه تخصصي، و تنها چيزی که به وفور در ايشان يافت مي شد کينه و عقده ی حقارت بود، به جان اين استاد ارجمند مي افتيم که مثلا برای شريعتمداری کار کرده است!که چه شود؟ واقعا مقصودمان از لکه دار کردن نام اشخاصي مانند ايشان چيست؟ مثلا اگر ايشان درس ندهد خوب است؟ يا اگر دانشجو سر کلاسش نرود خوب است؟ يا اگر در کريدورهای دانشگاه همه با انگشت او را به يکديگر نشان دهند و بگويند طرف، شاگرد سعيد امامي است خوب است؟ به راستي چه نتيجه ای مي خواهيم بگيريم؟ و سوال آخر اين که اگر به اسم آزادی بيان و آزادی از هفت دولت برای نگارش در وب لاگ، با چنين روشي با خود ما برخورد شود، (حال، اين برخورد حکومتي باشد يا از طرف اپوزيسيون)، آيا خوشايند ماست؟ سخن.

milad January 13, 2006 09:43 PM

سلام سخن عزیز
فکر نمی کنی بهترین کار در مقابل این هیاهوها که هرازگاهی در وبلاگستان پیش می آید باید سکوت کرد؟

***

اسد جان،
البته اين هم نظری است ولي اگر بتوان از ميان هياهوها به سلامت گذشت و با آرامش بحث ها را به نتيجه رساند گمان نمي کنم مشکلات بيشتر شود. سرعت غير طبيعي تسری اين مجادلات نشان مي دهد که ما روی انبار باروت نشسته ايم و يک جرقه کافي است تا همگي منفجر شويم! به رغم نوشتن در وب لاگ ها، بيشتر حرف ها هنوز در دل ها گره خورده و به دنبال فرصتي برای بروز است. اين امری طبيعي است و بايد وجودش را پذيرفت. سر باز کردن ِ آن هم مرحله ای از رشد و تکامل است. ايراد اصلي، در شيوه ی بروز است که مي توان با کمي شکيبايي، صورت خوشايند تری به آن داد. من اين طور فکر مي کنم ولي ابدا اصراری به پذيرش آن توسط ديگران ندارم. شاد و سربلند باشي. سخن

بیلی و من January 13, 2006 03:21 PM

جناب سخن عزیز
ظاهرا هر چند وقت یکبار گرد و خاکی در وبلاگستان را میفته و درست مثل مهره های بازی دومینو پیش میره و خیلی ها را درگیر میکنه. نمونه هاش خیلی زیاده و حتما خودتون نمونه هاش رابه یاد دارید. شاید از اساس وارد این گودها شدن صرف نظر از اینکه کدوم طرف بایستیم کار اشتباهی باشه.

مردی... January 13, 2006 03:13 AM

اتفاقا اگر یک نفر باشد که صلاحیت اخلاقی برای دادن درس اخلاق داشته باشد شمائید. از آن گذشته این هم از عوارض ذاتی اصلاح طلبی ست. از زمانی که قرار شد افرادی که زمانی شریک حکومت بودند را به عنوان انسان های دموکرات به رسمیت بشناسیم و پشت سرشان راه بیفتیم، تا همین امروز معلوم نشده چه کسانی تبرئه شده و دیگر اصلاح طلب اند و چه کسانی نه و به چه معیاری. عاقبت هم این می شود که سید عطای مهاجرانی را و یا سعید حجاریان را قهرمان بدانند و ژورنالیستی که گوشه ای نشسته و آش خود را می خورد تنها به خاطر کار در کیهان سرزنش کنند. مسئله عمیق تر از این حرف هاست.

***

شما لطف داريد. ممنونم. سخن

م ر کلنگ January 12, 2006 06:01 PM

well, it is us to blame! we shouldnt credit hoder becuz he doesnt deserve the credit people give him

Winston January 12, 2006 11:48 AM

سلام بر سخن عزیز
اصل حالت که خوبه؟ سلامتی برقراره؟ شکر خدا.
واما در مورد این موضوعی که مطرح کردید راستش میخواهم مطلب مفصلی را در وبلاگم در مورد تخمی بودن دوستی ها و دشمنی های ما ایرانیان تحصیلکرده بنویسم متاسفانه فرصت نمیشود. یا احمدی نژاد زر میزند و سوژه درست میکند و یا مطالب مهمتری پیش می آید که به اینکارها مهلت نمیدهد. مثلا ما الان در وسط دروس مستحبات هستیم و صلاح نیست درس حوزه ایمان را قطع کنیم.
الغرض میخواستم حضور با سعادت شما عارض شوم که نحوه دشمنی های ما اصلا ملاک درست و حسابی ندارد. مثلا اینکه یه نفر توی روزنامه کیهان کارکرده که دلیل عاقلانه ای نیست که دشمن طرف بشیم. اگه این نحوه استدلال پایه دشمنی های ما قرار بگیرد همه کارمندان موسسه کیهان که بالغ بر چهارصد پانصد نفر هستند را باید از درخت آویزان کنیم و چوب توی آستین مبارکشان فرو کنیم
آخه این چه طرز استدلال کردن است؟ یا مثلا اینکه بگوییم گنجی چون یه زمانی توی سپاه بوده پس چنین است و چنان. ویا عده ای دیگر بگویند چون مثلا شما به فلانی رای دادی پس دیگه دشمن شماره یک ما هستی و از این قبیل شر و ور ها.
بهرحال ما خیلی ملت کینه ای و متعصبی هستیم فرقی نمیکند مذهبی باشید یا لامذهب. داخل نشین باشید یا خوش نشین. همه مون این اشکال مهم رو داریم. دوستی ها و دشمنی هامون خیلی دیمی است

***

ملا جان، پي گير درس های تان هستم. اميدوارم برای نوشتن اين مقاله هم فرصت لازم فراهم کنيد. هرچند به اين مي ماند که بخواهيم با مقاله، ترافيک تهران را درست کنيم! به هر حال کار ديگری که از دست مان بر نمي آيد. مويد باشيد. سخن

ملا حسنی January 12, 2006 07:13 AM

جناب شیخ سخن,

چرا همیشه مثل عوام عادت دارید از همه انتقاد کنید غیر از خودتان ؟ چرا ریشه مشکلات را هیچ وقت در «خودتان» جستجو نکرده اید ؟

زمین و زمان را به باد انتقاد میگیرید که چرا هواپیمایی کشور در این سطح پایین است ؟! بی آنکه لحظه ای بیاندیشید که آنان که سعی داشتند (و یا الان دارند) کشورمان را به دروازه های تمدن و استاندارد های جهان متمدن برسانند, از سوی متحجرانی مثل شما مورد عناد و پدرکشتگی قرار داشته و دارند.

حالا هم بخاطر ادبیات و فرهنگ بچه آخوندی که توسط «خودتان» پدر خوانده (!) نامیده و مثل حباب برای مدتی بزرگ شد, شاکی شده و مثل پیرزن ها دوباره شروع به نق زدن کرده اید.

سخن عزیز ! آیا در خانه شما آینه بصیرت وجود دارد ؟

اگر شرف دارید بجای سانسور کردن (روش کبک) جواب بدهید.

آرمان January 12, 2006 02:09 AM

سلام آقای سخن. ظاهرا این وبلاگ اختراع شده است که بدون فکر هم "هر مطلبی" را بتوان نوشت. لااقل مخترعش که چنین فکر می‌کند!
از این گذشته، تعجب بنده این‌جاست که همان شیوه‌ای را به‌کار می‌بندند که به آن می‌تازند!

***

فرهنگ عزيز
متاسفانه گاه همين طور است که مي گوييد. گريزی هم نيست. درست عين زندگي است. شاد باشيد. سخن

فرهنگ January 11, 2006 11:20 PM

سلام.
به بهترین شکل ممکن نوشتید .
پاسخ شما هم& وزین بود و عالی
این که با دید جامعه شناسی و روانشناختی به نگارش ها نگاه شود بسیار به جاست.

دیروز که به این مطلب برخورد کردم خیلی فکر ها از سرم گذشت از جمله همین که شما اشاره کردید اما
شما خوب توانستید در این باره بنویسید .
کاش همگان چون شما می اندیشیدند .
از این به بعد مرتب خوانندهء مطالبتان خواهم بود .
دیر است اما باز غنیمت است که مدت کوتاهی ست با شما آشنا شده ام . نامتان را می دیدم و گاه می خواندم اما خوانندهء دائمی نبودم . شاد باشید و پیروز . راوی

***

راوي گرامي. ممنونم از محبت تان. سخن

آونگ خاطره های ما January 11, 2006 08:44 PM