بند "و" از نوشته ي اخير پارسا صائبي باعث تعجب من شد. پيشنهاد "نقاب از چهره گشودن" ايشان آن قدر برايم عجيب نبود که عذرخواهي از مسئولين يا مردم به خاطر چيزي که نوشته ام. در اين مورد توضيح کوتاهي مي دهم.
من، هيچ مطلبي را اعم از طنز و غير طنز، بدون فکر و رعايت ِ تمام جوانب نمي نويسم حتي اگر آن نوشته به قول پارسا ضعيف، بي مايه، غيرمرتبط با موضوع و هجوآميز باشد. پس به ضرس قاطع عرض مي کنم که در مورد تک تک کلمات و مفاهيم چه در حين نوشتن و چه بعد از آن با دقت فکر مي کنم و به رغم يک ضرب نوشتن، اگر ضرورت ايجاب کند در کلمات و مفاهيم اوليه تغيير ايجاد مي کنم.
نکته دوم مربوط به خط فکري من است. اين خط خطي است مشخص که مسيري مشخص را طي مي کند و هدفي مشخص دارد. هرگاه اين کليت بر خواننده مشخص باشد، جزئيات هم براي او مشخص خواهد بود. در غير اين صورت و فقط با مراجعه به برخي نوشته ها، خواننده ممکن است هدف نويسنده از نوشته را درست متوجه نشود و باعث سوء برداشت گردد. در همين ارتباط مي توانيم به همين طنز ايدز اشاره کنيم و آن را زير ذره بين بگذاريم. اگر اين طنز خارج از محدوده ي تفکر عمومي نويسنده اي به نام ف.م.سخن خوانده شود، باعث سوء برداشت خواهد شد؛ اما اگر آن را در مجموعه ي نوشته هاي ف.م.سخن مطالعه کنيم، ظرائف و نکاتي بر ما آشکار خواهد گشت.
نکته ي سوم اين که هر طنزي براي گروهي خاص نوشته مي شود. من سعي مي کنم براي تمام قشرها از دانش آموز تا استاد دانشگاه، و از کارگر تا پزشک بنويسم و نه يک گروه معين. به همين خاطر برخي نوشته ها به مذاق برخي خوش نمي آيد ولي ديگران آن را مي پسندند. در همين طنز ايدز، لابد عده اي در بندرعباس چيز متفاوتي ديده اند که به رغم تمام خطرات آن را تکثير کرده و دست به دست گردانده اند. من نه تنها از اين بابت ناراحتي وجدان ندارم بلکه خوشحالم که نوشته ام در حدي بوده که عده اي برايش مجازات اعدام تعيين کرده اند. مشکل من در اين است که اين اعدام حق کسي که روح اش از اين نوشته خبر ندارد نيست و جلوي اين اشتباه بايد گرفته شود. به همين خاطر با نشان دادن آدرس نوشته اصلي، که تاريخ و زمان انتشار دارد، به آقايان قضائي عرض مي کنم که نويسنده ي اين مطلب من هستم و خانم الهام نيست. براي اين ادعا هم نيازي به اين که من خودم را معرفي کنم نيست و بازپرس محترم مي تواند با مراجعه به اينترنت تاريخ انتشار اين طنزنوشته را ببيند و آن را با تاريخ انتشار در نشريه تمدن مقايسه کند که قطعا مشاهده خواهد کرد تاريخ انتشار در اينترنت چند روز زودتر بوده است و از نظر حقوقي مسئله حل مي شود. فقط حق ما به عنوان نويسنده باقي مي ماند که آقايان بدون اجازه و بدون ذکر ماخذ نوشته ي ما را چاپ کرده اند که از آن هم گذشت مي کنيم!
يک نکته که نمي خواستم اينجا اشاره کنم ولي خب به آن هم اشاره مي کنم و پرونده را مي بندم: ادعا کرده اند در اين طنز من به آيت الله خميني اهانت کرده ام و گفته ام که ويروس ايدز را ايشان در سال 57 از فرانسه به ايران آورد. آقايان منتقدان نخواهند توانست در اين مطلب حتي يک مورد که اشاره اي به امام داشته باشد بياورند. من نوشته ام "اين نوع ايدز در سال 57 از فرانسه به ايران وارد شد و چون بدن بيمار استعداد پذيرش آن را داشت در عرض مدت کوتاهي تمام دستگاه هاي اجرايي و قضايي و قانون گذاري را آلوده کرد." سوال من اين است که آيا در سال 57 فقط امام از فرانسه به ايران آمد؟ قطب زاده بغل دست او نبود؟ بني صدر پشت سرش ننشسته بود؟ دکتر يزدي که به خونش تشنه ايد چطور؟ راستي تاجري که هواپيماي 747 امام را اجاره کرده بود چه بلايي سرش آمد؟ تک تک اينها از نظر خود شما ويروس هايي نبودند که در تمام ارکان اجرايي و قانون گذاري و قضائي کشور نفوذ کردند و آن ها را به شکل هاي مختلف آلودند و بيمار کردند؟ تازه منظور من – چه قبول کنيد چه نه – هيچ يک از اين اشخاص نبودند. اين ها را نام بردم که بگويم اگر صحبت از امام مي کنيد اينها هم در کنار ايشان بودند. مقصود اصلي من "تفکري" بود که تمام کشور و دستگاه ها و بعد حتي مردم را آلوده کرد. بحث در اين خصوص بسيار است که به همين مختصر بسنده مي کنم.
sokhan January 30, 2006 08:47 AMrastesh man yeki ke halam az adamae tarsoo ke goosheye donya ja khosh kardan va be hichi kar nadaran be ham mikhore vaghean maye sharmandegie ke adam kari betune anjam bede va nade. [....] ( ba inke man kheili vaghta ba nazare shoma mokhalefam) ama hamin ke vojud darin va minevisi raje be moshkelate ensanha kheili moheme. [....]
Winston January 30, 2006 11:24 PMاین دوست عزیز سوراخ دعا را گم کرده است. آنچه که این بخت برگشتگان نویسنده این نشریه را تهدید می کند و به خطر انداخته است همان بیماری ایدزی است که ف.م.سخن عزیز بدان اشاره کرده است و نه هیچ چیز دیگری.
فيروز January 30, 2006 09:23 AM