برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
قدم نورسيده ي اتمي را به مقام معظم رهبري و رئيس جمهور محبوب تبريك و تهنيت عرض مي نمايم. به همين مناسبت کيك زرد رنگي (*) به شكل بمب اتمي به قنادي سر خيابان مان سفارش داده و از دوستان عزيزم دعوت كرده ام تا به مناسبت اين ولادت خجسته جهت صرف شيريني و شربت ما را مفتخر فرمايند. دل مان پوسيد از بس اين چند ساله آه و ناله و نميشه نميشه شنيديم! ديديد که خواستيم و شد. چه رويدادي فرخنده تر از اين تولد مقدس مي توانست چنين ما را شاد سازد.
پيشنهاد مي کنم هر چه زودتر تقويم هاي جديدي كه در آن ها روز ۲۰ فروردين به عنوان روز اتمي ايران نام گذاري شده منتشر شود و اين روز تعطيل رسمي اعلام گردد.
ضمنا اين مجلس سرور، به منزله ي گودباي پارتي اينجانب براي رحل اقامت افکندن نزد عروس و پسرم در سرزمين کفر و الحاد، آمريکاي جنايتکار مي باشد.
و من الله توفيق
يکي از سربازان گمنام سياسي - اقتصادي
(*) با كيك زرد اهدا شده به آستان قدس فرق دارد. نگران نشويد.
هنرمند واقعي بايد حساس باشد وگرنه هنرمند نيست؛ درستتر بگويم، هنرمند واقعي بايد بيش از مردم عادي حساس باشد. اين حساس بودن ِ بيش از حد، گاه براي مردم عادي قابل فهم نيست و نبايد هم باشد. قرار نيست حساسيتهاي هنرمند در ترازوي نقد قرار بگيرد بلکه هنر ِ هنرمند است که بايد در اختيار مردم قرار گيرد.
خوشبختانه يا متاسفانه، وبلاگ ميتواند بخشي از غليان احساسات هنرمند را نشان بدهد، اگر هنرمند، وبلاگنويس، آنهم وبلاگنويس به مفهوم واقعي کلمه باشد. اين، هم خوب است، هم بد؛ خوب است چون احساسات هنرمند را مثل يک آينه منعکس مي کند و در معرض ديد عموم مينهد و بد است چون نمايش اين احساسات، هنر ِ هنرمند را تحتالشعاع قرار ميدهد.
من منتقد هنري نيستم و از نقاشي و طراحي و کاريکاتور هم سر رشتهاي ندارم، ولي گمان ميکنم اگر ده هنرمند کاريکاتوريست و کارتونيست مطرح ايراني داشته باشيم، نيکآهنگ کوثر يکي از آنها باشد. نيکآهنگ کارتونيستي اثرساز و اثرگذار است که نه علاقمند ِ عامييي مثل ِ من، که بزرگان ِ متخصص بايد در مورد آثارش نظر دهند.
اما نيکآهنگ، وبلاگنويس خوبي هم هست. اگر اشتباه نکنم پارسا صائبي در جايي نوشته بود که ايشان در ارائهي پيام خود موفق بوده (مطلب صائبي را پيدا نکردم و اميدوارم درست نقل قول کرده باشم). بهنظر من انتقال پيام و از آن مهمتر احساس، زبان و بياني ميخواهد که هرکسي آن را در اختيار ندارد. نميدانم ذاتيست يا آموختني ولي هرچه هست آسان نيست. بگذريم از اين که برخي نويسندگان ميگويند اگر پيام داشته باشيم به پستخانه ميرويم! نميدانم نوشتهي بدون پيام چگونه نوشتهاي ميتواند باشد و کاري هم به آن ندارم. نيکآهنگ از اين نظر بسيار موفق عمل کرده گيرم گاه با همين مهارت، حاشيه را چنان پر رنگ کرده که اصل ناديده مانده و از ياد رفته.
اکنون نيکآهنگ در يک فرآيند تکاملي ميخواهد از يک تبعيدي عصباني، به يک تبعيدي در حال آرام شدن بدل گردد. هنرمند ِ کارتونيستي که عصباني نباشد و عصيانگر نباشد و شورش نکند نميدانم چه چيز ميتواند خلق کند. من يک کارتونيست عصباني را که عصبانيتاش را با چند ضربهي قلم بر روي کاغذ مهار ميکند شخصا ً ترجيح ميدهم. وبلاگنويس غيرعصباني هم لابد نوشتههايش مثل غذاي رژيمي بيمزه خواهد شد! کمي چاشني عصبانيت –البته بهقدري که شهر به هم نريزد- بد نخواهد بود!
اميدوارم نيکآهنگ، چه عصباني و چه آرام در هر دو کار ِ کارتون و وب لاگ نويسي موفق باشد.
برای خواندن اين مقاله در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.