براي من، وبلاگها تجلي انديشهاند. شايد اين جمله خيلي ادبي به نظر بيايد ولي قصدم ابدا نظريهپردازي و بازي با کلمات نيست. اين طور بگويم که اگر مثلا در وبلاگي به نوشتههاي مسعود بهنود بر ميخوردم و نام نويسندهاش را نميدانستم، باز هم آن سَبـْـک نوشتن را دوست ميداشتم و براي نويسندهاش ارزش و احترام قائل بودم.
براي من، وبلاگها کلماتاند؛ کلماتي که چهره و صورت نويسندگان ِ آنها را ميسازند. ممکن است بگويند کلمات ِ زيبا ميتواند از قلم ِ انسانهاي بدسيرت نيز جاري شود. درست است، اما در درازمدت نميتوان سيرت بد را پنهان کرد. يک کلمه، يک جمله، يک رفتار، يک واکنش، بالاخره آن بدي را نشان ميدهد. به بيان ديگر، نميتوان خود را براي مدت طولاني پشت کلمات زيبا پنهان کرد و اگر بدي در کار باشد، بالاخره يک جا هويدا ميشود.
شايد به همين خاطر است که وقتي نام نويسندهي وبلاگي معلوم ميشود، باز در ذهن من نام وبلاگ اوست که عامل شناسائيست و نه نام حقيقي. و به همين خاطر است که نويسنده وبلاگ آونگ خاطرههاي ما را به نام وبلاگاش مينامم و نه نام حقيقي.
کلمات آونگ، محبتآميز است؛ محبتي که خيلي از ما قادر به بيانش نيستيم. کلمه و موسيقي ابزاري هستند که آونگ با آنها اين محبت را بروز ميدهد؛ ابزاري هستند که با آنها اين محبت را نقاشي ميکند. محبتي که در "عصر دود و آهن"، حکم "گل و نور" را دارد؛ و آونگ با مهارت اين محبت را ميان دوستاناش تقسيم ميکند.
نه! کلمات زمخت و خشن يک سياسينويس براي ترسيم اين حالتها مناسب نيستند. پس بهتر است با سادهترين کلمه پاسخگوي محبتهاي ايشان باشم: آونگ عزيز، متشکرم!