January 13, 2007

ماجراهاي آقاي بهرنگ و سيدعزيز (24)؛ از کتاب‌فروشي‌هاي مقابل دانشگاه تا چهارراه کتابي (بخش آخر)

سيد- بريم اين تو ببينيم چه کتاب‌هايي آوُردن. فقط جان ِ من، يک ساعت با آقاي کتاب‌فروش نيفتي به صحبت ما از پا بيفتيم!
بهرنگ- به قول خودت، بعله؛ چشم! به سلامتي حرف زدن هم ممنوع شد!


سيد- آقا ديدي چه چيزايي گفت؟ معلومه کتاب‌فروش‌ها هم جون‌شون به لب رسيده.
بهرنگ- عوض‌ش کتاب‌هاي عشقي و جنايي خوب فروش مي‌ره! نشد خدا بده برکت به لوازم‌التحرير و کتب درسي. چه فرقي مي‌کنه!
سيد- رئيس خيلي ريلکس حرف مي‌زني! هميـــن؟
بهرنگ- بعله همين. انتظار داري چي کار کنم؟ برم تفنگ دست بگيرم؟
سيد- رئيس پيش از تفنگ، شيرکاکائو و نون‌خامه‌اي يادت نره!
بهرنگ- اي کارد بخوره به شکمت! مي‌خوايم بريم تجريش يه سري به مقصودبيگ بزنيم. ديرمون مي‌شه!
سيد- نه نميشه! براي کتاب هميشه وقت هست! ولي شيرکاکائو و نون‌خامه‌اي فقط اين جا مزه مي‌ده!
بهرنگ- بــــرو تـــــوو! ما رو باش با کي اومديم تور ِ علمي-فرهنگي!

سيد- رئيس همينو سوار شيم.

بهرنگ- با اين لکنته بريم، بايد تمام لباس‌هامون رو ضدعفوني کنيم! دفعه‌ي پيش پاچه‌ي شلوارم جر خورد.
سيد- و اين بهايي‌ست که در راه به دست آوردن کتاب بايد بپردازيم!
بهرنگ- نه! بهاي اون يک جر خوردن ديگه‌ست که مي‌توني از آقاي هرندي محل‌اش رو سوال کني! تا راه نيفتاده سوار شو بريم.



سيد- بريم يه سر "فردوسي"؟

بهرنگ- آره بريم.
سيد- بعدش بريم "آشتياني"؟

بهرنگ- آره بريم.
سيد- بعدشم بريم "زمينه"؟
بهرنگ- بعله بريم.
سيد- بعدشم بريم دل و جيگر بخوريم؟
بهرنگ- بعله بريم!... چي؟ دل و جيگر؟ همين الان دو تا نون‌خامه اي‌ي بزرگ خوردي! دل و جيگر هم مي خواي بخوري؟! کارد بخوري!
سيد- اصلا تجريشه و دل و جيگر؛ بعدش يه چاي تازه دم مي‌چسبه! اگه خسته نباشي يه سر هم مي‌ريم دربند و قليون مي‌کشيم!
بهرنگ- باشه، مسئله‌اي نيست! جيگر مي‌خوريم، چاي مي‌نوشيم، دربند هم مي‌ريم؛ فقط به يه شرط!
سيد- چه شرطي؟!
بهرنگ- به شرط اين که اول من انتخاب کنم کدوم کتاب‌ها رو بخونم! اول از همه هم کتاب ِ خاطرات ِ…
سيد- نه آقا جان! ما دل و جيگر و دربند نخواستيم. خودم اول اون کتاب رو مي‌خونم. حرف نباشه! تمام!

sokhan January 13, 2007 09:54 PM
نظرات

سلام از اينکه بياد وبلاگ نويسان بودي تشکر مي کنم. من چند روز ديگه مي خوام از پايان نامه ام با عنوان ارتباط عوامل جمعيت شناختي وبلاگ نويسان و عوامل رشد وبلاگ هاي فارسي زبان دفاع کنم خواستي بياي بيا

محمد زندکريمخاني January 17, 2007 10:19 AM