برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
sokhan April 16, 2008 07:41 AMآقای دکتر سروش سلام مقاله شیر و شکر شما خیلی شیرین بود و لذت بردم از خواندنش . جسارتاً برداشت خودم را بیان میکنم و در صورتی که دچار سو ء تفاهم شده ام ، تقاضا می کنم مرحمتاً مرا تصحیح بفرمائید :
شما از یک طرف برای مثال های منتقدان روشنفکری دینی ارزشی قائل نیستید به خصوص وقتی برای نتیجه گیری های خودشان از پیش فرض های ثابت نشده (بی اساس) بهره میگیرند ـــ نوعی بد فهمی از صورت مسئله . و خودتان مثال شیرین مخلوط شیر وشکر را اختراع میکنید ، در شروع فقط برای اینکه نشان دهید که چه راحت می شود مثالی را با مثال دیگر سرنگون کرد ، ولی در ادامه و تقریباً در تمام طول نوشتارتان از این مثال شیرین ، برای شیرین کردن بحث خود برخوردارید !
در حالی که در این مثال شما از یک پیش فرض نادرست سود جسته اید ( ذائقه نمی تواند به درستی مخلوط دو و یا چند چیز حکم کند . امروزه علم نشان می دهد که مصرف شکر به تنهائی و یا همراه موادی دیگر برای سلامتی خوب نیست ، حالا هرچند هم به ذائقه شما خوش بیاید )
برای معتادین شیرین ترین چیز مواد مخدّر است . برای نژادپرستان سفید پوست تبعیض علیه سیاهان شیرین ترین چیزهاست ، برای هیتلر سوزاندن کلیمی ها لذت بخش ترین کار بود ، و برای مثلاً گروه حجّتیه در ایران والا ترین صواب ها و افتخارات اذیت و شکنجه و قتل عام بهائیان است . راستی آقای سروش عزیز ، هیچ کشف کرده اید آن حضراتی که سی سال پیش شروع کردند و دانشجویان بهائی را از دانشگاهها اخراج کردند ، از کدام پیش فرض های ثابت شده و منطقی (فلسفی) بهره گرفتند تا به چنین نتیجه گیری علمی درخشانی برسند که ذائقه شان را شیرین کرده و دانشجویان بهائی را اخراج کنند ؟ شاید آنها هم مثل فیلسوفان آبغوره ای (به قول شما) وجود دانشجویان بهائی را در کنار دانشجویان مسلمان به عنوان جمع اضداد نمی توانستند بپذیرند . غافل از اینکه بدانند که هم جواری و هم نشینی مسالمت آمیز دانشجویان بهائی و مسلمان باعث نخواهد شد که آنها ماهیت شان را عوض کنند (؟) تنها این همجواری بیانگر رشد و تکثرگرئی و رواداری دانشجویان ایرانی خواهد بود ، و آنگاه دانشگاه ما تبدیل می شد به گلستانی با گلهای رنگارنگ ، به همان دلپذیری مخلوط شیر و شکر شما .
آنهائی که از امتزاج و همنشینی " اضداد ؟" وحشت دارند بی خبرند که از تصادم اندیشه های متضاد (به ظاهر) است که بارقه حقیقت ساطع می شود .
مطلب دیگر اینکه منطقاً آنهائی که امکان هم نشینی و همراهی روشنفکری و دین را تبلیغ می کنند باید به آوردن دلایل منطقی اقدام کنند ، و نه آنان که این امکان را رد می کنند .
من فکر می کنم ، همانطور که فلسفه ، یونانی/مسلمانی(ایرانی) ندارد ، روشنفکری هم مذهبی/غیرمذهبی ندارد . یعنی روشنفکر می تواند مذهبی باشد و یا نباشد . آن چنانکه مسخره است ، اگر بگوئیم هندسه یونانی ست و جبر و مثلثات ایرانی .
مطلب آخر اینکه به نظر من اگر روشنفکران مذهبی فکر می کنند می توانند از طریق تجدید نظر(ریفورم) در دین ، خواهند توانست به مذهب و روشنفکری خدمتی کنند سخت در اشتباهند . کافیست به کلیساهای پروتستان در جهان به خصوص آمریکای لاتین سری بزنید و بعد خواب "ریفورم" را برای دیانت اسلام ببینید . اگر خاخام های یهودی میتوانستند کمبودها را با " ریفورم " بر طرف کنند و دیانت رفته و پوسیده را بزک کنند ، چه نقشی دیگر برای حضرت مسیح باقی می ماند ؟ هم چنین اگر کسانی چون لوتر و کالوین مامور بودند که به نوسازی دین خدا بپردازند ، چه نیازی به ظهور حضرت محمد بود ؟ ریفورمیست ها ی مذهبی هیچ مشکلی را حل نکرده اند و پیام آور هیچ مطلب جدیدی نبوده اند ، فقط تلاش کرده اند ترک های عمیق و غیر قابل پر کردن را در دینی فرسوده و بی رمق ، با رنگامیزی بپوشانند .
با تقدیم احترام عمیق و ارادات قلبی
مهرداد وجدانی
مقاله شیر و شکر آقای سروش :
http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-ShirVaShekar.html
|+| نوشته شده در 9 Apr 2008ساعت 2 قبل از ظهر توسط مهرداد | نظر بدهید
تفسير خبر کشکولی
* مال کافر هست بر مومن حلال؟ «اخبار روز»
** روشنفکر دينی- حالا شما وسط بحث راجع به ويتگنشتاين و هابرماس و هايدگر موضوعی مطرح می کنی که ما رو گير بندازی؟! موضوع ِ مدرن تری نبود مطرح کنی؟!
کشکول جان
اگر قراربود که ، به عنوان مثال، هابرماس از آدرنو ، مارکوزه و والتر بنیامین و هوک هایمر و ... « کش » می رفت ، آنوقت هابرماس که هابرماس نمیشد . به روشنفکر دینی بگو جستجوی رد پای اندیشه گران معاصر در نوشته فلاسفه ی متأخر هم یک موضوع مدرن است و از قضا از خیلی از موضوعات مدرن ، مدرن تر است و در ادبیات اروپا هم کاری است مرسوم .
روشنفکر لائیک