برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
اسد جان مرا به بازی وب لاگی رسانه ی ملی که آلیوسِ فانوس آزاد آغازگر آن بوده دعوت کرده که طبق معمول با کمی تاخیر نظر خودم را می نویسم. البته تا آن جا که دیدم، دوستان اهل رسانه مثل نیک آهنگ و مهدی جامی و دیگر دوستان مطالب بسیار خوبی نوشته اند که با اکثر آن ها موافق ام. نکاتی که به ذهن من به عنوان استفاده کننده از رسانه می رسد از این قرار است:
- وقتی می گوییم رسانه، اولین چیزی که به ذهن متبادر می شود، رسانه ی خبری ست. اما رسانه ی ملی نباید صرفاً رسانه ی خبری باشد. برنامه های رسانه ی ملی باید متنوع باشد. در رسانه ی ملی باید برنامه های ادبی (نه ادبی به معنای اندازه گرفتن ریش و سبیل فلان شاعر و نویسنده بل که ادبی به معنای زنده و موثر در جامعه کنونی)، فلسفی (به همان توضیحی که در باره ی ادبیات داده شد)، اقتصادی، هنری و امثال این ها داشته باشد. باید بخش هایی مختص فیلم، تئاتر، موسیقی، و امثال این ها داشته باشد. همان طور که گفتم تمام این ها نه به شکل صرفا تخصصی که در ارتباط با جامعه ی زنده و پویای کنونی باید باشد. ما در جنبش سیاسی و اجتماعی، نه تنها مشکل فقدان رهبری، بل که مشکل فقدان بینش صحیح و نظام مند نیز داریم. این مشکل بسیار جدی ست و رسانه ملی باید به رفع آن کمک کند.
- پایه گذاران رسانه ملی باید از ابتدا، به دنبال حداکثر باشند (نه این که حداکثر را در همان گامِ اول به دست آورند، بل که به کم و ناقص قانع نباشند. برای رسیدن به حداکثر ممکن باید از حداقل استانداردها آغاز کرد). اگر بودجه برای ایجاد رسانه ای با حداقل استانداردها کافی نباشد بهتر است تا تامین آن صبر کرد و تاسیس رسانه را به تاخیر انداخت. نگاه پایه گذاران باید نگاه کمال گرا باشد والا مثل اکثر و شاید تمامی رسانه ها، همه چیز در همان چارچوب های شروع متوقف خواهد ماند.
- در رسانه ی ملی کارِ اجرا باید به حرفه ای ها یا اشخاصی با توانایی حرفه ای شدن سپرده شود. به هر حال وزن غالب باید با حرفه ای ها باشد و آماتورها در کنار حرفه ای ها رشد کنند. شروع کار با آماتورها –ی حتی با استعداد و خلاق-، که تازه می خواهند تجربه کسب کنند، بخصوص در قسمت اجرا و مقابل میکروفن و دوربین باعث کاهش مخاطب و کشیده شدن آن ها به طرف رسانه های بهره مند از مجریان حرفه ای خواهد شد. رسانه مثل کتاب است؛ هر قدر هم محتوایش عالی باشد، شکل کتاب و نحوه ی عرضه ی آن در جذب و دفع مخاطب موثر است. تکیه ی صرف به محتوا کافی نیست.
- زندگی فقط سیاست نیست. رسانه ی ملی باید تا حد امکان به بخش های دیگر زندگی نیز بپردازد.
- رسانه ی ملی باید 24 ساعته باشد. اگر تولید به اندازه 6 ساعت است باید در طول شبانه روز 4 بار تکرار شود. اگر 8 ساعت است 3 بار تکرار شود. این روزها کم تر کسی می تواند سر ساعت معین، پای برنامه ی دلخواهش بنشیند. افراد پر مشغله که معمولا افراد موثر جامعه هستند تنها در صورت تکرار می توانند برنامه ی مورد نظرشان را ببینند.
- در رسانه ملی، و در تحلیل و گفت و گو ها اصل بر بی خشونتی ست. می گویند چرا به حزب اللهی سرکوب گر یا فاشیست انحصار طلب یا فلان گروه مسلحی که اگر بر سر کار بیاید سایر گروه ها را از بین خواهد برد اجازه ی تبلیغ دیدگاه داده نمی شود. آیا این کار با دمکراسی منافات ندارد؟ دلیل این ممانعت بسیار ساده است: این گونه تفکرات به محض حاکم شدن، جلوی آزادی بیان و حتی همین رسانه ی ملی را که از آن تبلیغ می کنند خواهند گرفت. دادن آزادی به افرادی که ضد آزادی هستند، در نهایت موجب از میان رفتن آزادی خواهد شد. آزادی انحصارگر، ضدیت با پلورالیسم است. البته هنگام تعیین مصادیق خشونت طلبی و انحصارگرایی باید نُرم های جوامع دمکراتیک اروپایی و رسانه های جدی و با سابقه غربی ملاک عمل قرار گیرد و شیوه نامه ها بر اساس تجربیات این جوامع و رسانه ها تنظیم شود.
- در رسانه ملی اصل، ضدیت با انحصار است. پس در این رسانه جایی برای انحصار طلبان –از هر مسلک و مکتب- نیست. تفکر شخصی هر چه می خواهد باشد، اما این تفکر –در صورت طرفداری از انحصار یا خشونت- نمی تواند و نباید در سازمانِ رسانه ترویج شود.
- در رسانه ی ملی اصل، حقوق بشر است. هیچ برنامه و گفتار و عملکردی نباید ناقض این حقوق باشد.
- بخش تجاری که بخش بسیار مهمی در رسانه است و بود و نبود رسانه به عمل کرد و میزان موفقیت آن بستگی دارد باید به دست افراد مجرب و کارآزموده اداره شود. مدیریت این بخش باید به طور کامل از مدیریت تولید و مدیریت هنری و غیره جدا باشد.
و اما سوال شده است که برای چنین رسانه ای چه کار می توانیم انجام دهیم؟ برای چنین رسانه ای هر کاری می توان انجام داد. در این خصوص می توان بعداً دقیق تر صحبت کرد.
من از مسعود برجیان که مجددا شروع به نوشتن کرده، محمد سعید حنایی کاشانی نویسنده وب لاگ فل سفه اگر این جا را بخواند، مسعود لقمان سردبیرِ وب لاگ روزنامک، مجتبی سمیع نژاد نویسنده ی وب لاگ قمار عاشقانه که مدیر انتشارات است، محمود فرجامی، طنزپرداز و نویسنده ی صریح اللهجه باران در دهان نیمه باز و ملاحسنی عزیز طنزپرداز ساکن کانادا اگر اصولا خواننده ی این وب لاگ باشند و به این جا سر بزنند دعوت می کنم تا در این بازی شرکت کنند. اسد علیمحمدی کار را با اشاره به بلاگرهای کلاسیک ایرانی راحت کرده که تقریبا تمام دوستان قدیم ما را شامل می شود.
من خواهش می کنم دوستان، حال چه کسانی که قبلا مطلبی در این خصوص نوشته اند چه کسانی که تازه می خواهند چیزی بنویسند، در باره ی موضوع مهم آزادی در رسانه نیز بنویسند. آیا دوستان مثل کانون نویسندگان ایران معتقد به آزادی مطلق در رسانه و نوشتارند یا حد و مرزی برای آزادی برای تبه کار، آزادی برای انحصارگر، آزادی برای مروج خشونت، آزادی برای اشخاص و تفکرات ضدآزادی قائل اند؟ خود من شخصا قائل به محدودیت هایی هستم که در دمکراتیک ترین کشور اروپای غربی اعمال می شود. تا نظر شما چه باشد.
آقای مجید ملک نویسنده ی وب لاگ اینجا کرمان است در بخش نظرات نوشته اند:
"با عبور از چند فیلتر و با در نظر گرفتن هزار جور خطر و بدبختی پیشت آمدم تا مثل یک دوست نظرت را بپرسم اما تو کوچکترین جوابی ندادی البته می دانستم کلاست خیلی بالاست و با بزرگان می پری نه با بدبخت بیچاره ها... اما اون قلم صمیمی و دوست داشتنیت گولم زد... دیگر لازم نیست پیشم بیائی خداحافظ!"
من از ایشان به خاطر تمام زحماتی که برای باز کردن صفحه ی این وب لاگ متحمل شده اند و نظر خود را درج کرده اند تشکر می کنم. این که می نویسند "می دانستم کلاس ات بالاست و با بزرگان می پری..." خیر چنین نیست و نه کلاسی در کار است ، نه بزرگ و کوچکی در میان. این شیوه ی برخورد صحیح نیست. اولا ممنون ام که وب لاگ خودتان را به من معرفی کردید. ثانیا من و دیگر خوانندگان شما، اگر به وب لاگ شما مراجعه می کنیم، به خاطر محتوای نوشته های شماست و نه بزرگی و کوچکی و حرف های این چنین. این شما هستید که وزن وب لاگ تان را تعیین می کنید نه مُراجعی که اصلا معلوم نیست کیست. حدود هفت هشت سال پیش هم در جایی نوشتم که تعداد کلیک کنندگان یک وب لاگ دلیل خوب و بد بودن آن وب لاگ نیست. ممکن است یک وب لاگ مطالبی بسیار عالی داشته باشد ولی تعداد مراجعان اش کم باشد. این از ارزش وب لاگ او چیزی کم نمی کند همان طور که تعداد مراجعان چند هزار تایی هم به وب لاگ پُرمُراجع چیزی اضافه نمی کند.
این امر در کتاب و کتابخوانی هم صادق است. چه بسیار کتاب های عالی که در ابتدا صد خواننده هم نداشته اند. در همین وب لاگ شهر چه بسیار وب لاگ های خواندنی که تعداد مراجعان شان به اندازه ی انگشتان یک دست هم نمی رسد.
نویسنده البته برای خوانده شدن می نویسد. نوشته ای که خواننده نداشته باشد قطعا بی فایده خواهد بود یا بی فایده خواهد ماند. برای معرفی خود و افزایش تعداد خواننده باید تلاش کرد. اگر وب لاگی خواننده نداشته باشد نویسنده اش انگیزه برای نوشتن را از دست خواهد داد و دیر یا زود کرکره ی وب لاگ اش را پایین خواهد کشید. این ها مسائلی ست که همه ی ما وب لاگ نویسان با آن رو به رو هستیم. ولی اگر قرار بر افزایش تعداد خواننده باشد، اصل، محتوای وب لاگ خواهد بود نه هیچ عامل دیگر...
رفتم ده بیست نسخه مجله را ورق زدم تا این چند جمله از نویسنده ی دانشمند، استاد محمدعلی اسلامی ندوشن را که در مورد رابطه ی خواننده و نویسنده است برای شما پیدا کنم. این مطلب در زمستان سال 1348 نوشته شده. عنوان آن "خواننده و نویسنده" است و محتوای آن می تواند به خواننده و نویسنده ی وب لاگی امروز هم مربوط شود. می نویسند:
"در ایجاد یک اثر، سهم خواننده از سهم نویسنده کمتر نیست... اگر کسی بگوید که برای دل خود می نویسد دروغ گفته است... وجود نویسنده وابسته به وجود خواننده است... هیچ خواننده ای حاضر نیست نوشته ای را که به نحوی از انحاء (ولو با رشته های نازک) با روح و سرنوشت او پیوستگی نیابد، بخواند... ما به هر نوشته ای که روی ببریم، برای آن است که در آن گمشده ای داریم... این بدان معنا نیست که هر اثری خوانندهء بیشتری داشت، حتما ارزش بیشتری داشته. عده ای از خوانندگان بر سطح شنا می کنند، و نوشته برای آنها بیشتر خاصیت سرگرم کننده و مخدر دارد... ارزش اثر را بر حسب تعداد خوانندگانش نمی سنجیم... تعداد خواننده، روشنگر توفیق اثر هست بشرط آنکه با عوامل دیگری نیز که ذکر خواهیم کرد، جمع گردد. یکی مقاومت اثر در برابر زمان است... بعضی نوشته ها که رغبت عده زیادی از خواننده را هم بر می انگیزند مانند دستمال کاغذی هستند، فقط یکبار به کار می روند، و بعد بدور افکنده می شوند... سوم اهمیت جنبهء کیفی خواننده است. در درجهء اول تشخیص خوانندهء صاحبنظر ملاک قبول قرار می گیرد..."
در سال 1348 یعنی حدود 40 سال پیش، اینترنت و وب لاگ نبوده ولی محتوای این نوشته دقیقا برای وب لاگ نویسان نیز ملاک است. من امیدوارم آقای مجید ملک در کار وب لاگ نویسی موفق باشند. من به عنوان یکی از هزاران مُراجع به اینترنت هر گاه امکان اش باشد به وب لاگ ایشان سر خواهم زد. در مورد مطلبی هم اگر نظری داشته باشم، آن را همین جا یا در مطالب کشکول خواهم نوشت.
شاید لازم باشد این نکته را مجدداً یادآوری کنم که از سال ها پیش، از گذاشتن نظر پای مطالب وب لاگی خودداری کرده ام و علت آن را قبلا چند بار در همین وب لاگ نوشته ام. ممکن است کسانی بخواهند بازیگوشی کنند و به نامِ نویسنده در وب لاگ های مختلف نظر بگذارند. این مشکل قبلا برای برخی وب لاگ نویسان به وجود آمده که آن ها هم اعلام کرده اند ذیل هیچ مطلبی نظر نمی گذارند یا نظرهایی که به نام آن ها گذاشته شده و حاوی ناسزا و مطالب غیرعادی ست از آن ها نمی باشد.
موقعیت خوبی ست که دوباره خاطرنشان کنم تمام ای میل های ارسالی این جانب فقط و فقط از آدرس جی میل است، و ای میل هایی که از طریق یاهو.کام با نام من ارسال شود، از طرف این جانب نیست چون قبلا کسی در یاهو.کام نام مرا برای خودش ثبت کرده است. از طریقِ یاهو.دی.ئی نیز هیچ نامه ای ارسال نمی کنم مگر آن که قبلا با جی میل خبر داده باشم. و این را هم اضافه کنم که گاه پاسخ به نامه ها مدت زیادی طول می کشد که به خاطر این تاخیرِ ناگزیر پوزش می خواهم.
برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.