September 30, 2009

پاسخ بازجوی آقای ابطحی به سوالات ما

این بار صدایی از داخل زندان اوین به گوش می رسد که صدای زندانی نیست؛ صدای بازجوست. همان بازجویی که ما معتقدیم کارش تهی کردن مغز زندانی از افکار سابق و جایگزین کردن افکار جدید است. ما معتقدیم که این کار بدون زور و اجبار صورت نمی پذیرد. زندان انفرادی، آزار و اذیت روحی، آزار و اذیت جسمی، شکنجه به مفهوم واقعی کلمه، تهدید، ارعاب، تهدید اعضای خانواده، و فشارهای دیگری از این قبیل، همان وسیله ای ست که ما معتقدیم فکر قبلی را از سر به در می کند و زمینه ی پذیرش افکار جدید را فراهم می آورد.

اما این بار آقای بازجو برای مان با قلم خودش نوشته است که چنین نیست. نوشته است... بهتر است خودتان مطلب او را که به عنوان مهمان در وب لاگ آقای ابطحی نوشته بخوانید. متن کامل نوشته او و آقای ابطحی را در اینجا می آورم؛ قضاوت با خودتان:

این بار آقای باز جو وبلاگم را نوشته است.

بعد از کلی حرف وحدیثی که شما ها در مورد آقای بازجویی که بارها گفته ام با او دوست هستیم، امروز آقای باز جو واقعا به جای من نوشته است. ممنونم که مهمان سایت من شده است. متن آقای بازجو را میخوانید:

**************

دراینجا ما معمولا" به جای کلمه متهم از مهمان استفاده میکنیم.همان بازجوئی هستم که آقای ابطحی بارها گفته که بامن دوست است و خیلی از شماها هم در کامنت هائی که براي آقاي ابطحي و حتي در ساير سايتها و وبلاگها نوشتید و باور نکرده اید.بعضی ها هم هرچه خواسته اید،گفته اید و به صورت طنز و جد هم در مورد من مطلب نوشته اید. پس از دستگيري آقاي ابطحي وقتی قرارشداز ایشان بازجویی کنم درمورد وی تحقیقات زيادي کردم.دستی در وبلاگنویسی دارم و درسرچ های اینترنتی در مورد آقای ابطحی کلی مطلب خواندم.از روز اول دوکار را همزمان انجام دادم.یکی به عنوان بازجو در برابر متهم یا کارشناس در برابر مهمان ، وظیفه ام در این جایگاه این بود که بدون رودربایستی تمام نقاط ابهام در مورد اتهامات ايشان را پيرامون انتخابات و حوادث بعد از آن را مشخص و پرونده وي را تکمیل کنم و يكي هم رعايت اصول اخلاقي اسلامي در برخورد با همنوعان.خیلی جدی هم این کار ها را دنبال کردم. در آن روزها همزمان خودم را در كنار كسي می دیدم که هردو از یک قبیله بودیم.قبیله انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی .ولی با نظر و سلیقه هاي متفاوت فراوان.چند روز تمام بدون اینکه یک کلمه از او بازجوئی بخواهم وروی کاغذ چیزی بنویسد، باهم حرف زدیم. در باره امکان تقلب، در باره آشوبهای خیابانی، در باره نا امنی ايجاد شده آن موقع ، در باره اين كه چرا شيريني اين انتخابات را به كام مردم عزيز ما تلخ كردند و........اختلاف نظر های فراوانی داشتیم ولی نا امید نشدیم. هردو جدی بحث میکردیم. کم کم نظراتمان به یکدیگر نزدیک شد تا جائی که به قول شماها همدیگر را درک کردیم. کار فوق العاده ای نکردم ولی وظیفه انسانی ام این بود که در تمام مراحل ادب و حرمت انسانی را رعایت کنم.می دانستم زندان برای آقای ابطحی سخت است. بازجوئی از کسی که معاون رئیس جمهور وقت ( آقاي خاتمي ) و از سران جبهه اصلاح طلبی بوده، کار دشواری بود. با اینکه اصل دستگیری تصمیمی فراتر از من بود، اما سعی کردم در کار خودم ادب اسلامي را كه از آموزه هاي حضرت امام (ره) و پس از آن مقام معظم رهبري بود، رعايت كرده، و در ایشان امید را زنده نگهدارم. حس میکردم آقای ابطحی هم مثل خیلی از شماها باور نمی کرد بازجويش چنین رفتاری با وي داشته باشد، آخه چند سال پيش ايشان فقط بر اساس شنيده مطالبي را در مورد نحوه برخورد با زندانيان نوشته بود و فكر ميكرد شايد آن شنيده ها صحت داشته باشد.گمان میكرد این کار من یک تاکتیک است. امابالاخره گفت که نظرش برگشته است. گرچه تا حالا هم باور نکرده است که زندان همیشه این گونه بوده.معتقد است این بار این اتفاق، استثنائی در زندان افتاده است اما من میگویم دفعات قبلی هم همین طوربوده است. در اين مدت آقای ابطحی را يكروز به دادگاه برده بودند. معتقد بود که حرف هایش در دادگاه اعتراف نیست.میگفت این حرف ها را قبل از زندان هم زده ام .اما به نظر من اين حرفها را اگر هم زده بوده در جمع خودشان بوده و اگر براي عموم حتي از طريق همان وبلاگش اطلاع رساني ميكرد كه اينطور نميشد. من معتقدم بسیاری از آنها در اثر گفتگوهای طرفيني بين ايشان و بنده بوده است. قصد ندارم آنچه را که وظیفه نساني و انقلابي ام بوده است و میتوانستم در اختیار ایشان قرار دهم و به او كمكي كرده باشم تا دوران بازداشت به وي سخت نگذرد را به زبان بیاورم.امیدوارم اگر كاري انجام شده مورد رضای حضرت حق باشد. به قول آقاي ابطحي دستگاه قضائی در این میان چند روزي دچار تغییرات به لحاظ انتصابات و....شد و ميگفت آزادي اش به تاخیر افتاده است. از آنجايي كه آقاي ابطحي به من گقته بود كه قبلا" به وي ميگفتند معاون اينترنت باز رئيس جمهور هست و ميدانستم وب سايتي دارد بنا به تقاضاي خودش و مساعدت من قرار شد وبلاگش را را به روز کند. ایشان هم كارش را شروع كرد و این یک امر کاملا" طبیعی بود. برای آقای ابطحی هم قابل قبول بود که بالاخره اينجا مقرراتی دارد. عصرها آقای ابطحی به اطاق من میآید.ایشان وبلاگ خودش را به روز ميكرد و من هم كار خودم را انجام ميدهم.چند تا عکس هم به تقاضاي ايشان از وی و آقایان عطریان فر و سعید شریعتی با هم گرفتیم که مورداستفاده آقای ابطحی قرار گرفت.اما بعضي از دوستان سايبري ايشان تحمل ديدن مطالب وي را نداشتند و دو سه روزه سايت وي را هك و يا با سفارشهاي آنچناني شان با اونوري ها، سایت را مسدود كردند به طوري كه اين وبلاگ نویس مهمان ما را هم دلگير و ناراحت نمودند. گویا مرگ خوب است اما براي همسايه ؟؟!!. شما دوستان ميدانيد كه کشور به شغل های مختلفی احتیاج دارد. یک بخش آن کارهایی مانند كار ما است. مهم این است که هر کسی درکار خودش بر اساس اصول انسانی و آداب اسلامی و انسانیت رفتار کند.ما و شما قبل از هر چیزی در اصل انسانیت مشترک هستیم اگر در کاری که دیگران باور نمیکنند که میشود انسانی رفتار کرد، حرمت انسانی رعایت شود با ارزش تر است.من از اینکه در کشورم در سايه ولايت و محبت مردم عزيزم برای حفظ امنیت آن انجام وظيفه مينمايم بسیار مفتخرم.و از این که وظیفه ملی ام را با رعایت همه اصول انسانی و انقلابي انجام میدهم مفتخرترم. آقای ابطحی که در نوشته ها ي سايتش و گفته هايش با بستگان و دوستان وحتي نوشته هاي ناگفته اش و گفته هاي نانوشته اش به من لطف دارد باورم این است که بعد از زندان هم همین لطف را نسبت به من خواهد داشت.و من هم آقاي ابطحي و ساير هموطنان عزيزم را كه از قبيله انقلاب اسلامي و از پيروان حقيقي راه امام خميني ( ره ) هستند دوست دارم و اميداورم كه همه ما با وحدت و برادري در زير چتر ولي امر مسملين، ايرانياني سرافراز همچنان گذشته در كنار هم باشيم و طمع ورزي دشمنان ديو سيرت را به يأس و نا اميدي مبدل سازيم . انشاء الله. اصراری ندارم که به شما ثابت کنم از زندان بودن آقاي ابطحي خوشحال نيستم، دوست دارم ايشان همانند ساير هموطنان، در كنار خانواده محترمشان باشد .علاقمند بودم حالا که نزدیک به چهار ماه است ايشان مهمان ما هستند، از آقای ابطحی خواستم يكروز من مهمان سایت ايشان باشم و با شما عزيزان صحبتی کرده باشم. خوشبختانه آقای ابطحی هم با کمال میل موافقت کرد .

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد.

حالا قصه من و آقای ابطحی هم قصه گلاب و گل شده است. امیدوارم بعدها هم آقای ابطحی بخواهد برای وبلاگش بنویسم.

Posted by sokhan at 09:31 PM | Comments (26)

کشکول خبری هفته (۹۸) از آقای خامنه ای اين فيلم را ببين و بمير تا مراقب اطلاعات غلط باشيم

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 09:28 PM | Comments (1)

September 25, 2009

کشکول خبری هفته (۹۷) از حضرات آيات عظام صبر نکنيد تا عمامه شما را هم بپرانند تا آقای خامنه ای ديگر برای شما چه مانده است؟

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 02:09 AM | Comments (4)

September 18, 2009

علی پیر حسین لو (الپر) دستگیر شد

AlprTaghireNaam.jpg
تصویر صفحه اول وب لاگ هایی که نام شان را به "الپر و همسرش فاطمه ستوده را آزاد کنید" تغییر داده اند

alpr3.jpg
لوگو از وب لاگ تارنوشت (سام الدین ضیایی)

alpar01.jpg
لوگو از دفتر بی مخاطب (حنیف مزروعی)

alpr4.jpg
لوگو از یک آرشیتکت (سعید مهرپویا)

الپر یکی از وب لاگ نویسان قدیمی ست. او در زمانی که در وب لاگ خود می نوشت، به رغم تمام خطراتی که او را تهدید می کرد، از حقوق زندانیان سیاسی من جمله مجتبی سمیع نژاد جانانه دفاع می کرد. اگر دستگیری الپر چند سال پیش اتفاق می افتاد، بی گمان، عده ی زیادی از وب لاگ نویسان برای آزادی او وارد عمل می شدند و با روش های مختلف، درخواست آزادی او را به گوش مسئولان می رساندند. اکنون چند سالی است که وب لاگ نویسان، و بخصوص وب لاگ نویسان قدیمی، به حرکت های جمعی بی اعتقاد شده اند و نوشتن فردی را به کار گروهی ترجیح می دهند. اما دستگیری الپر اتفاق ساده ای نیست که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت؛ من از قدیمی های وب لاگستان -بیلی و من، پارسانوشت، مجید زهری، پیام ایرانیان، زیتون، فانوس، تارنوشت، نیک آهنگ، پویا و دیگر دوستان ارجمندی که نام شان در کلاسیک های وب لاگستان ثبت شده تقاضا می کنم، حرکتی ابتکاری را برای حمایت از همکار وب لاگ نویس مان سازمان دهند. مسئله دستگیری الپر صرف نظر از جنبه ی سیاسی، جنبه ی خاص برای وب لاگ نویسان دارد. من تا زمان تصمیم گیری جمع و انجام کارِ -احتمالی ِ- گروهی، جمله ی "الپر و همسرش را آزاد کنید" را به مدت یک هفته -و به یاد گذشته های خوب- در کنار نام وب لاگ ام قرار می دهم. با این کار دست کم حمایت مان را از دوست قدیمی وب لاگ نویس مان نشان خواهیم داد و این کم ترین کاری ست که از دست ما ساخته است.

***

فهرست وب لاگ ها و وب سایت هایی که نویسندگان آن ها با نوشتن مطلب، تغییر نام، گذاشتن لوگو، درج کامنت، دادن لینک خواهان آزادی الپر و خانم فاطمه ستوده شده اند (بدون ترتیب معین)؛ دوستان محترم لطف کنند، لینک های مربوط را در بخش نظرات بگذارند تا این فهرست را به تدریج تکمیل کنم. با سپاس:

-بلاگ نیوز
-بالاترین

-پارسانوشت (پارسا صائبی)
-پیام ایرانیان (مسعود برجیان)
-فانوس آزاد (علی آلیوس)
-تارنوشت (سام الدین ضیایی)
-عبدالقادر بلوچ
-ف.م.سخن
-یادداشت هایی از کابل
-سایه آبی
-بر ساحل سلامت (سمیه توحیدلو)
-باران در دهان نیمه باز (محمود فرجامی)
-ماه ماهی
-شاهین شهر
-دفتر بی مخاطب (حنیف مزروعی)
-پرده ناتمام (فاطمه شمس)
-حاشیه (طاهره فاضلی)
-ایرانی مسلمان
-مستور (محسن مومنی)
-درسهای دنیا
-ورجاوند
-روی شیروانی داغ (احمد ابوالفتحی)
-قلم سبز (فرید عموزاده خلیلی)
-آق بهمن
-آرش کمانگیر
-اگر توانی دلی به دست آور... (مسعود برجیان؛ پیام ایرانیان)
-انعکاس صبح (ساجده فاضلی)
-کمپین آزادی الپر
-اوهام (امید ایران مهر)
-سعید حجاریان را آزاد کنید
-شبی بیخیال همه چیز
-وب لاگ پویا
-یک آرشیتکت (سعید مهرپویا)
-آزادنویس (همایون خیری)
-بیلی و من (اسد علیمحمدی)
-زیتون
-به پا خیز ای آزاده (ماهی ماه)
-این خانه سیاه است (محمد واعظی)
-افتاده روی حوض دلم روی ماه تو ... (پرده ناتمام؛ فاطمه شمس)
-قمار عاشقانه (مجتبی سمیع نژاد)
-وبلاگ نامه
-سرزمین رویایی
-سرزمین آفتاب (هاله)
-علی پیرحسین‌لو و فاطمه ستوده را آزاد کنید (وبلاگی برای تلاش جمعی از همکلاسیان سابق علی برای کمک به آزادی هر چه زودتر او و همسرش)
-SoloGen’s Anti Memoirs
-راه (سید حسام الدین طباطبایی)
-برای آزادی علی پیرحسین لو (جمعی از دوستان الپر)
-پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم/ نامه جمعی از بلاگرهای ایرانی برای آزادی علی پیرحسینلو (قمار عاشقانه؛ مجتبی سمیع نژاد)

Posted by sokhan at 04:24 AM | Comments (31)

September 17, 2009

فیلم برافراشتن پرچم ایران با شعار رای من کجاست بر فراز مُن بلان

فیلمی ست دیدنی که خانم زری اصفهانی لینک آن را در وب لاگ خود گذاشته است. با ترکیبی از موسیقی متن فیلم های بالاتر از خطر، قلعه ی عقاب ها، جنگ ستارگان!

Posted by sokhan at 11:51 AM

September 16, 2009

ویدئوی جلسه شعرخوانی در حضور آقای خامنه ای

در کشکول شماره ی 96 به ویدئوی جلسه شعرخوانی در حضور آقای خامنه ای لینک دادم که ظاهرا آدرس آن تغییر کرده است. برای دیدن ویدئوی این جلسه می توانید به سایت خواندنیها به این نشانی مراجعه کنید:
http://www.khandaniha.eu/items.php?id=855

Posted by sokhan at 10:16 AM

September 14, 2009

کشکول خبری هفته (۹۶) از تجاوز؟ کدام تجاوز؟! تا نامه به آقای ايرج ميرزا

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 11:54 PM | Comments (2)

September 10, 2009

ايران سبز از اين پس ديگر آن ايران سياه و ويران نيست

مطلب کوبنده ی آقای دکتر عبدالکریم سروش را حتما بخوانید. این مطلب بر من بسیار اثر گذاشت.

Posted by sokhan at 01:36 AM

September 05, 2009

قربانت گردم، یک بار، دوبار، سه بار... نه هر روز؛ نه هر ساعت

قربانت گردم، می فرستی، بفرست، یک بار، دو بار، سه بار،... نه هر روز؛ نه هر ساعت. پدرمان در آمد از بس تو فرستادی و ما پاک کردیم. تو فرستادی و ما قبلا خوانده بودیم. تو فرستادی و ما نمی خواستیم بخوانیم.

فدای وب لاگِ قشنگ ات شوم. مطلب ات را که در وب لاگ ات گذاشته ای؛ برای معرفی آن هم که یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار،... لینک وب لاگ را با کل مطلب برای ما فرستاده ای. ما هم هر بار وارد اینباکسِ ای میل مان شده ایم حضور دائم و همیشگی شما را حس کرده ایم. خب، یا این قدر شعور داریم که یک بار آدرس ات را یاد بگیریم و آن را به فِیوُریتِ اکسپلوررمان اضافه کنیم و همیشه به شما سر بزنیم، یا آن قدر شعور نداریم، که برای چنین خواننده ی بی شعوری چرا شما این قدر ای میل می فرستی؟ حالا می فرستی، چرا به جای لینک، یا یک جمله ی کوتاه، کل مطلبی را که در وب لاگ ات گذاشته ای می فرستی. پس آن وب لاگ قشنگ برای چیست؟

نفرست قربانت گردم، نفرست. می فرستی یک دفعه می بینی یک نفر مثل هادی خرسندی طاقت اش طاق شد و چیزی نوشت و ناراحت شدی. ما هم که یک وب لاگ نویس عادی هستیم و قلم آقای خرسندی را نداریم، به همین سبک، شکایت خودمان را به گوش شما می رسانیم. ان شاءالله موثر واقع شود و ما از کابوس پاک کردن ای میل های اضافی رهایی یابیم!

Posted by sokhan at 08:03 PM | Comments (5)

September 03, 2009

کشکول خبری هفته (۹۵) از خداحافظ آقای شفيعی کدکنی تا ۱۰۰۰ روز با روز

برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.

Posted by sokhan at 07:13 PM | Comments (9)