October 22, 2009

نوشته پارسا صائبی (پارسانوشت) در باره صدمین شماره کشکول

نقدی به کشکول
به بهانه صدمین شماره کشکول ف.م.سخن

صدمين شماره کشکول ف.م.سخن هم درآمد. به اين دوست نویسنده عزيز ناديده و ناشناخته تبريک ميگويم. کشکولهای سخن خواندنی هستند و نشان دهنده اينکه نويسنده دو ​خصلت خوب و کمیاب دارد. اول رعایت دقت و وسواس و انصاف چه در روايتگری، چه در نقد و داوری سیاسی، ادبی و فرهنگی است. دوم استمرار و انضباط و نظم در کار. سخن غیر از چندماهی که بی​خبر کناره گرفته بود، هرهفته کشکول خود را که طولانی و پرمایه هم هست بی​وقفه منتشر کرده است و جداً جای تقدیر دارد.

اما جسارتاً و برمبنای دوستی، دو نکته به نظرم در کار ایشان هست که باید بجد در فکر حل آنها باشد. اول مستعارنویسی او در میان تدابیر شدید امنیتی (!) است بطوریکه به قول خودش اعضای خانواده​اش هم خبر ندارند، شخصیت ف.م.سخن کیست! این بنظرم یک مشکل است، دست کم این گفتنی است که سخن از جایگاهی کاملاً اختصاصی که برای خود ایجاد کرده است در مورد دیگران یا عقاید آنها داوری میکند و البته آدم منصفی هم هست اما جایگاهی که صحبت میکند نهایتاً روی حرف او از دید مخاطبین تاحدی تاثیر منفی می​گذارد. انصافی که سخن سعی میکند بادقت و وسواس آن را در سخن خود بکارگیرد، میتواند اندکی غیرطبیعی بنظر برسد و از ارزش آن کم کند. نهایتاً بین سخن و مخاطب او همیشه دیواری هست که از حدی آنورتر مطلقاً نمیشود رفت. یکی هم در این میان مشرب سیاسی خود سخن است که نمیدانم چرا آنرا شفاف بیان نمیکند. کارنامه سیاسی و سیر تحول فکری نویسندگان هم مهم هستند، خصوصاً سیاسی​نویسها. امیدوارم این چند جمله موجب سوءتفاهم نشده باشد. نويسنده خصوصاً در دنیای اطلاعات و در این اتاقهای شیشه​ای عصر سرعت و ارتباطات، بايد در مورد خودش هم بنويسد و گرنه همه ابعاد ايده​ها و انديشه هايش شناخته شده نخواهند بود.

نکته ديگر طولانی​نويسی​های سخن در کشکول است. در اين عصرپرشتاب که دوستانی با توييت کردن و قصارنویسی، پيام و سخن خودشان را می​رسانند، ف.م.سخن ظاهراً قصد کوتاه آمدن هم ندارد و مرتب بر طول و عرض و ارتفاع نوشته​های طولانی خود می​افزايد و هربار احتمال اينکه خوانندگان نوشته های سخن، مطالب او را سرسری بخوانند یا از نیمه راه رها کنند، بيشتر و بيشتر ميشود. به نظرم دقت نویسنده​ای مثل عطاالله مهاجرانی در عرصه مجازی و رعايت ايجاز در نوشته و "نگه داشتن اندازه" عالی است و میتواند حد و حدود یک نوشته جذاب منتشر شده در بلاگ​سپهر یا دنیای مجازی را بهتر تعیین کند.


ضمن عرض تبریک مجدد، موفقیت و تندرستی سخن را آرزومندم و امیدوارم که همیشه از نوشته​های خوب ایشان بهره​مند باشیم.

***

پارسا جان از لطف شما متشکرم. ممنون ام به خاطر وقتی که گذاشتی و نقدی که بر کشکول نوشتی. از جمله نقد و نظرها و نوشته هایی که برای من خواندن آن ها آموزنده و لذت بخش است، نوشته های توست و نقدی هم که بر کشکول و من نوشتی مثل همیشه ارزشمند و منصفانه است که حتما و قطعا موارد آن را در نظر خواهم گرفت.

در مورد مستعارنویسی حق را به شما می دهم اما از آن سو با شرایطی که در ایران حاکم است حقیقتا نمی دانم چه می توان کرد. من از مجازات معمول برای نوشتن ابداً هراسی ندارم، به بیان دیگر اگر نوشتن علیه حکومت، مجازات اش حتی زندان بلند مدت باشد، آن را می پذیرم و بدون تردید با نام خود می نویسم. اما در ایران متاسفانه کار به اینجا ختم نمی شود. نویسنده، طرفدار خاتمی به زندان می رود، طرفدار احمدی نژاد بر می گردد. مخالف می رود، موافق بر می گردد. مارکسیست می رود، مسلمان بر می گردد. منتقد می رود، مشوق بر می گردد. ضد بازجو می رود، طرفدار بازجو بر می گردد. نمونه اش احسان طبری. نمونه اش محمد علی ابطحی. من هراس ام از این تغییر ناخواسته ی شخصیت و عقیده است. نمی دانم آیا این سخن از نظر شما منطقی هست یا خیر. آیا ارزش حفظ آن فاصله ای را که شما در نقدتان به آن اشاره کرده اید دارد یا خیر. کدام نویسنده است که تمایل به شناخته شدن نداشته باشد. این که خانواده و دوستان من هم از هویت "ف.م.سخن" بی خبرند فقط برای حفظ خود آن هاست، والا فردای روزی که زرنگی دستگاه اطلاعاتی حکومت بتواند کار دست ما بدهد، لابد از آن ها هم برای عدم معرفی من حساب خواهند خواست.

در مورد مشرب سیاسی من، امروزه حقیقتا خط خاصی را دنبال نمی کنم و بیشتر منتقد افکار و عقاید مختلف ام. طبیعتا جمهوری خواهم و با حکومت موروثی و سلطنتی موافقت ندارم. نمی توانم بپذیرم که سهامداران یک شرکت، مدیر عامل ابدی برای شرکت خودشان انتخاب کنند و حق تغییر او را از خود سلب کنند. این که در برخی کشورهای دمکراتیک نظام پادشاهی حاکم است درست، ولی در جایی که نظام پادشاهی بر چیده شده، دوباره بر سر کار آوردن آن را نادرست، غیرمنطقی و غیر امروزی می دانم. معتقد به آزادی بیان تا جایی که در پیشرفته ترین و متمدن ترین و دمکرات ترین کشورهای غربی مرسوم است هستم. البته می دانم که در این کشورها هم هیچ چیز مطلق نیست. تجربه سال ها زندگی در خارج از کشور را دارم و خوب و بد برخی از کشورهای اروپایی را از نزدیک دیده ام. به عدالت اجتماعی از نوع سوسیال دمکراتیک و بدون دیکتاتوری پرولتاریا و غیر پرولتاریا و هر نظام محدود کننده ی دیگر معتقدم. خواهان نظام جمهوری، بدون پسوند و پیشوند چه اسلامی، چه ایرانی، و چه هر چیز دیگر هستم. این که امروز ایرانی را در مقابل اسلامی قرار داده ایم، شاید ضرورت زمان است، ولی بیان آن جز در شعار چیزی به خود جمهوری اضافه نمی کند.

در گذشته مسیر پر پیچ و خم فکری را طی کرده ام. افکار و آثار گوناگون را مطالعه کرده ام. در جوانی به برخی دل بسته ام ولی بعدها با همان طبع نقادانه ای که داشته ام نتوانسته ام آن ها را به طور مطلق بپذیرم و از کنار ضعف ها و معایب شان بگذرم.

از نویسندگان صادق هدایت را دوست داشته ام و دارم. از اهل تفکر چپ احسان طبری را دوست داشته ام و دارم. از شعرا شاملو را دوست داشته و دارم. از نویسندگان مذهبی بهاءالدین خرمشاهی، از سینما گران عباس کیارستمی، از خوانندگان قدیمی گوگوش و داریوش و ابی، از خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی شجریان؛ به آیت الله مطهری به عنوان یک نویسنده اندیشمند اسلامی بسیار احترام می گذارم، شخصیت و آثار دکتر علی شریعتی را دوست دارم و تقریبا همه ی آثار او را کلمه به کلمه خوانده ام، شخصیت و آثار استاد محمدتقی جعفری را دوست داشته ام، همین طور به طرز فکر و جهان بینی استاد دکتر الهی قمشه ای و نیز حافظه ی خارق العاده ی ایشان با شگفتی و اعجاب نگاه می کنم. اگر بخواهم کسانی را که دوست دارم فهرست کنم، طبیعتا تعجب خواهید کرد که چطور این همه اهل اندیشه با این همه تنوع فکر را دوست دارم. ممکن است فکر کنید اغراق می گویم یا نقش بازی می کنم، اما این طور نیست. از سقراط و افلاطون گرفته تا نیچه و ویتگنشتاین، برای من آموزگار بوده اند و همان طور که برخی از حرف ها و عقایدشان را قبول ندارم، خیلی از حرف ها و عقایدشان را در عین متضاد بودن، می شنوم و قبول دارم. مارکس را به عنوان یک اندیشمند دوست دارم، اما به عنوان یک سیاستمدار -امروز- نه. لنین -امروز- به نظرم متعلق به همان دوران خودش است نه بیشتر. اما همه ی این ها، به رغم فجایعی که افکارشان و رهروان شان آفریدند، سدهایی را شکستند که در زمان خودش شکستنی به نظر نمی آمد...

پارسا جان از بلندنویسی من انتقاد کرد و در این جا نیز به بلندنویسی افتادم! ایشان و دیگر کسانی که معتقدند نوشته های من طولانی ست کاملا حق دارند. فکر می کنم، تا چند وقت دیگر، من هم نوشته هایم را در قالب محدودتری قرار دهم هر چند طبع من قالب ستیز و پُرگو باشد!

مجدداً از پارسا جان به خاطر وقتی که گذاشتند و به رغم گرفتاری هایی که دارند، بر کشکول نقد نوشتند سپاسگزاری می کنم. سخن

sokhan October 22, 2009 03:23 PM
نظرات

هم از نقد پارسا لذت بردم هم از پاسخ شما.
پایا و پویا و مانا باشید!

***

ممنون ام مسعود جان. سخن

مسعود برجیان October 25, 2009 06:00 AM