February 24, 2010

خودنویس خطرناک!

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

بسیار لذت‌بخش است دیدن این که کیهان شریعتمداری در تحلیل‌های روزانه‌اش به نوشته‌های خودنویس استناد می‌کند و با تحریف برخی از آن‌ها برای آتش‌افروزی‌هایش هیمه فراهم می‌آورد. هر قدر این استنادها بیشتر باشد، خطر خودنویس برای حکومتی که شریعتمداری قلم‌زن و نظریه‌پرداز آن است بهتر نمایان می‌شود. اگر در دهه‌ی چهل و پنجاه سمبل مبارزه با دیکتاتوری مسلسل بود، امروز سمبل مبارزه همین خودنویس است. خودنویس، مسلسلی‌ست که کلمات آگاهی‌بخش را پی‌درپی و بی‌وقفه به سمت حکومتی که دوام و بقایش را در جهل می‌بیند شلیک می‌کند. این کلمات برای حکومت، خطرناک و کشنده است و تنها وسیله‌ای که می‌تواند جلوی برخورد مستقیم آن‌ها را با بدنه‌ی معلول و آسیب‌دیده‌اش بگیرد سپرِ فیلترینگ و تحریف است. حکومتِ جهل همواره دشمن کلمات بوده است. فرقی نمی‌کرده است که کلماتِ ضدِّ جهل به چه وسیله‌ای به مخاطب منتقل می‌شده. سال‌ها پیش از اختراع اینترنت، رادیوی موج کوتاه در ایران ممنوع بود تا کلماتِ روشنگر به گوش مخاطب نرسد. در دوران پیش از انقلاب نه تنها خرید و فروش چنین رادیویی ممنوع بود، بل‌که روزنامه و کتاب هم در مُحاق سانسور می‌افتاد. حکومت شاه حتی از کلماتی مانند گلِ سُرخ وحشت داشت و مانع استفاده‌ی از آن در نوشته‌ها می‌شد.

به عقب‌تر هم که برگردیم، مشاهده خواهیم کرد که حکومت‌های مروّجِ جهل، با تنها وسیله‌ی اطلاع‌رسانی که کتاب بود سرِ ستیز داشتند و هر طور که می‌توانستند آن را نابود می‌کردند.

"در سال ۷۶۰ هجری (۱۳۵۸ میلادی) امیر محمد مبارزالدین (حاکم فارس) «به بازوی تقویت دین» در حوالی فارس، کرمان، یزد، و صفاهان «حدود سه چهار هزار جلد کتاب فلسفه را به آب شست». شاه شجاع –پسر امیر مبارزالدین- نیز بسیاری از کتب ضالّه و ممنوعه (مُحرَّمه الانتفاع) را از میان برد." (ملاحظاتی در تاریخ ایران، علی میرفطروس، نشر فرهنگ، چاپ چهارم، صفحات ۳۶ و ۳۷). "[کتابخانۀ خزانه الحکمه] و کتابخانۀ بیت الحکمه (خانۀ فلسفه) در حملۀ هلاکوخان به بغداد (۵۶۵ هجری = ۱۱۶۹ میلادی) نابود شد بطوریکه بدستور هلاکوخان مغول، کتاب‌های علمی و فلسفی را به دجله ریختند و آنچه کتاب قطور بود –به جای آجر- در ساختن آخورِ اسبان بکار بردند و جعبه‌های کتاب را هم کاهدان کردند." (همان، صفحه‌ی 35)

خطرِ کتاب و کتاب‌خانه‌ها مگر چه بود که اهل جهل آن‌ها را دشمن می‌پنداشتند و چنین رفتار خصمانه و وحشیانه‌ای با آن‌ها داشتند؟ این روایتِ تاریخی شاید پاسخی به این سوال باشد:

"ابومشعر مُنجّم بلخی از خراسان به قصد حج بیرون آمد. در آن زمان چیز زیادی از نجوم نمی‌دانست. وصف کتابخانۀ خزانه الحکمه را شنید. به آنجا رفت و کتاب‌ها را بدید و مبهوت شد و از حج صرف‌نظر کرد و در آنجا اقامت گزید و به تحقیق و بررسی در علم نجوم پرداخت بطوریکه در عقاید دینی او خلل راه یافت، یکباره از حج و اسلام و همۀ ادیان دل برید و ملحد شد." (همان، به نقل از یاقوت حَمَوی و معجم‌ الادبا، ج۵، صفحه‌ی ۴۶۷)

و چه کتاب‌هایی بیشتر در آتش اهل جهل می‌سوخت؟ شاهد تاریخ چنین می‌گوید:

"سلطان محمود غزنوی که بخاطر تعصب شدید مذهبی بقول بیهقی: «بهرِ عباسیان، انگشت در کرده بود و در همۀ جهان، قرمطی می‌جُست و بر دار می‌کشید... و صدهزار کس از بد دینان را از جهان برداشته بود»، پس از شکست مجدالدولۀ دیلمی و تصرف ری (۴۲۰ هجری = ۱۰۲۹ میلادی) ضمن قتل عام مردم و خرابی شهر، پنجاه خروار (=۱۵۰۰۰ کیلو) از کتاب‌های فلسفه و نجوم و رسالات معتزله را آتش زد." (همان، صفحات ۳۲ و ۳۳).

و به عقب‌تر که برگردیم، دلیل علاقه به تک‌صدایی و علت این آتش زدن‌ها را نیز در می‌یابیم:

"اعراب مسلمان، پس از حمله و اشغال کشورهای متمدن (مانند ایران و مصر) بی‌درنگ به نابود کردن ذخایر علمی و فرهنگی ملل مغلوب پرداختند آنچنانکه در حمله به مصر، کتابخانه‌ها را به آتش کشیدند و محصول تمدن و فرهنگ چند هزار سالۀ این ملت باستانی را به «تون» (آتشدان) حمام‌ها افکندند بطوری که مدت شش ماه حمام‌های مصر از سوختن این کتابها گرم می‌شد. در حمله به ایران نیز اعراب مسلمان از همین «سیاست آتش» استفاده کردند بطوریکه کتابخانه‌های ری و جُندی‌شاپور را به آتش کشیدند زیرا عُمَر نیز معتقد بود که: «با وجود قرآن، مسلمین را به هیچ کتاب دیگری احتیاج نیست»." (همان، صفحات ۲۶ و ۲۷)

ملاحظه می‌فرمایید در آن دوران که اینترنت و دیوارِ آتش نبود، از خود آتش و آتشدان برای جلوگیری از انتشار کلمات و رسیدن آن‌ها به مخاطب استفاده می‌کردند و به خیالِ خامِ خود، جهل را ماندگار و ابدی می‌کردند. البته پدران عاقلِ ما هم روش‌هایی برای رساندن کلام‌ به گوش مخاطب داشتند و هر چه از دست‌شان بر می‌آمد برای پیش‌گیری از نابودی کلمات و آتش گرفتن صفحات و "هکّ" و تحریف مکتوبات انجام می‌دادند، مثلا نوشته‌هایشان را روی سنگ‌هایی بر فراز کوه حکّ می‌کردند به این امید که از تعرّض ارباب جهل مصون بماند! (به صفحه‌ی 28 کتاب نامبرده مراجعه شود).

اگر در زمان قدیم، عالمان به جای کتاب از اینترنت برای رساندن سخن خود به مخاطب استفاده می‌کردند بی شک حکام جائر، کامپیوترها را به آب می‌شستند و دجله و فرات پر از لپ تاپ می‌شد!


با خواندن تاریخ غم‌انگیز کشورمان، به اهمیت کلمه پی می‌بریم؛ کلمه‌ای که امروز به کمک تکنولوژی ارتباطات می‌تواند به ساده‌ترین شکل از نویسنده به خواننده منتقل شود. حکومت جهل می‌خواهد به هر طریق ممکن جلوی این انتقال را بگیرد. اگر ابزارِ انتقالِ کلمه، قلم بود، آن را بشکند؛ اگر کتاب بود، آن را سانسور کند؛ اگر کتاب چاپ شده بود، آن را مقوا کند؛ اگر مجله بود، آن را تعطیل کند؛ اگر تلویزیون و رادیو بود، بر روی آن پارازیت بیندازد؛ اگر اینترنت و سایت بود، جلوی آن را با فیلتر و هک بگیرد. اگر هم هیچ‌کدام از این کارها جواب نداد، صدای نویسنده را با زندان و شکنجه و قتل ببُرد و خود را خلاص کند.

خودنویس به عنوان ابزارِ نوشتنِ افکارِ نو، باید چنان کیفیتی پیدا کند که حکومت جهل آن را برای خود خطرناک بیابد و در صدد شکستن‌اش باشد. خودنویس به عنوان سایتی که نویسندگان در آن از خود و تفکرات خود می‌نویسند، باید به آزادی بیان چنان مجال رشد دهد که مروجان سکوت قبرستانی، خاموشی و خرابی‌اش را آرزو کنند؛ آرزویی که البته باید با خود به گور ببرند!

sokhan February 24, 2010 03:27 PM
نظرات

سخن عزیز اگر این کتاب ها در آتش نمیسوخت احتمالا شمار زیادی کتاب در حد و اندازه دیوان حافظ و سعدی و مولانا برای ما به یادگار میماند و کیفیت زبان فارسی هم طور دیگری بود. واقعا جای تاسف دارد.

***

بله. درست می فرمایید. و این تاسف و افسوس باید انگیزه ی ما را برای حفظ آن چه اهل تفکر ما امروز می آفرینند بیشتر کند. باید قدر کار آن ها را بدانیم و به هر خطی که در این شرایطِ صعب می نویسند به دیده ی احترام بنگریم. باید در نشر وسیع تر آثار و آفریده های آن ها بکوشیم. شنیده ام که مردم شناسان برای درک چگونگی زندگی انسان های اولیه، به بررسی زندگی قبایل بدوی که امروز در جنگل ها زندگی می کنند می پردازند و الگوی آن ها را به عنوان الگویی برای زندگی انسان های نخستین در نظر می گیرند. حالا اگر این مثال صحت داشته باشد، الگوی زندگی متفکران ما در عصر مثلا حافظ، یا فردوسی، می تواند به نوعی دیگر در متن حکومت اسلامی فعلی ایران شبیه سازی شود. این آزمایشگاهی ست بزرگ که امکان نداشت بتوان به طور مصنوعی آن را در شرایط عادی و مثلا در متن یک حکومت سکولار تجربه کرد. حال که مجبور به تحمل این حکومت هستیم لااقل از این فایده ی اجباری برای شناخت وضعیت گذشتگان مان استفاده کنیم! با تشکر. سخن

March 6, 2010 11:15 AM