این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
بهجای مقدمه: شاید به نظر برسد ادامهی بحث در مورد چگونه نوشتن در لحظاتی که بچهها همگی خسته از راهپیمایی برگشتهاند و به نتیجهی مورد نظرشان هم نرسیدهاند بیموقع باشد و پرداختن به دلایل عدم موفقیت سبزها در نشان دادن حضور خودشان اولویت داشته باشد، اما به اعتقاد من هیچ چیز عوض نشده و ما باید همچنان به کار آهسته و پیوستهی خودمان در عالم وب ادامه بدهیم که اساس آن نوشتن و آمادهسازی اذهان است. ما در نهایت پیروز میدانیم و عدم موفقیت در یک مرحله به معنای شکست قطعی در تمام مراحل نیست. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم یکشبه به پیروزی برسیم و اگر هم چنین اتفاقی بیفتد، مسلماً شکستهای آتی در پی خواهد بود. از عدم موفقیتهای خود درس خواهیم گرفت و از این درس در حرکتهای بعدیمان استفاده خواهیم کرد. ناامیدی و یأس سمِّ مهلکیست که باید از آن دوری کرد. هیچ چیز عوض نشده است. ما گام به گام کار جنبش را پیش خواهیم بُرد. دچار سرخوردگی، و بر عکس آن دچار خوشخیالی و توهم نخواهیم شد. واقعگرا خواهیم بود و بر اساس واقعیتها عمل خواهیم کرد. کار ما در اینجا نوشتن است؛ نوشتنِ موثر؛ نوشتنی که آیندهی ما را میسازد. پس، همچنان به کار خود و به بحث خود ادامه میدهیم و دلشورهها و نگرانیهای بیمورد را از خودمان دور میکنیم...
گاه، انجامِ کاری چنان عادی میشود که بهتدریج فراموش میکنیم چرا آن کار را انجام میدهیم. غذا میخوریم، چون باید بخوریم؛ آب مینوشیم، چون باید بنوشیم... این کارها را اغلب بدون توجه به دلیلِ انجامِ آن انجام میدهیم چون باید انجام دهیم و بدون انجام این کارها نمیتوانیم زندگی کنیم. اما چرا مینویسیم؟
این سوال دو پاسخ کلی دارد: عدهای مینویسند چون شغلشان نوشتن است و از این راه امرار معاش میکنند؛ عدهای هم مینویسند تا به هدفی که در نظر دارند برسند. البته مرزِ غیرقابل عبوری میانِ این دو گروه وجود ندارد. گروه اول میتواند ضمن کسب درآمد، از نوشتن برای رسیدن به هدف استفاده کند. گروه دوم نیز میتواند از طریق نوشتن، درآمدی جنبی به دست آورد. به گروه اول نویسندهی حرفهای و به گروه دوم نویسندهی آماتور میگوییم.
هر دو گروهِ حرفهای و آماتور بعد از مدتی نوشتن، کارشان خودکار و غیر ارادی میشود مثل غذا خوردن و آب نوشیدن، و کمتر میاندیشند که "چرا" مینویسند. نوشتن برای آنها تبدیل به یک باید و یک عادت میشود که بخشی از زندگیشان را تشکیل میدهد بهشکلی که اگر ننویسند، قطعِنظر از کسب درآمد یا رسیدن به هدف، احساس کمبود و خلأ خواهند کرد.
آیا اینگونه نوشتن مطلوب است؟ آیا باید همواره هدف از نوشتن را پیشِ چشم داشت و مرتب آن را بازبینی کرد؟ آیا مشغولیتهای فکریِ مختلف اجازه خواهد داد تا ضمن نوشتن، به دلایلِ نوشتن و چگونگی نوشتن هم بیندیشیم؟ آیا اصولا منطقیست که با هربار غذا خوردن یا با هر بار آب نوشیدن، به علت آنها و ضروت آنها و چگونگی آنها فکر کنیم؟
از دید افراد سهلگیر، این امر منطقی نیست و منجر به وسواس میشود اما از دید افراد سختگیر، این امر مفید است و میتواند ما را از اتلاف منابع و زمان باز دارد و عمل خودکار را به عمل مدیریتشده تبدیل کند. در مثالِ خوردن و نوشیدن این مدیریت به لحاظ شخصی سلامت جسم را افزایش خواهد داد و به لحاظ اجتماعی مانع از به هدر رفتنِ امکانات عمومی خواهد شد.
نوشتن مدیریتشده نیز فایدهی خاص و عام دارد: نوشته، با حداقل عناصر و با سالمترین و محکمترین چفت و بستِ میان کلمات و جملات، فکرِ نویسنده را به مخاطب منتقل خواهد کرد، و وقتِ با ارزش خواننده را به هدر نخواهد داد. اگر پیامی با پنج دقیقه مطالعه بتواند منتقل شود و بر مخاطب تاثیر گذارد، صَرفِ ده دقیقه وقت به معنای پنج دقیقه وقت تلف کردن خواهد بود که اگر در تعداد خواننده ضرب شود میزان قابل توجهی وقت به هدر خواهد رفت. یکی از خواص نوشتنِ مدیریتشده و با فکر، کاهش کلمات و زمانِ مطالعه به حداقل است. وقتی که نویسنده برای لاغر و قوی کردن نوشتهاش صرف میکند، وقتِ یک نفر است که به مراتب کمتر از وقتِ اجتماعی صرف شده برای مطالعهی کلمات و جملاتِ زائد است.
البته این تنها یکی از خواص مثبت نوشتهی مدیریتشده و اندیشیده است. دهها خاصیت شکلی و محتوایی دیگر وجود دارد که اگر نویسنده کار نوشتن را به طور خودکار انجام ندهد و کمی روی آن و هدفی که دارد بیندیشد مخاطب از آنها بهرهمند خواهد شد. مثلا از نظر محتوایی، با کمی صبر و حوصله و بازخوانی، با کمی اندیشیدن به هدفی که نوشته و نویسنده دنبال میکنند، با کمی فکر کردن به قدرتِ دریافتِ مخاطبان و سطح سنی و فرهنگی آنها، و بهطور خلاصه با پرهیز از خودکار نوشتن و خودکار عرضه کردن میتوان نوشته را چنان بارور کرد که بر خاک ذهن مخاطب با کمترین تلاش بروید و رشد کند و ثمر دهد.
یکی از راههای کاستن زائدات و افزایش قدرت نوشته، بازخوانی چند بارهی آن است؛ اگر فرصت باشد، چند روزی نوشته را به کناری نهادن و مراجعهی مجدد و دوبارهخوانی آن است؛ اگر فرصت نباشد، خواندن دوباره و سهباره و... هر چه بیشتر آن است. شهروند خبرنگار چون از نعمت ویراستار خبره محروم است خود باید کار ویراستار را انجام دهد. کار ویراستار در حقیقت ویرایش و پیرایش کلمات و جملاتیست که نویسنده به ضعف آنها فکر نکرده یا نمیتوانسته است فکر کند. حتی گاه بعد از ده پانزده بار خواندنِ متن توسط خود نویسنده، نکاتی شکلی یا محتوایی که خواست او نیست از زیر چشماش عبور میکند. علت آن این است که نویسنده که خود مطلب را نوشته، مطلب را مستقیماً از روی کاغذ یا صفحهی نمایشگر نمیخوانَد، بلکه از روی ذهن خود میخواند و از اغلاط شکلی یا محتوایی بدون توجه به آنها عبور میکند. فاصله گرفتن از نوشته، برای خالی کردن حافظهی موقت و در مقایسه با کامپیوتر، خالی کردن "رَم" و نگاهِ مستقیم و بیواسطه به متنِ نوشته شده است. ذهن ویراستار چون از متنْ خالیست بهتر از نویسنده میتواند ضعفها را ببیند (و البته اینجا هر گاه از ویراستار یاد میکنیم، منظورمان ویراستار خبره است، والّا ویراستار ناشی –که متاسفانه تعدادِ زیادی از ویراستاران ما چنیناند- متنِ سالم را هم نابود میکند!)
اگر وبلاگ را جایی برای نوشتن ارتجالی و بدون پیشاندیشی و پساندیشی بدانیم، اگر وبلاگ را جایی برای اتصال مستقیم پالسهای مغز به نوک انگشتان و صفحهی کلید رایانه و کلمات جاری شده بر روی صفحهی نمایشگر بدانیم، اگر در وبلاگ نیازی به تصحیح و بازخوانی متن نبینیم، اگر در وبلاگ خودکار نوشتن را حُسن بدانیم، در یک سایت خبری که شهروندان و نویسندگان آماتور خبرنگاران آن هستند، و جنبهی عمومیتری نسبت به وبلاگ دارد میتوانیم نوشتههایمان را برای تاثیر بیشتر و جلوگیری از اتلاف وقت خواننده مدیریت کنیم و برای "چگونه" نوشتن به اندازهی خودِ نوشتن اهمیت قائل شویم.
خودنویس به عنوان سایت شهروندان خبرنگار، میتواند جایگاهی برای عرضهی نوشتههای مدیریتشده و هدفمند باشد.
Please read it`s new post
http://littlegreen.blogfa.com