سلام،
لازم دیدم که پیش از قضاوت، درباره سایتهای اصلاح طلب و رهبران جنبش سبز تحقیقی انجام دهم. بررسی صحت و سقم ادعاهای شما و دوستان دیگر در وبلاگها، توییتر و کامنتهای واصله کار سختی نبود. نمیدانم چرا ما همچنان بدون تحقیق فتوا صادر میکنیم... به هر حال پس از نیم ساعت گشت در فضای مجازی مشخص شد که سربداران جوان ما در تاریخ ۸ بهمن بر دار رفته اند و اولین واکنش سایت جرس ۹ بهمن بوده و همچنین اولین مخالفت ها را نیز کروبی و موسوی انجام داده اند در ۱۰ بهمن. دو سه روز زمان زیادی نیست. خصوصا که این آقایان شدیدا تحت نظرند و زیر فشار.
مدرک هم دارم ، بفرمایید مطالعه کنید.
پنجشنبه 8 بهمن 1388
محمدرضا علیزمانی و آرش رحمانیپور سحرگاه امروز اعدام شدند! ايسنا
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/01/099718print.php
تاریخ انتشار: ۰۸ بهمن ۱۳۸۸, ساعت ۷:۳۹ بعد از ظهر
آرش رحمانی پور و محمد رضا علیزمانی، اعدام شدند
http://www.rahesabz.net/story/8919/
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۸۸, ساعت ۱:۵۱ قبل از ظهر
وکیل آرش رحمانی پور: حکم اعدام مخفیانه اجرا شده است . حتی پس از اجرا هم خانواده را در جریان قرار ندادند
http://www.rahesabz.net/story/8944/
1388/11/10 - 14:57:30 P.M
امروز: مهدی کروبی و میرحسین موسوی ضمن اعتراض به تداوم وضعیت موجود نسبت به احکامی که بدون رعایت مراحل دادرسی برای اعدام برخی از شهروندان صادر شده اعتراض کرده و نسبت به اجرای عجولانه آن نیز ابراز تاسف کردند. رهبران سبز همچنین مردم را به حضور گسترده در راهپیمایی 22 بهمن دعوت کردند.
http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=28145&p=1
سه شنبه، 13 بهمن (2 فوریه)
میرحسین موسوی در توضیح دیدگاه خود اظهار داشت که "بسته شدن فضای مطبوعاتی و رسانه ای و پر شدن زندان ها و کشتن بی رحمانه مردم در خیابانها که به صورت مسالمت آمیز احقاق حقوق خود را خواستارند، نشاندهنده حضور ریشه های استبداد و دیکتاتوری باقیمانده از نظام شاهنشاهی است."
وی قوه قضائیه را به بی قانونی و تبعیت از اهداف سیاسی متهم کرد و گفت که مردم متوجه شده اند که "دستگیری ها و اعدام ها با اغراض سیاسی و در تعارض با قانون اساسی و قوانین رایج صورت می گیرد" و افزود که "با داد و ستدهای بی اهمیت و بدون رعایت مراتب قانونی ممکن است عده ای به کام مرگ فرستاده شوند تا امام جمعه بی رحمی که همواره از تبعیض و خشونت دفاع کرده، به قوه قضائیه دست مریزاد بگوید."
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/02/100202_l03_ir88_mousavi_iv.shtml
راستی خود شما جناب سخن چند روز طول کشید مطلب خود را با نام مستعار بنویسید؟
اینها را نوشتم که متذکر شوم پیش داوری همواره انصاف را کور میکند.
همواره منتظر مطالب شما هستم.
دوست فرضی.
***
دوست گرامی،
با سلام و سپاس به خاطر اظهار نظر و ذکر تاریخ دقیق اخبار منتشر شده در سایت های اصلاح طلب و خود اخبار منتشر شده.
در پُستی که شما ذیل آن نظر خود را نوشته اید، نوشته ام:
"منتظریم ببینیم آقایان اصلاح طلب، رهبران جنبش سبز، آقای موسوی، آقای کروبی، آقای خاتمی، سرکار خانم زهرا رهنورد، آقایان مشهور به پنج تن، دبیران محترم سایت کلمه، دبیران محترم سایت جرس، مفسران بیانیه های آقایان موسوی و کروبی در باره ی این دو جوان اعدام شده چه می گویند. آیا آیت الله منتظری جدیدی از میان آن ها ظهور خواهد کرد؟"
به عبارتی نه منتظر درج خبر در سایت های اصلاح طلب که منتظر اظهار نظر آقایان نامبرده در باره ی این اعدام ها بوده ام -و هم چنان هستم-. جنابعالی لطف کرده اید اخبار منتشر شده را فهرست کرده اید که انتشار خبر طبیعتا مدّ نظرِ من نبوده است چرا که این خبر زودتر از همه در کیهان و نشریات کاغذی پایتخت منتشر شده است.
از طرفی من امیدوار بوده ام -و هم چنان هستم- آقایان رهبران جنبش "در محکومیت" اعدام مطلبی بنویسند و یا بیانیه ای صادر کنند که اگر جمله ی: "[آقایان موسوی و کروبی] به تداوم وضعیت موجود نسبت به احکامی که بدون رعایت مراحل دادرسی برای اعدام برخی از شهروندان صادر شده اعتراض کرده و نسبت به اجرای عجولانه آن نیز ابراز تاسف کردند..." و یا "دستگیری ها و اعدام ها با اغراض سیاسی و در تعارض با قانون اساسی و قوانین رایج صورت می گیرد" و یا "با داد و ستدهای بی اهمیت و بدون رعایت مراتب قانونی ممکن است عده ای به کام مرگ فرستاده شوند" به نظر شما به معنای محکوم کردن اعدام دو جوان با اسامی و خط فکری مشخص است، ما هم به همین بسنده می کنیم و خوشحال هستیم که چنین اعتراضی صورت گرفته است. ملاک را هم این موضوع قرار می دهیم که اگر یکی از آقایان اصلاح طلب مثلا خدای نکرده آقای تاج زاده محکوم به اعدام و یا حتی اعدام شود، آقایان دقیقا همین جمله را خواهند نوشت و نه چیز دیگر. تسلیت هم به خانواده ی اعدام شده نمی گویند و در منزل ایشان به عزاداری نمی نشینند چرا که انسان ها همه با هم برابرند و فرقی میان انسان طرفدار پادشاهی با انسان طرفدار اصلاح طلبی نیست بخصوص اگر آن انسان، 19 بهار بیشتر ندیده باشد و اصلا تجربه ی سیاسی نداشته باشد؛ بخصوص اگر آن انسان 19 ساله طبق نوشته ی یکی از روزنامه نگاران اصلاح طلب که با او هم بند بوده و ماجرای اعتراف گیری از او را در سلول از زبان خودش شنیده فریب خورده باشد و به اسم آزاد شدن و یا محکومیت سبک، اعتراف به کارهای ناکرده کرده باشد. (لینک نوشته ی هم سلولی فرد اعدام شده که خواندن آن دل هر انسانی را به درد می آورد: http://news.gooya.com/politics/archives/2009/10/094920.php )
اما اگر این حداقل است، آرزوی حداکثری ما این است که هر گاه کسی -بخصوص به خاطر مسائل سیاسی و بدون این که نقشی در مبارزه ی مسلحانه داشته باشد و این نقش با مدرک و نه اعتراف زیر شکنجه ثابت شده باشد- به اعدام محکوم شد، بلافاصله آن را به نام، "محکوم" کند و خواستار توقف آن گردد و اگر حکم اجرا شد اعتراض خود را نه به "اعدام با اغراض سیاسی" یا "اعدام سریع و بدون انجام مراحل دادرسی"، که به کلیت اعدام سیاسی اظهار دارد. "بلافاصله" هم می گوییم برای این که وقتی خط کلی مشخص باشد، دیگر فرقی نمی کند که بخواهیم بررسی کنیم ببینیم کسانی که اعدام شده اند، وابسته به چه گروهی بوده اند، و آیا اگر ما به محکومیت اعدام آن ها اقدام کنیم، برای ما عوارض سیاسی خواهد داشت یا خیر.
ملاحظه کرده اید که همین اعتراض به اعدام سریع، و مبتنی بر اغراض سیاسی، تبدیل شده است به چماقی در دست کیهان و کیهانیان، به عبارتی فرقی نمی کند که اعتراض تا چه حد شدید یا غیر شدید یا مبتنی بر چه دلایلی باشد. تندروها هر گونه اعتراضی را تبدیل به بهانه ای برای سرکوب ما خواهند کرد. پس چه بهتر که ریشه ی مسئله مورد اعتراض قرار گیرد، نه مثلاً چگونگی اجرای اعدام.
نکته ی دیگر این که نوشتن افراد سیاسی و درخواست آنان از سیاستمداران که فلان کار را بکنند یا نکنند، خود می تواند انگیزه ای برای انجام یا عدم انجام کاری شود. چه بسا اگر جامعه ی سیاسی انتظارش را برای اعتراض آقایان موسوی و کروبی نشان نمی داد، آقایان نیز ضرورتی به علنی کردن اعتراض خود -همین اعتراض به چگونگی اعدام، و نه اصل اعدام- احساس نمی کردند. پس نباید از این که نویسندگان خواسته ی خود را مطرح می کنند، ناراحت شویم چه بسا انگیزه ای برای انجام عملی شود.
برداشت شخصی از یک نوشته هم البته متفاوت است. مطلبی که من زیر عنوان "خدا پدر آقای کروبی را بیامرزد!" نوشتم، از دید برخی مسخره کردن ایشان آمد، حال آن که چنین نبود و من صداقت ایشان را ستودم، هر چند آن چه که ایشان با صداقت مطرح کرده اند را قبول نداشته باشم. جالب اینجاست که سایت سحام نیوز که متعلق به حزب اعتماد ملی ست بر خلاف هواداران تندروی آقای کروبی که دیدِ غلط خود را دیدِ همگان می پندارند، برداشت منفی از این نوشته نداشت و اقدام به بازنشر آن کرد. ملاحظه می کنید که هواداران برخی از سیاستمداران، گاه از خود سیاستمداران جلو می زنند، آن هم چه جلو زدنی!
پرسیده اید که خود من چقدر طول کشید که با نام مستعار مطلب ام را بنویسم. سوال شما البته زیاد در پی این نیست که زمان نوشته شدن نظر مرا بداند -که اهمیتی هم به طور عملی در میدان سیاست ایران ندارد چرا که نوشته ای با تعدادی خواننده ی محدود اثرش بر روی همان تعداد خواننده است نه بیشتر و مطلقا نقشی در مسائل جاری سیاسی ندارد-. سوال شما در پی این است که بگوید کسی با اسم مستعار نباید توقعی از اشخاصی با نام حقیقی داشته باشد. مطمئن باشید من به شدت مقیّد به این موضوع هستم و مطلقاً کسی را به انجام کاری که خودم نتوانم سهمی در آن داشته باشم دعوت نمی کنم، و توقعی هم از کسی برای انجام کاری ندارم، و اگر موردی بوده، حتما از دست ام در رفته، که طبیعی هم هست و ایرادی هم ندارد چون به هر حال همه ی ما -چه با اسم واقعی چه با اسم مستعار- انسانیم و آرزوها و توقعاتی داریم که طبیعتا آن ها را مطرح می کنیم. اگر شما از این نام مستعار، نوشته ای خارج از ادب و عرف سیاسی دیده اید، انتقادِ بی جا و غیر منطقی شنیده اید، درخواست انجام عملی دشوار و خطرناک مشاهده کرده اید، حق را به شما خواهم داد، ولی اگر غیر از این است، اجازه بدهید این انسان حقیقی، بتواند با این نام مستعار، از دست کسانی که به خون اش تشنه اند دور بماند و سخن گروهی از مردم را که شاید متفاوت از شما بیندیشند، روی کاغذ بیاورد. با سپاس. سخن
sokhan February 5, 2010 02:44 PMسلام،
ممنونم از اینکه نوشته های طولانی و گاه تند من را با بزرگواری میخوانید و از آن مهمتر پاسخ میدهید.
اما بعد
بهتر است از آخر به اول پاسخ شما بپردازم.
در مورد استفاده از نام مستعار فرموده اید "اجازه بدهید این انسان حقیقی، بتواند با این نام مستعار، از دست کسانی که به خون اش تشنه اند دور بماند و سخن گروهی از مردم را که شاید متفاوت از شما بیندیشند، روی کاغذ بیاورد." امیدوارم منظور این نباشد که من جزو آن گروهی هستم که به خون مخالفم تشنه ام. به هر حال ، جهت روشن شدن مجدد مطلب تاکید میکنم که بنده از طرح این مسائل و بررسی آنها بسیار استقبال میکنم و خدای ناکرده نمیخواهم مویی از سر هیچ انسانی کم شود. شما که جای خود دارید.
اما از این که بگذریم همانگونه که اشاره کردید خوف از دشمنان ددمنش موجب شده که نام حقیقی شما در پرده مجاز بماند. آیا میشود به شما خرده گرفت که چرا بنا به مصلحت و حتی با این توجیه که میخواهید صدای متفاوتی را به گوش مردم برسانید نام خود را مخفی میکنید؟ آیا نمیشود با همین استدلال شما به استقبال نظریات موسوی، رهنورد، خاتمی، وبقیه دوستان رفت؟ آیا آنها حق دارند نگران رسیدن صدایشان به مردم باشند؟ آیا این توجیه برای آنها کافی نیست و فقط برای امثال ما کاربرد دارد؟ آیا مصلحت اندیشی و سیاست ورزی از شخصی به شخص دیگر واجب، مباح و یا حرام میشود؟ نوبت به اولیا که رسید آسمان تپید؟
در مورد نظریات شما به کامنتهای رسیده و تاییدات شما رجوع کردم. دیدم با نظرغالب کامنت گذاران خشمگین موافقت و یا تلویحا موافقت فرموده اید. نمونه های آنهم اینجاست:
“
این رهبران جناح سبز که چند ماهه جا زدند و اصل جریان را از یاد بردند حتی دیگر از شهدای جنبش هم یک کلمه نمیگویند آنوقت اعدام ضد انقلاب را محکوم کنند!
آقایان فعلا مشغول شفاف سازی هستند البته بعد از آن اولتیماتوم آقا! پس باید از خطوط قرمز دور شوند و در خط ولایت قرار بگیرند.
به نظر من بهترین خدمت آقایان این است که با حاکمیت بیعت کنند تا تکلیف همه معلوم شود و جنبش دچار تضاد درونی و شکاف نگردد و در نتیجه از همه جناحهای چپ و راست و میانه گذر کند و بسوی هدف نهایی که تغییر نظام است حرکت کند.
***
مشکل رهبران سبز، مشکل بسیاری از ماست: تقسیم بشر به خودی و غیر خودی. این شرایط سخت می تواند همگی ما را به خطا بودن این طرز تفکر آگاه کند. سخن
---
سلام بر سخن.هنوزانتظارتان از مخالفان اعدام (علی شیمیایی)به سر نیامده؟و باز انتظاری دیگر؟یادتان نیست که در اولین دور دادگاههای معترضین حتی حضور اعدامیان دیروز در صالن دادگاه را اهانتی بزرگ به اصلاح طلبان دانستند؟سکوتی بی شرمانه تمام سایتهای خارج از کشور را فرا گرفته. لال نیستند مبارزه ایدئولوژیشان هر روز داغتر از روز پیش نوشته میشود......شتاب کن
***
علی آقا متاسفانه جز نوشتن و منتظر شدن و ایمان داشتن به فصل "سبز" کار دیگری از دست ما بر نمی آید. امیدواریم نتیجه دهد. سخن
---
چطور آقای موسوی دلش از ناراحتی قلبی بهشتی به درد میاد ولی از جنایت علیه بشریت و کشتن یک جوان 18 ساله هیچ احساسی نداره و چیزی نمیگه؟نفاق و دورویی همین هست دیگه؟
یعنی خفت و خواری بدتر از این که باید دیوید میلبند بریتانیایی و کلینتون آمریکایی از حقوق انسانی ایرانیها دفاع کنن و بعد کسانی که جایگاه امروزشون را فقط و فقط از صدقه سر مردم دارن از حق مردم دفاع نکنن؟
...واقعا وقتی به سبزها نگاه میکنم می بینم ما هم مثل طرفداران ا.ن استبدادزده ایم ا.ن میره هر گندی میزنه بعد طرفداراش میان میگن درود بر ا.ن احمدی رو ایول !
***
احسان عزیز ممنون از نوشته تان؛ نوشته که چه عرض کنم فریادتان. فریادی از سر درد و قابل درک. حقیقتا خودم هم باورم نمی شود که تا این ساعت، نه سایت کلمه، نه سایت جنبش راه سبز (جرس)، هیچ مطلبی در باره ی این اعدام ها منتشر نکرده اند. لابد دارند سبک سنگین می کنند که چه بنویسند که به تریج قبای "آقا" بر نخورد. جدّاً دردناک و غم انگیز است.
با سپاس. سخن
---
انقدر از دیروز حالام بده که فقط اشک میریزم. به این آدمها که خودشون رو رهبران جنبش سبز میدونن هیچ اعتقادی که ندارم هیچ اونها رو هم سهیم میدونم تو این جنایات چون حامی کسی هستند که مسبب همین جنایاته.
***
حق دارید هاله خانم. این دو جوان را بسیار ناجوانمردانه کشتند. به قول مجتبی سمیع نژاد آن ها را اعدام نکردند، به قتل رساندند.
“
به نظرم آمد که شما از رهبران جنبش انتظار دارید کاری کنند که کیهان و دوستان میخواهند. با شدت و حدت تمام خود را بسپارند به جوخه اعدام بلکه ما از کشته آنها شهید بسازم و بر آنها بگرییم. اینگونه شاید بشود گناهان کبیره آنها را بخشید.
نمیدانم این محکوم کردن اعدام چه معجونی است که تمام دوستان خواهان آنند و در نوشته ها و گفته های موسوی و کروبی آنرا نمیخواهند که بیابند. یا نمییابند. آیا درخواست طی روال قانونی محکومیت افراد با حضور وکیل مدافع، هیات منصفه و فراهم آوردن امکان دادرسی منصفانه و تجدید نظرخواهی عادلانه و همچنین منطبق نمودن احکام با قانون و تذکرات بیشمار به قوه قضاییه برای رعایت حقوق شهروندی و درخواست های مکرر برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی دربند (فارغ از نسبت سازمانی و باورهای دینی آنها) نمیتواند شما را قانع کند. آیا این واقیعت که موسوی برای آزادی برادر خانم خود یک کلمه نگفت، برای شهادت خواهرزاده خود لب از لب نگشاد ولی برای رعایت حقوق دیگران متحمل این همه خسارات شد برای برای راضی نمودن سختگیران کافی نیست؟ آیا واقعا چیزی را که ما میگوییم باید آنها هم بگویند؟ این است دموکراسی؟ مجددا و به عنوان جمله معترضه بگویم که من با تمام وجود اعدام شهروندان را به خاطر آنچه میاندیشند، محکوم میکنم و ارزش جان انسان را بالاتر از هرچیز دیگری میدانم.
فرموده بودید که اگر فشارهای فزاینده اینترنتی نبود کروبی و موسوی چنین عکس العملهایی بروز نمیدادند که این هم جزو موارد ثابت نشدنی است. شاید اگراین همه نوشته های گوناگون و تحلیلهای متفاوت نبود آنان راحت تر میتوانستند بیانیه صادر کنند و مطالبه حقوق مردم کنند. ملاحظه میفرمایید که در عالم فرضیات میتوان برای رسیدن به مقصود هر گونه فرضی کرد.
بنده از مطلب "خدا پدر آقای کروبی را بیامرزد" برداشت تمسخرآمیز بودن نکردم، هرچند تقابل ایشان با موسوی را که مستور در نوشته شما بود خوشایند نیافتم. حال که نوشته شما منتشر شده و در شمارگان بسیار به مدد گویا خوانده شده، آیا نمیخواهید موضع تصحیح شده کروبی را بررسی کنید؟ آیا نمیخواهید به مصاحبه های اخیر او، موسوی و رهنورد بپردازید؟ یا فقط وقتی چیزی باب میل نبود زبان به کنایه میگشاید؟
جسارت مرا ببخشید ولی این چند روز منتظر شدم ببینم نظرات جدید را چگونه تحلیل میفرمایید ولی دیدم به روال سابق همچنان رهبران محکومند چون مثل ما فکر نمیکنند و مثل ما حرف نمیزنند. این را همچنان در پست جدیدتان که در خودنویس هم منتشر شده میبینیم.
آیا شده تا به حال با همان چاقوی معروف بعضی از نوشته های خود را جراحی کنید؟ برای شروع همین چند هفته اخیر مناسب است. از بیانیه ۱۷ به اینطرف. ابتدا بیانیه، بعد نقل قول فارس و غیره از کروبی، و دست آخر مصاحبه های اخیر. آیا میتوان "سخنی" را دید که بدون پیش فرض و دور از داوری نسبت به گذشته افراد، افکار و نظرات کنونی آنها را در شرایط امروز ایران بررسی کند و به من کمترین به عنوان خواننده پرو پا قرص خود بگوید که این بیانیه، آن سخنرانی، فلان نظرو بهمان مصاحبه دارای نقاط قوت و ضعفی است و آنها را با ذکر دلیل برشمارد؟ آیا این آرزویی است محال؟
آیا اصلا نکته مثبتی در سخنان موسوی، کروبی، خاتمی و رهنورد هست؟ اگر هست کدام است؟ آیا رسالت نویسنده آنست که تنها جراحی کند؟ پس راه نمایاندن کار کیست؟
موافق باشد.
دوست فرضی
***
دوست گرامی با سلام،
استدلال شما کاملا متین و منطقی ست و در نکاتی که به آن ها اشاره کرده اید و عبارت از این هاست با شما هم رای ام:
-رهبران سبز حق دارند نگران رسیدن صدای شان به مردم باشند و باید تلاش کنند صدایی باقی بماند که بتواند به گوش مردم برسد. هیچ کس راضی به کم شدن یک تار مو از سر آقای موسوی و آقای کروبی و خانم رهنورد و اطرافیان شان نیست و انتقاد ما تا جایی اعتبار دارد که آسیبی به کسی وارد نشود.
- موافقت با کامنت گذاران خشمگین، البته نه به خاطر خشم آن ها بل که به خاطر محتوای کامنت آن ها که به حق منتظر واکنش آقایان در مورد اعدام ها بوده اند.
- نظرات جدید آقایان را در چند روز اخیر تحلیل نکرده ام.
- این که باید با چاقوی معروفِ نقد، نوشته های خودم را جراحی کنم.
البته به موارد اشاره شده باید نکاتی را افزود مثلا
- یک وب نویس را نمی توان با رهبر یک جنبش سیاسی برابر کرد و رهنمود حفظ جان به اولی را با رهنمود حفظ جان به دومی یکی گرفت. امثال این جانب از چند سال پیش از به میدان سیاست برگشتن آقای موسوی ناچار به حفظ جان مان از دست گزمه های حکومت اسلامی بوده ایم و در جدالی نا برابر به صورت کاملا تک و انفرادی در برابر دستگاه اطلاعاتی مخوف و پیچیده ای قرار گرفته ایم. یکی از راه های باقی ماندن من و امثال من، پنهان نگه داشتن نام مان بوده است. جرم مان هم فقط و فقط نوشتن بوده است (که البته اگر گرفتار شویم، لابد به انواع و اقسام جرائم سنگین ناکرده متهم و محکوم خواهیم شد چنان که یک بچه ی نوزده ساله به انواع و اقسام کارهای عجیب اعتراف می کند و اعدام می شود!) این فرق می کند با مثلا نخست وزیر محبوب امام بودن و رئیس مجلس و یکی از قوای سه گانه بودن و امثالهم. قیاس، قیاس مع الفارق است. ضمن این که در نوشته ی این جانب کوچک ترین دعوتی مثلا برای به خیابان رفتن که می تواند به کشته شدن یا دستگیر شدن منجر شود وجود ندارد (و اگر هم داشت تاثیری نداشت و در حد شعارهای بی اثرِ مخالفان حکومت می شد) ولی سخن و دعوت یک رهبر سیاسی به مثابه ی عمل است و می تواند منجر به شهادت، دستگیری، شکنجه، اعدام، محرومیت از مواهب زندگی و کار و غیره شود. البته می دانم شما فقط به حفظ امکانِ سخن گفتن اشاره داشته اید و به این تفاوت ها نیک آگاهید ولی این واقعیتی ست که باید به آن توجه و اشاره کرد.
در مورد نکات مثبت اعلامیه های آقایان حتما خواهم نوشت و مطمئن باشید اگر به خطایی در نوشته ی خود از طریق تذکر دوستانی چون شما یا مشاهده ی رویدادها و نتایج مثبت حاصله پی ببرم از انتقاد از خود دریغ نخواهم کرد.
با سپاس از شما
سخن