"ما سوال داریم از شما... بیا پایین می خوایم صحبت کنیم... شما نمی دونی چه رشته ای درس می خونی اینجا؟... ما از شما سوال داریم... مگه این شعار خودتون نیست؟... نشنیدی تا حالا چنین جمله ای را؟... می خوایم مناظره کنیم... همون [حرف]ها را تکرار کنید... شما خودتون نمی دونید چی گفتید؟... تا کی می خواد ادامه پیدا کنه خانم هاشمی؟... همین جنبش سبز اموی!... شما مخالف این جنبشید یا موافقید؟... چرا دلیل نداره به سوالات ما جواب بدید؟... می خوایم با هم گفتمان داشته باشیم، دو طرفه... چرا صحبت نمی کنی؟... چرا واسه اونا سخنرانی می کنید؟... میشه پرینت تون را ببینم؟... کارت دانشجویی چی دارید؟... الحمدلله بچه ها به صحبت اومد؛ سلامتی شون صلوات بفرستین!..."
پیش از شروع مناظره، ساک خانم فائزه هاشمی توسط برادر دانشجو به بیرون از ماشین پرتاب شد و این کار برای شروع مناظره لازم بود.
ولی این مناظره و گفتمان، مرا یاد یک مناظره و گفتمان دیگر می انداخت که هر چه فکر می کردم موضوع و محل آن را به خاطر نمی آوردم. بالاخره بعد از ساعت ها فکر کردن امروز یادم آمد مناظره قبلی بین کی و کی بود: بین بازجوی وزارت اطلاعات و همسر سعید امامی.
چقدر شیوه ی سخن گفتن برادر دانشجو شبیه به شیوه ی سخن گفتن بازجوی همسر سعید امامی بود؛ و چقدر لحن و صدای خانم هاشمی در لحظه ی گفتمان اجباری شبیه به لحن و صدای خانم گورانی شده بود.
خواستم پیشنهاد کنم بخش گزینش وزارت اطلاعات، این برادر مستعدِ انجام گفتمان را بعد از پایان تحصیلات به عنوان بازجو استخدام کند که همه چیزش ماشاءالله به بازجوهای کارکشته و سربازان گمنام امام زمان می ماند. مطمئن هستم ایشان می تواند رشد بسیار خوبی در متن آن نهاد انقلابی داشته باشد.
ضمنا آقای هاشمی رفسنجانی رئیس محترم خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام! لطفا عمامه ات را کمی بالاتر بگذار!
sokhan February 24, 2010 10:24 PMسخن جان سلام،
فکر می کنم هنوز هم بسیاری از مردم هاشمی را به نوعی پدرخوانده این حکومت می دانند با قدرتی نامحدود که معلوم نیست چرا کاری نمی کند یا شاید هم مصلحتی در کار است و خلاصه باور ندارند که او هم این روزها بیش از این زورش نمی رسد.
همان طور که بعضی دیگر شاه را حتی در روزهای آخر قدرت مند می دانستند (و می دانند) و این که او دستور به خشونت بیش تری نداد را نشانی از دموکرات بودن! او می دانند و نه ضعفش.
بله ایشان هم باید هر شب به خودش لعنت کند که روزی با سخن رانی خود در مجلس خبرگان، سید علی را به خلافت رساند. گر چه این بنا از بنیان خراب است و هر کس دیگری هم که جای سید علی بود امروز آش همان آش و کاسه همان کاسه بود. مشکل از غیر دموکراتیک بودن این سیستم است که نمی گذارد خطاهایش را اصلاح کند و کار را هر روز بدتر و سیستم را هر روز خودکامه تر می کند تا روزی که شنیدن صدای انقلاب هم دردی را دوا نکند.
***
بابک عزیز سلام. در تائید و تکمیلِ صحبت شما باید این نکته را هم اضافه کنیم که بلایی که بر سر آقای هاشمی آمده -یا در حال آمدن است- بر سر خیلی از یاران انقلاب های دیگر و صاحبان قدرتِ بعد از انقلاب در سایر کشورها هم آمده است. این نکته ای ست که باید ما را به خواندن تاریخ و آشنا شدن با انقلاب های دیگر ترغیب کند شاید بتوانیم از آن برای آینده و کارهایی که باید بکنیم درس بگیریم. در برخی موارد به رغم فاصله ی زمانی و تفاوت های عمیقِ فرهنگی همه ی حوادث طابق النعل بالنعل در حال وقوع است که شگفت انگیز می نماید. آقایان شاید بتوانند با مراجعه به کتب تاریخی و عدم پیمودن راهی که دیگران پیموده اند برای خودشان گریزگاهی دست و پا کنند ولی به ترتیبی که پیش می روند عاقبت همان بر سرشان خواهد آمد که بر سر خیلی های دیگر آمد. موفق باشید. سخن
بابک March 3, 2010 07:29 AMبه نظرمن این هم بخشی از سناریو خود رفسنجانی است که توازن را در طرف دیگر بازی یا بهتره بگم دودوزه بازی که میکند حفظ کرده وبه مردم خیلی و کروبی و موسوی که به نوعی از پسر و خواهرزاده خود هزینه کرده اند القا کند که من هم طرف شما هستم و هزینه اش را پرداخت می کنم در صورتی که مردم با هوش تر از ان هستند که حکومتی ها را با گفتارشان بسنجند ۳۰ این کار را انجام دادند حالا صرف ادعا برای در صف مردم بودن لازم هست ولی کافی نیست
حقیقتا ویدئوی بسیار چندش آوری بود ولی اینرا باید پدر این خانم یعنی حاج اکبر رفسنجانی بیشتر ببنه که این چنین پشت سر خامنه ای نماز میخواند و او را شایسته ترین میداند
فرامرز طاهری February 27, 2010 01:11 AMبا درود،
نمیدانم چرا کشکول ۱۱۴ را اینجا منتشر نکرده اید. به هر حال بنده با ذکر منبع آنرا دوباره در بلاگ خودم بازنویسی کردم. امیدوارم ببخشید که دیر اجازه میگیرم. منتظر منتشرشدنش در وبلاگ شما بودم که کسب اجازه کنم. به نظرم بسیار منطقی و دلپذیر آمد. البته چند پست دیگر هم از دوستان دیگر اضافه کردم بلکه راهگشا و مفید باشد.
پایدار بمانید.
دوست فرضی
***
شما صاحب اختیارید. ممنون ام که نوشته ی مرا منتشر کردید. کشکول ها را همیشه با یک شماره تاخیر در وب لاگ ام منتشر می کنم تا به طور همزمان در دو جا منتشر نشود. از لطف شما سپاسگزارم. موفق باشید. سخن
Farzi February 25, 2010 01:30 AM