سلام دوباره خدمت جناب سخن عزیز
کامنتم لهجه داشت که اصفهانی بودنم را لو بده؟! :)
تهران دو-سه تا دوست خوب دارم که هروقت بیام، درکه هم میریم. طبیعت خیلی جالب و هوای خیلی خوبی داره. دو-سه سالی هم اون حدود مشغول درس و مشق بودم.
اینجا هم، پنجشنبه هر هفته آخرین نفری هستم که قله کوه صفه را ترک میکنه !
***
آقا خسته نباشید و بالای کوه صفه هم جای ما را خالی کنید :) سخن
با سلام و تبریک سال نو خدمت جناب سخن گرامی
اگه اشتباه نکنم درکه هست و غذاخوری قاسم. از صندلی و پلاستیک سفره اش حدس زدم!
***
جناب صحرایی من هم سال نو را خدمت شما تبریک می گویم. آقا شما به نظر تهران و درکه را هم به اندازه ی اصفهان و کوه صُفه می شناسید!:) سخن
سعید April 17, 2010 07:15 PMسلام بر سخن. مصیبتی بود این زمستان 5ماه فقط برف در حیاط قوطی کبریتی ما که 5درخت گیلاس و چند گل سرخی و یاسی هفته پیش از شر برف خلاس شدند ولی تا بحال یک جوانه ارجمند هم رست نکرده.رنگ بهار را ندیده بودیم که از اسمان خاکستر ایسلندی هم بر سرمان ریخت.امااین عکس شما حالی بما داد و یادمان انداخت که همین الان در جایی دیگر از دنیا انهم در میهن عزیزم میشود در کوه و زیر افتاب زیبای ایران دیزی خورد.خوش به حالتان و نوش جانتان.میدانم که ان چربی دیزی مرا خواهد کشت ولی امروز شما مرا عجیب وسوسه کردین ولی بدبختی اینجاست که ترشی از کجا پیدا کنیم.زنده باشین(شین مظلوم در اینجا از شید صمیمانه تر است گفتنش).علی
***
علی عزیز. چند وقتی از برداشتن این عکس می گذرد ولی به محض این که سعادت مجدد دست بدهد، حتما جای شما را خالی خواهم کرد و به یاد شما خواهم بود:)) خدا را چه دیدید؟ شاید روزی برسد که با هم به این قهوه خانه بریم ("ایم" مظلوم در اینجا صمیمانه تر از "ویم"ِ آکادمیک است!):)سخن
ali April 17, 2010 05:12 PMنه! نه! نه!
تو این کار رو نکردی! تو این عکس رو اینجا نذاشتی! وای دهنم آب افتاده و دلم داره قیلیویلی میره! حالا این موقع، دیزی از کجا پیدا کنم؟ ای خدا ... !!!
راستی! اون نفر سوم، ماست و ترشی دوست نداشت؟ همه چیز سه تائیه الا ماست و ترشی!
***
:-))
ماشاءالله به این دقت!
مسعود برجیان April 16, 2010 08:57 PMعجب دیزی با حالی! ولی هضمش نیاز به کوهپیمائی مشدی دارد.
***
بله. همین طور است عمو اروند عزیز! :) سخن
عمو اروند April 16, 2010 05:27 PM