این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
دنیای بیرون، برای اغلب ما وجودِ خارجی ندارد. آنچه ما هر روز با آن روبهرو میشویم، دنیاییست ساخته و پرداختهی خودمان. تکههایی از دنیای بیرون را که در اختیار ماست گرفتهایم و کنار هم چیدهایم و با این تکهها دنیایی ساختهایم که در آن زندگی میکنیم. ما با این دنیای خودساخته است که هر روز سر و کار داریم. وقتی از خانواده سخن میگوییم، به خانوادهی خودمان نظر داریم؛ وقتی از جامعه سخن میگوییم، به انسانهایی که پیرامون ما هستند نظر داریم؛ وقتی از مردم جهان سخن میگوییم، به انسانهایی فرضی، در کشورهایی فرضی، با سیاستها و اخلاقها و رفتارهایی فرضی نظر داریم. این دنیای خودساخته، نهتنها به موضوعات عینی بیرون از ما، که به موضوعات ذهنی درون ما هم ارتباط دارد. ما از افکار و اندیشههایمان منظومهای میسازیم و بدون اینکه نظر سوئی داشته باشیم، آن منظومه را منظومهی برتر از سایر منظومهها میدانیم. آنچه در ذهن ما شکل و نظم میگیرد و منظومهی فکری ما را میسازد معمولا برداشت ناقص یا تغییرشکلیافتهایست از منظومهی فکری کسانی که ما دنیای آنها را به دنیای خودمان نزدیک یافتهایم و هوادار و پیروشان شدهایم. دنیای مارکس و لنین، دنیای خمینی، دنیای شریعتی، دنیای سروش و دنیاهای دیگری که ما در آنها چیزهای جالب یا آشنا یافتهایم. این دنیاها برای ما دنیاهای ایدهآلی هستند که آرزو میکنیم خودمان و تمام مردم جهان به آن برسند.
دنیای سیاسی ما با برداشت ناقص یا تغییرشکلیافته از دنیای سیاسی این شخصیتها، دنیای ایدهآل ما میشود. دنیای فرهنگی ما با برداشت ناقص یا تغییرشکلیافته از دنیای فرهنگی آنها دنیای ایدهآل ما میشود. همینطور دنیای هنری و دینی و غیرهی ما. به آنچه هم که فکر نمیکنیم، اصلا برای ما وجود ندارد. مثل فلان مردِ بدوی فلان قبیلهی آمازون که دنیای او، دنیای ساخته و پرداخته در ذهن اوست و نه فراتر از آن.
اگر در جهانِ کوچک شده و مرتبط کنونی، با عوامل ناسازگار رودررو شویم، یا به شدت آنها را پس میزنیم یا به آن طرف پیادهرو میرویم و آنها را نادیده میگیریم. با نادیده گرفتن و بیاعتنایی گمان میکنیم که آنها وجود ندارند، و یا اگر دارند تا لحظاتی دیگر از ذهن ما، و در نتیجه از دنیای ما محو خواهند شد.
این تفکیک و ایجاد دنیاهای مجزا تا زمانی که ما در قلعهی دیوارکشی شده توسط خودمان ساکنایم، جلوی ورود مزاحمان را میگیرد. برای خودمان سیستم فکری و فرهنگی درست میکنیم؛ برای این سیستم فکری و فرهنگی، نشریه درست میکنیم، رسانه درست میکنیم و دور آن سیم خاردار میکشیم... هیچکس خارج از جهان ما حق ورود به این منطقهی ممنوعه را ندارد. ما هستیم و دنیای ما و بعد از مدتی تصور میکنیم دنیای بیرون، نگاهش به ما دوخته شده و منتظر است ببیند ما چه میکنیم تا واکنش نشان دهد. فکری خطا، ناشی از توهّم و خودهمهچیزپنداری. در بعضی جاها هم که دیدن دنیای بیرون، ما را آزار میدهد چشم میبندیم و سر در برف فرو میبریم، به این خیال باطل که چون ما نمیبینیم دیگران هم ما را نمیبینند.
از این دنیای خودساختهی خیالی میتوانیم بیرون بیاییم اگر بخواهیم و اگر اهل ماجراجویی باشیم؛ اهلِ تن به رودخانه سپردن برای رسیدن به اقیانوسِ پُر از شگفتیهای متنوع و بدیع باشیم؛ اهل ریسک برای برخورد با افکار و فرهنگهای دیگر باشیم؛ اهل طرحِ چهارچوبهای دنیای خود، در رسانههای چندصدایی -که دنیای دیگران را هم نقش میکنند- باشیم. این برخورد با چشمِ باز و سر در برف فرونکردن البته آسان نیست. ابتدا باید دست از تعصب و خود یگانهبینی برداریم. این کاریست بس دشوار.
در بده بستانهای رسانهای، ما به طرح دنیای خود میپردازیم، دیگران به طرح دنیای خود؛ گاه دنیاهای پر از تضاد؛ گاه مسائلی مطرح میشود که ما آنها را نمیفهمیم و گاه ما مسائلِ از نظرِ خودمان روشنی را مطرح میکنیم که دیگران نمیفهمند. احساس میکنیم که از یک استخر با آبِ ساکن و آرام پرتاب شدهایم به داخل یک رود خروشان که برای روی آب ماندن باید کلی دست و پا بزنیم.
ممکن است خسته شویم؛ ممکن است از اینکه ما را نمیفهمند و ما دیگران را نمیفهیم دلخور شویم؛ ممکن است آرزوی یک استخر آرام کنیم که متعلق به خودمان است و کسی مزاحممان نیست. شاید دچار افسردگی شویم و به کنج عزلت بخزیم؛ شاید پرخاش کنیم و پرخاشگر شویم؛ شاید به پشتِ حصارِ رسانه های خود پناه ببریم و از هر چه رسانهی آزاد و متنوع است بیزار شویم؛ شاید هم یاد بگیریم که با واقعیت کنار بیاییم، نه بر آن چشم بر بندیم.
نتیجهی این تکثرگرایی و پذیرش دنیاهای دیگر چه خواهد بود فعلا جای بحث نیست. بحث بر سر رسانههاییست که راه به درون دنیاهای مختلف میبَرَند. چنین رسانههایی را باید تقویت کرد. خودنویس باید چنین رسانهای باشد.
sokhan May 13, 2010 10:53 PM