July 21, 2010

هنر مانا، آرمان سرخ و طنز سیاه

این مطلب در آی طنز منتشر شده است.

سال 1366 مطلبی ترجمه کردم با عنوان "طنز تلخ" که در ابتدای آن نوشته شده بود:
"موضوع این بخش از کتاب را تمام مردم جهان خواهند فهمید؛ البته بدبختانه! علت آن هم دو چیز است: 1- استفاده از زبان بین‌المللی تصویر برای بیان مطالب؛ 2- ارتباط مضمون آن با مسائلی از قبیل حقوق بشر و به بردگی کشیدن نوع انسان و اختناق و سلب آزادی‌ها و مسائل دیگری از این دست که همه تا حدود زیادی راجع به آن شنیده‌اند..."

در ادامه‌ی این مطلب آمده بود:
"تصاویری که در پی خواهد آمد، نه شاد است، نه قشنگ. کاریکاتوریست‌هایی که این تصاویر را ترسیم کرده‌اند الزاماً فکاهی نمی‌کشند. تنها ضرورتی که آن‌ها را به استفاده از زبان طنز نیازمند کرده است، گنجاندن حقیقت در فرمول‌هایی کوتاه و مختصر و در عین حال کوبنده و تاثیرگذار است..."

در این مطلب طنزنگاران این‌گونه تعریف شده بودند:
"طنزنگاران برادران آرمان‌گرایانند. آرمان‌گرایان همه چیز را رنگ سرخ می‌زنند، طنزنگاران آن‌ها را سیاه می‌کنند. آرمان‌گرایان خوشبین هستند، آن‌ها بدبین. آرمان‌گرایان واقعیت را با گریز به نقطه‌ای دور و نامعلوم در زمان و مکان نقد می‌کنند، آن‌ها با نقد واقعیت امکان ایجاد واقعیتی بهتر را طرح می‌کنند. می‌توان گفت که بدبینان، خوشبینانی هستند که زندگی را تجربه کرده‌اند و طنزنگاران، آرمان‌گرایانی هستند که قبلاً زندگی کرده‌اند..."

در همین مطلب از شیوه‌ی عمل طنزنگاران نیز صحبت شده بود:
"طنزنگار حق دارد در کار خود مبالغه کند. اما مدت زمان مدیدی‌ست که نیاز به استفاده از چنین حقی احساس نمی‌شود. من قصد ندارم که طراحان تصاویر حاضر را به خاطر تعهدشان در برابر حقوق بشر تحسین کنم. اینها چطور می‌توانند به نحو دیگری عمل کنند؟ هنرمند بودن و توام با آن انسان بودن عامل آفرینش این تصاویر است. آن‌چه طرح می‌کنند روشن است و کنه مسائل را نشان می‌دهد. زبان آن‌ها مرزها را در می‌نوردد و توسط همگان قابل فهم است. طنزنویسان و طنزنگاران خلاف سیاستمداران عمل می‌کنند، چرا که مسائل فوق‌العاده پیچیده را ساده می‌کنند. خلاف سیاستمداران عمل می‌کنند چرا که مردان سیاستی هستند که در قبال حقوق بشر متعهدند، تنها در قبال دیگران و نه در سرزمین خودشان!..."

وقتی دعوت آقای فرجامی را برای نوشتن در باره‌ی مانا نیستانی دریافت کردم بی‌اختیار یاد این ترجمه که 23 سال از تاریخ آن می‌گذرد افتادم و دیدم به‌رغم کهنه شدن نثرش، از نظر موضوعی هم‌چنان تازگی خود را حفظ کرده است. محتوای آن نیز با کارتون‌هایی که مانا نیستانی عرضه می‌کند مطابقت دارد و معرف هنر اوست؛ هنری که عرضه‌اش آسان نیست و هنرمند باید بهای سنگینی بابت آن بپردازد.

اولین باری که در باره‌ی مانا نیستانی نوشتم زمانی بود که او را به خاطر یک کاریکاتور به زندان انداخته بودند. 22 تیر 1385 بود که نوشته‌ام با عنوان "سند بی‌گناهی مانا نیستانی" در خبرنامه‌ی گویا منتشر شد. چهار سال از آن زمان می‌گذرد. امیدوار بودم با گذشت زمان وضع برای هنرمندانی مانند مانا بهتر شود اما نه تنها بهتر نشد بل‌که بدتر شد. او و امثال او با تمام عشقی که به مردم کشورشان داشتند ناگزیر به ترک وطن شدند. هنر مانا، هنرِ پُر خطری‌ست؛ هنر بازی کردن با دُمِ شیر؛ هنر بازی کردن با سیاستمداران قدرتمند. نشان شجاعت، حق اوست. امیدوارم آن‌چه بیست و سه سال پیش ترجمه کردم و آن‌چه چهار سال پیش نوشتم هرگز ضرورت نشر دوباره پیدا نکند و گرد و خاک تاریخ روی آن را بپوشاند. گرد و خاکی که البته نخواهد توانست از درخشش هنر مانا و ماناها چیزی کم کند.

sokhan July 21, 2010 03:54 AM
نظرات

سپاس که حق مطلب ادا کرده‌ای!

***

ممنون جناب افراسیابیِ عزیز. شاد باشید. سخن

عمو اروند July 21, 2010 07:27 PM