این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
نوشتههای ما منطقاً باید محل بازتاب طرز تفکر و فرهنگ ما باشد، اما در بسیاری موارد مشاهده شده است که چنین نیست و نوشتهها، طرز تفکر و فرهنگ دیگری غیر از طرز تفکر و فرهنگ ما را منعکس کردهاند. فرض میگیریم که نویسندهای مطلبی مینویسد در ستایش آزادی، و در آن با آبوتاب از محاسنِ آزادی سخن میگوید، اما وقتی همین نویسنده را از نزدیک ملاقات میکنیم و شناختمان نسبت به او زیاد میشود میبینیم نه تنها از آزادیخواهی بویی نبُرده بلکه استبداد جزئی از فرهنگِ اجتماعی اوست و آنچه نوشته ربطی به افکار و باورهایش ندارد. به همین ترتیب دیدهایم کسانی که سنگِ زنان را در نوشتههایشان به سینه زدهاند ولی در زندگی واقعی حقوق زنان را زیر پا گذاشتهاند یا کسانی در مذمّت تعصب و جزمیّت سخن راندهاند اما خود متعصبترینِ متعصبها بودهاند. اینگونه نویسندگان در واقع خود و خوانندگانشان را فریب میدهند و چهرهی واقعیشان با چهرهی پشتِ مقالاتشان زمین تا آسمان تفاوت دارد. اگر همین نویسندگان مدتی طولانی در زمینهای خاص بنویسند و خود را در معرض انتقاد مخاطبانشان قرار دهند، در آثار و عکسالعملها، افکار واقعیشان قابل مشاهده خواهد بود. شاید بتوان با یکی دو مقاله خواننده را فریب داد ولی اگر نوشتن ادامه یابد، در خلال واکنش، باورهای نویسنده نمایان خواهد شد.در دورهی حاضر که بچههای سبز وارد عرصهی سیاست شدهاند، مسئلهی اختلافِ میانِ اندیشه با نوشته در آثارشان هویدا شده است. سبزِ آزادیخواه و دمکراتْمسلک و تکثرگرایی که در نوشتههایش ایران را برای تمام ایرانیان میخواهد و مُبَلِّغ تساهل و تسامح مذهبیست، در برخوردِ شخصی و اجتماعی با چنان بیاعتنایی و حتی خشونتی با مخالفانِ فکری و منتقداناش برخورد میکند که در مواردی غیرقابل باور است. در صورتی که نویسنده، پیوستهنویس باشد و نسبت به واکنشِ مخالفان و منتقدان عکسالعمل نشان دهد، پرده از تفکر مستبدانهی او دیر یا زود خواهد افتاد.
این که چنین است به خودیِ خود ایراد نیست چرا که ما رشد یافته در جامعهای با فرهنگِ استبدادی هستیم که اثراتِ مخرباش حتی اگر خود را آزادیخواه بدانیم یا بخواهیم، مدتها با ما خواهد بود؛ درست مثل لهجهی زبانِ مادری که بعد از آموختنِ زبانِ دیگر با آن همراه میشود و از میان رفتنی نیست، لهجهی استبدادی، خود را هنگام صحبت با زبانِ تازهآموختهی دمکراتیک نشان می دهد. این لهجه از میان خواهد رفت، زمانی که نسل عوض شود و زبان نسل جدید کلاً تغییر یابد.
پس به چنین رفتاری که بخشی از ماهیّت ما را تشکیل میدهد ایرادی نیست. ایراد در این است که ما اولّاً به وجود این رفتارِ نهادینه شده باور نداشته باشیم و خود را واقعاً و ذاتاً آزادیخواه و ضداستبداد بدانیم، ثانیاً به خاطرِ باورِ غلطی که داریم نیازی به تصحیحِ تفکرات عقبماندهی خود نبینیم، ثالثاً به کسانی که بر ضعفهای ما انگشت میگذارند بتازیم که چنینوچنان نیستیم و با تجاهل، خود را از مزایای آگاهی محروم کنیم.
برای ما باید مشخص باشد که طرز تفکر و فرهنگ ما به هر حال در نوشتهها و واکنشهای قلمیمان نمود پیدا خواهد کرد و ضعفهایمان در مسیرِ آزادیخواهی آشکار خواهد شد. چه بهتر آنچه را که خواهان آن نیستیم ولی با وجود ما گره خورده با کار مستمر و تمرین به تدریج از خود دور کنیم.
خودنویس رسانهایست برای انعکاسِ خودِ واقعی، یا اگر واقعگرا باشیم رسانهای برای نزدیک کردنِ خودِ واقعی به خودِ ایده آلی که در ذهن و نوشتههایمان ساختهایم. با نوشتن در این رسانه میتوانیم افکارمان را در معرض قضاوت عمومی قرار دهیم و با بحثهایی که پیرامون نوشتههای ما در میگیرد در جهت تکامل فکری و فرهنگیمان گام برداریم.
sokhan August 14, 2010 03:31 AM