این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
در چند مقاله از مضرّاتِ تعصب نوشتیم، اما به روی دیگرِ سکه، یعنی تسامح هنوز اشارهای نکردهایم. در این یادداشت سعی میکنیم بابِ این بحثِ احتمالاً جنجالی را باز کنیم. یکی از مطالبی که در کشکول خبری این هفتهی گویانیوز نوشتهام به مقالهی خانم الاهه بقراط زیر عنوان "هيچکس به اندازه اين شاهزاده "لال" شفاف سخن نگفتهاست" اشاره میکند و اینکه صِرفِ رای اکثریت مردم برای حقّانیّتِ یک انتخاب کافی نیست. نمونهی آن هم انتخابِ حکومت نازیها در آلمان و حکومت اسلامی در ایران. در این مطلبِ طنز نوشتم "مردم ممکن است در مقاطعی هول شوند، یا بلبلزبانی بعضیها فریبشان بدهد، رژیم فاشیستی یا حکومت اسلامی بخواهند. شاید ما مجبور شویم به این خواست تن بدهیم اما احترامی به این خواست نخواهیم گذاشت. تا جایی هم که بتوانیم، حتی اگر یک نفر باشیم در مقابل امواج میلیونی، خواهیم گفت فاشیسم بد است، حکومت ایدئولوژیک بد است...". در اثنای نوشتن این مطلب، کتابِ «ماجرای غمانگیز روشنفکری در ایران» نوشتهی دکتر سید یحیی یثربی را به دست گرفته بودم و مطالعه میکردم. ایشان در این کتاب به نکتهای اشاره کردهاند که به بحث من مربوط میشود: «اگر از دیدگاه روشنفکر، جامعه در یک حالت غیرمنطقی و غیرعقلانی است، سازش روشنفکر با این وضع نامعقول با اقتضای روشنفکری و ذهن عقلانی وی در تضاد است. تسامح در حقیقت به معنی برابر نهادن عملی حق و باطل و درست و نادرست و خطا و صواب است. یعنی یک روشنفکر در عین اینکه به لحاظ فکر و اندیشه، تشخیص میدهد که فلان روش درست و بهمان روش برخطاست، عملاً نسبت به هر دو روش روی خوش نشان بدهد و با کسانی هم که با روش نادرست و خطا رفتار میکنند به گونهای برخورد و تعامل داشته باشد که با کسانی که دارای روش درست میباشند دارد...». البته چون کتاب را هنوز تمام نکردهام نمیدانم دکتر یثربی در نهایت چه نتیجهای از این نوشته خواهد گرفت ولی آنطور که از اعتقادات ایشان شنیدهام و آنطور که ایشان پیش از این جملات نوشته از دیدگاه ایشان «تسامح و پلورالیسم از دیدگاه سیاسی و نیز به خاطر جلوگیری از جنگها و برخوردها و تحقیرهای ناشی از جهل وتعصب، امری پسندیده است...».
از این مقدمهی نسبتاً طولانی میخواهم نتیجه بگیرم که یک: به عنوان روشنفکر نمیتوانیم همیشه با رای اکثریت موافق باشیم. دو: نمیتوانیم نظری را که درست میپنداریم بازگو نکنیم. سه: نمیتوانیم دنبال اکثریت راه بیفتیم. چهار: نمیتوانیم تسامح را با پذیرش و دنبالهروی یکی بگیریم.
به اعتقاد اینجانب تسامح یعنی من عقیدهی خودم را داشته باشم، تو عقیدهی خودت را داشته باشی، و در عرصهی سخن، من بگویم و تو بگویی؛ در عرصهی قلم من بنویسم و تو بنویسی؛ در عرصه هنر من بیافرینم و تو بیافرینی. هیچکدام مانع دیگری نشویم. هیچکدام دیگری را حذف نکنیم. بتوانیم در یک خانه، در یک شهر، در یک کشور، در یک جهان با هم زندگی کنیم، اما استقلال رای داشته باشیم و به استقلال رای یکدیگر -و نه الزاماً رای یکدیگر- احترام بگذاریم. اگر میلیونها نفر پشت تو صف کشیدند و من تنها ماندم، همان حقی را داشته باشم که تو و آن میلیونها نفر دارید. در این حالت اگر حق با من بود، ممکن است روزی آن میلیونها نفر با من همراه شوند. ولی هیچ دلیلی نیست که من، به عنوان فرد، آنچه تو و میلیونها نفر دیگر انجام میدهید یا میخواهید را به خاطر کمیّتتان بپذیرم.
در جایی مانند خودنویس حتی کسی که عقیدهاش در مقابل میلیونها عقیده قرار میگیرد –به شرط آن که ناقض حقوق بشر و قوانین و قواعد مورد پذیرش دمکراتترین کشورهای جهان نباشد- باید بتواند بنویسد. باید بتواند بنویسد حتی اگر مورد تائید هیچیک از ما نباشد. در این صورت میتوان گفت که یک قدم از تعصب دور و یک قدم به تسامح نزدیک شدهایم.
sokhan September 12, 2010 03:59 AM