این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
دکتر رامین جهانبگلو در کتاب «بین گذشته و آینده» مینویسد: «روشنفکر حقيقتجوست و کارش زندگی در حقيقت و برای حقيقت است.» (چاپ اول؛ ۱۳۸۴؛ صفحهی ۲۴۰.( عدهای برای اینکه کار حقیقتجوییشان عمق بیشتری پیدا کند آنرا از خود شروع میکنند: آیا من واقعاً حقیقتجو هستم؟ آیا من واقعاً روشنفکر هستم؟ بعد به زیر و رو کردنِ خود و واژهها میپردازند. با دهها مقاله و کتاب روبهرو میشوند که به زبان فارسی در بارهی روشنفکری نوشته شده است. از جلال آلاحمد تا دکتر شریعتی و از بابک احمدی تا دکتر عبدالکریم سروش. دیدگاهها متفاوت است؛ ارزیابیها متفاوت است. در اهمیّتِ روشنفکرِ ایرانی و روشنفکری ایران گاه چنان مبالغه میشود که منِ روشنفکر، رتق و فتق همهی امور کشورم را وظیفهی خود می بینم و گاه چنان در بیاهمیتی آن دادِ سخن داده میشود که من به این فکر میافتم نکند هر چه میکنم بیفایده باشد. برخی، روشنفکری را کالای وارداتی از غرب مینامند که مثل تمام چیزهای دیگری که بدون پایه و پشتوانهی مادی و فکری از غرب وارد شده، تغییر شکل و کاربُرد داده و اثراتاش به جای اینکه مثبت باشد منفیست. مثل اینترنتی که در غرب و در ایران اسماش یکیست ولی این کجا و آن کجا! آن یکی مایهی پیشرفت و بهروزی؛ این یکی اسباب زحمت و سیهروزی. برخی دیگر روشنفکری را در نوع ایرانیاش بسیار قدر میشناسند و پیشرفت واقعی کشور را تنها به کمک آن مقدور و میسر میدانند هر چند کار روشنفکر در زمان خود به چشم نیاید یا مفید و موثر به نظر نرسد. باری. سوال این است که آیا ما خود را روشنفکر میدانیم؟ اینجا دیگر فروتنی جایز نیست و مثلا نمیتوان گفت "اختیار دارید. بنده و روشنفکری؟! حالا کو تا ما روشنفکر بشویم." اگر پاسخ ما به این سوال بهرغم تمام تعارفهای فروتنانه مثبت است، عمل به آن یک سری لوازم نیاز دارد که باید آنها را بهتدریج فراهم کنیم. تهیه و تدارک این لوازم کار آسانی نیست. اگر مدل دکتر جهانبگلو از روشنفکر را بپذیریم و حقیقتجویی را اصل و مبنا قرار دهیم، اولین نکتهای که خود را با آن رو در رو خواهیم دید «ضدِّ حقیقت» است. به عبارتی منِ روشنفکر وظیفه خواهم داشت در راه حقیقت، با ضد حقیقت مبارزه کنم. اگر یافتن حقیقت در دوره و زمانهی ما کار آسانی نباشد، یافتن مصادیق ضد حقیقت بسیار آسان است که روشنفکر میتواند کار خود را از آنها آغاز کند.
ما امروز در اجتماع خود کسانی را میبینیم که میگویند دایرهی مربع وجود دارد و از آن با انواع و اقسام تئوریها دفاع میکنند. کسانی را میبینیم که وجود ما را در روز روشن به عنوان روشنفکر نفی میکنند و معتقدند جز شرّ به جامعه چیزی نمیرسانیم. کسانی را میبینیم که دخالت عقل در امور عقیدتی را مضر میدانند. کسانی را میبینیم که ما را به جای اینکه به سمت جلو و آینده پیش ببرند، میخواهند به سمت عقب و دورانهای مختلف طلایی (از شاهنشاهی تا اسلامی) باز گردانند. کسانی را میبینیم که با نهایت شجاعت و جسارت، در عصر ارتباطات و دهکدهی جهانی میگویند "حقیقت را نگویید! حقیقت را ننویسید! الان وقتاش نیست!"... درست که نگاه کنیم مشاهده خواهیم کرد عدهی بسیار زیادی –که الزاماً حکومتی هم نیستند- اصرار دارند یا بر حقیقت چشم بربندیم، یا آن را مسکوت بگذاریم، یا فقط تفسیر آنها را از حقیقت بپذیریم.
من خود را روشنفکر میدانم به خاطر اینکه طرفدار حقیقت و بیان آن هستم. ضد حقیقت در من انگیزهی نوشتن به وجود میآورد به گونهای که اگر با قلمام آن را ننویسم و نشان ندهم آرام و قرار نخواهم داشت. اگر در قرون وسطی زندگی میکردم و میدانستم که زمین بر خلاف نظر کلیسا مرکز جهان نیست، حتما بر ضد کلیسا مینوشتم. اگر در دورهی روشنایی اروپا متوجه میشدم که پادشاه نمایندهی خدا بر روی زمین نیست و من نباید زندگیام را تمام و کمال به دست او بسپارم، حتما علیه دستگاه سلطنت مینوشتم. اگر متوجه میشدم که پاپ و انواع و اقسام مراجع مذهبی با آن کلیساهای سر به فلک کشیده و لباسهای ظریف و رنگارنگ برای منافع زمینی خود و پادشاهان، نتیجهی "دو ضرب در دو" را هشت اعلام میکنند در حالی که دانشمندان زمینی با قوانین طبیعی دارند به من نشان میدهند که نتیجه، چهار است، حتما علیه پاپ و اعوان و انصارش قلم بر میداشتم. امروز هم به عنوان روشنفکر ایرانی کار خود را ادامهی کار تمام روشنفکران جهان در تمام قرون و اعصار میدانم: جستوجوی حقیقت و مبارزه با ضد حقیقت. هر گامی که بر میدارم گامیست به جلو و موثر که اگر امروز اثرش را مشاهده نکنیم، فردا حتما مشاهده خواهیم کرد.
روشنفکر برای عرضهی افکارش، برای عرضهی حقیقت یا نشان دادن ضد حقیقت، نیاز به رسانه دارد. خودنویس میتواند چنین رسانهای باشد.
sokhan September 12, 2010 04:00 AM