این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
عنوان و محتوای این نوشته برای عدهای از دوستان خودنویس برخورنده خواهد بود ولی چارهای نمیبینم جز بیان آنچه حقیقت میپندارم و خوشحال خواهم شد اگر دوستانِ مخالف، نظر خودشان را به صراحت در اینجا منعکس کنند. مشخص است که ضمیر جمع در این نوشته به معنای "همه" نیست، بلکه این ضمیر، بخش بزرگ یا اکثریتی را در بر میگیرد که میزان آن بر اساس شناخت مستقیم میتواند متغیر باشد. در گذشته، اعضا و هواداران گروههای سیاسی، پیش از آن که اقدامی در جهت تغییر نظام حاکم به عمل بیاورند، کارِشان را با مطالعه آغاز میکردند. آنان که جدیتر بودند، در کنار مطالعه به کار و زندگی در کنار گروههای مختلف اجتماعی مشغول میشدند تا از ذهن به عین برسند و آنچه را در تئوری میخوانند در عمل نیز مشاهده و تجربه کنند. زندگی و کار سیاسی بر خلاف امروز جدی بود. جدیّت از آنجا معلوم میشد که انسان تحولخواه و انقلابی، سوالهای اساسی مطرح میکرد و به دنبال پاسخ آن سوالها تا پای جان میرفت. "هدف از زندگی چیست؟ جهان از کجا آغاز شده و به کجا ختم خواهد شد؟ منظور از حیات چیست؟ تکامل نوع بشر به چه صورت بوده و امروز بشر در کدام مرحله از تکامل قرار دارد؟ شناخت چیست؟ توانایی انسان برای شناخت محیط اطراف و جامعهاش تا کجاست؟ جامعهی ما چگونه جامعهای ست؟ فرماسیون اقتصادی و اجتماعی آن چیست؟ چه نیروهایی در این جامعه دخیلاند؟ این نیروها از کجا قدرت گرفتهاند و به چه صورت رشد کردهاند و در کدام مرحله از تکامل قرار دارند؟ من به عنوان یک عنصر سیاسی، برای تسریع تکامل چه کار میتوانم انجام دهم؟"... سوالهایی از این قبیل در نزد افراد سیاسی مطرح میشد و برای یافتن پاسخ آنها به هر مرجع معتبری که در دسترس بود مراجعه میشد. این مَراجِع همیشه در اختیار نبودند، و گاه به همراه داشتن آنها جرمِ خطرناکی به شمار میآمد. برخی از پاسخها در کتابهای مارکسیستی بود که داشتن آنها میتوانست سر فعال سیاسی را بر باد دهد. حداقل مجازاتِ داشتن کتابهای مارکسیستی، شکنجه و زندان طویلالمدت و متهم شدن به جاسوسی برای همسایهی شمالی بود. اهل سیاست اما، تمام خطرها را به جان میخریدند و سعی میکردند برای سوالهای خود پاسخی در خور پیدا کنند. این پاسخها طبیعتا در ذهن شخص و یا حداکثر در جمعهای چند نفری یا چند ده نفری انعکاس مییافت و کس دیگری از تفکرات شخص پوینده و جوینده مطلع نمیگشت...
امروز اما همه در سطح ماندهایم. همه در اندیشهی این هستیم که حکومت اسلامی را به خاطر دشواریهایی که برای ما و مردم به وجود آورده تغییر دهیم. در حالت میانهروانهتر خواهان این هستیم که حکومت اسلامی را به یک حکومت قابل تحمل و بیآزار تبدیل کنیم. دادن چند شعار، خواستار شدن آزادی زندانیان سیاسی، پشتیبانی از چند فعال سبز، دشمنی با چند عنصر حکومتی، بیان دردهای اجتماعی مانند گرانی و بیکاری، موضعگیری نسبت به برخی از کشورهای خارجی، اینها مجموعهی موضوعاتیست که با وجود در اختیار داشتن قویترین و سریعترین وسایل ارتباط جمعی به آنها میپردازیم که باعث تاسف است. چرا از آن سوالهای اساسی و بنیادین در نوشتههایمان خبری نیست؟ چرا گذشته چراغ راه آینده نیست؟ چرا مطالبمان عمیق و مستند به فاکتهای علمی و اجتماعی نیست؟ چرا اثری از نظر اندیشمندان در نوشتههایمان نیست؟ چرا نمیدانیم که هدف نهایی از تمام تلاشهای اجتماعی و سیاسیمان چیست؟ مقصد کدام است؟ راه کدام است؟ بیراهه کدام است؟ چرا از آخرین دستاوردها در زمینهی دانش بنیادین، در زمینهی مربوط به علم بشری، در زمینهی مربوط به فلسفه و جامعهشناسی بیاطلاعیم و یا اگر مطلعیم آنها را در نوشتههای متعددمان منعکس نمیکنیم؟ چرا همه چیز شده است "نظرِ فوری من"، بدون پایهای و مایهای از نظر هزاران اندیشمند دیگر؟ چرا از اندیشمندان معاصر ایران و جهان فقط نامی بر زبان داریم و از تفکرات و دیدگاههای آنها بیخبریم...
این نکات است که باعث میشود به صراحت بنویسم ما آدمهایی سطحی شدهایم. ایدئولوژیزدایی از سیاست و اجتماع، ما را سطحی کرده است. نداشتن ایدئولوژی یا تابع و پیرو ایدئولوژی نبودن به معنای هردمبیل عمل کردن نیست؛ به معنای اهمیت ندادن به مجموعهی دانش بشری نیست. برای حرکت اجتماعی و سیاسی ابتدا باید بدانیم در کجای جهان ایستادهایم. بعد با مطالعهی تاریخ بشر راهی که ما را به اینجا رسانده است مشخص کنیم. بعد موقعیت خودمان را در جامعه معلوم کنیم. بعد امکاناتمان را برای تغییر وضع موجود بسنجیم. بعد اهداف کوتاه و بلند مدتمان را مشخص کنیم. بعد گام برداریم و عمل کنیم. این یک طرح کلیست که اهمیّت و عظمت کاری را که در پیش رو داریم به ما نشان میدهد. تغییر اساسی، با اینکه شب بخوابیم و صبح دو خط سَرسَری بنویسیم و در خودنویس منتشر کنیم عملی نمیشود. اگر هم بشود، در همان سطح، عملی میشود. باید به دنبال کار جدّی و سیستماتیک باشیم. به دنبال مطالعهی جدی و سیستماتیک باشیم. به دنبال آموختن جدی و سیستماتیک باشیم. به دنبال ارائهی نتایج و نظرات جدی و سیستماتیک باشیم.
خودنویس جایگاهیست برای عرضهی معلوماتی که میتواند عمیق و راهگشا باشد. به همان اندازه خودنویس میتواند جایگاهی برای عرضهی مطالب سَبُک و بیفایده باشد. اینکه کدام جایگاه را انتخاب کنیم به ما نویسندگان خودنویس بستگی دارد.
sokhan September 12, 2010 04:02 AM