October 24, 2010

در اهمیّت پرسش‌گری

این مطلب در خودنویس منتشر شده است.

خطرناک‌ترین پدیده‌ای که اهل ایمان با آن روبه‌روهستند، شک است. لازمه‌ی شک، طرح پرسش است. کسی که پرسشی مطرح می‌کند به دنبال یافتن پاسخ برای ندانستن‌ها و نفهمیدن‌های خود است. اگر برای پرسشْ پاسخی در خور یافته نشود، یا پاسخی متفاوت از پاسخ همیشگی به آن داده شود، در شخصِ پرسش‌گر، شک ایجاد می‌شود. مرحله‌ی بعد از شک، ناباوری‌ست. اگر شخص پرسش‌گر اهل قلم باشد، شکِّ خود را به خواننده نیز سرایت خواهد داد. شک، دشمن ایمان، بخصوص ایمان کورکورانه است. اگر شخص، جامعه، یا حکومتْ ایمانی باشند، در مقابلِ پرسش‌گر می‌ایستند و واکنش نشان می‌دهند. ابتدا سعی می‌کنند به شیوه‌های مختلف او را از پرسش‌گری باز دارند. اگر موفق نشدند، او را از سر راه بر می‌دارند. ایمان کور می‌تواند به شخص، مذهب، ایدئولوژی یا هر چیز دیگری باشد. فرقی نیست میانِ فردِ مومن به آیت‌الله خامنه‌ای با فرد مومن به آقای مهندس موسوی یا فرد مومن به رفیق لنین. هم‌چنین فرقی نیست میان فرد مومن به اسلام یا فرد مومن به کمونیسم یا فرد مومن به سکولاریسم (مومن را در این‌جا به صورت عام برای مومن کور و متعصب به کار می‌بریم، نه مومنی که با پرسش‌گری به ایمان رسیده است). اولین واکنشی که این‌گونه مومنان در مقابل پرسش‌گران نشان می‌دهند، تلاش برای جلوگیری از طرح سوال است. پرسش‌گری باعثِ شهید شدن تعداد زیادی اندیشمند و عالِم در طول تاریخ بشریت شده است. اولین شهید راه پرسش‌گری سقراط بود. اگر پرسش‌گران امروزی همراه با پرسش خود، پاسخی نیز به سوالات می‌دهند، سقراط این کار را هم نمی‌کرد و جز طرح پرسش (یا ایجاد پرسش در ذهن شنونده) کار دیگری انجام نمی‌داد. پرسش‌گر قرار نیست حتماً خود پاسخ‌گو باشد. پرسش‌گر می‌تواند طرح پرسش کند یا در ذهن شنونده/خواننده ایجاد پرسش کند، آن‌گاه شنونده/خواننده خود به دنبال پاسخ خواهد رفت. اگر پاسخی بیابد که به نفع ایمان خود است، ایمان کورَ ش تبدیل به ایمان آگاهانه خواهد شد. اگر پاسخی بیابد که به ضرر ایمان خود است، یا نسبت به ایمان خود دچار شک و تردید خواهد شد، یا ناباور خواهد گشت.

سقراط، که به گفته‌ی مرحوم محمد علی فروغی «از بزرگ‌ترین شهدای عالَمِ انسانیت است» (*) با طرح سوال نسبت به آن‌چه در زمان خودش مُسَلَّم و قطعی شمرده می‌شد، «با دست انداختن و استهزاء»، و «سوال و جواب و مجادله»"، «خطای مخاطب را ظاهر می‌کرد» و بدین طریق می‌کوشید حقیقت را کشف کند. این کارِ او را «مامائی» می‌نامیدند چرا که او می‌گفت «دانشی ندارم و تعلیم نمی‌کنم بل‌که مانند مادرم «ماما» هستم. او کودکان را در زادن مدد می‌کرد، من نفوس را یاری می‌کنم که زاده شوند، یعنی به خود آیند و راه کسب معرفت را بیابند. آخرْ عاقبتِ سقراطِ پرسش‌گر معلوم بود: «صاحبان قدرت وجود او را خطرناک شمردند، و در هلاکش پای فشردند». در پایانِ کار نیز، جام شوکران به دست‌اش دادند تا از شرِّ پرسش‌های او خلاص شوند(**): «سرانجام مقامات حکومتی سقراط را به اتهام فاسد کردن جوانان و بی‌ایمانی به خدایان شهر بازداشت کردند. در دادرسی، محکوم به مرگ با نوشیدن جام زهر شد...»(***). «با خودت صادق باش!». این جمله‌ای‌ست که برایان مگی به عنوان آموزه‌ی سقراط از آن یاد می‌کند. می‌نویسد: «سقراط حاضر بود به دست قانون به هلاکت برسد ولی از حرف خود که آن را حق می‌دانست دست بر ندارد. او حتی در عمل هم چنین کرد، در حالی که اگر می‌خواست، می‌توانست بگریزد.»

نکته‌ای که در داستان سقراط جالب توجه است این است که او شخصاً هیچ ننوشت. به عبارتی اصلاً در صدد پاسخ‌گویی و مطرح کردنِ خود نبود. او با همین پرسش‌گری و یادهایی که افلاطون از او و درس‌هایش کرد، در ذهن میلیاردها انسان به عنوان حکیم و فیلسوف، در طی قرن‌ها و در تمام سرزمین‌ها ماندگار شد.

حال قرار نیست ما سقراط شویم، و قرار نیست سوالات سخت و دشواری که ایمانِ ایمانیان را متزلزل می‌کند مطرح سازیم. همین قدر که به خود اجازه دهیم در مورد سیاست کشور، در مورد اشخاصی که امروز به عنوان رهبران حکومت یا ضد حکومت شناخته شده‌اند، در مورد اجتماع و اقتصاد و فرهنگ و هنر، در مورد عاقبتِ کارها و راه‌ها و روش‌ها، طرح پرسش کنیم خوشحال کننده است. ما نمی‌خواهیم مانند سقراط دنبال معانیِ کلماتِ پیچیده‌ای مانند عدالت و نیکی و حق برویم؛ این کار را فیلسوفان برای ما انجام می‌دهند. ما می‌خواهیم در محدوده‌ی فهم و درک خودمان، در محدوده‌ی کشور و سیاست و مذهبِ خودمان، پرسش‌های‌مان را مطرح کنیم. ما می‌خواهیم بدانیم در همین دوره‌ی سی ساله چه کرده‌ایم و نتیجه‌ی اَعمال‌مان چه بوده است. ما می‌خواهیم بدانیم از کجای تاریخ آمده‌ایم و به کجای تاریخ می‌رویم؛ ما می‌خواهیم بدانیم چه عواملی امروزِ ما را ساخته‌اند و فردای ما چگونه ساخته خواهد شد؛ و پرسش‌های دیگری از این قبیل که پاسخ‌اش را حداقل من به عنوان نویسنده‌ی این سطور نمی‌دانم.

در نوشته‌های پیشین گفتیم که کار روشنفکر، جست‌وجوی حقیقت است. سقراط نیز در جست‌وجوی حقیقت بود و بهای آن را با جان خود پرداخت. اگر با پرسش‌گری حقیقت آشکار می‌شود، بر ما روشنفکران است تا پرسش‌گر باشیم که البته امیدواریم به قیمت جان کسی تمام نشود!

خودنویس جایگاهی‌ست برای پرسش‌گری. اگر به گفته‌ی سقراط با خودمان صادق باشیم خواهیم توانست پاسخ‌هایی بیابیم که سدهای ایمانِ کور را در درون ما بشکند. شاید هم نه، در ایمان‌مان استوارتر شویم؛ شاید دچار شک و تردید شویم؛ شاید ناباور شویم. هر چه هست پرسش‌گری باعث خواهد شد دچار "تحول" شویم. تحول، نشانه‌ی زندگی و پویایی‌ست. خودنویس می‌تواند به متحول شدنِ ما کمک کند.

* سیر حکمت در اروپا، جلد اول، محمد علی فروغی، انتشارات کتابفروشی زوّار، تهران ۱۳۴۴، صفحه‌ی ۱۵
** همان، صفحه‌ی ۱۶
*** سرگذشت فلسفه، براین مَگی، ترجمۀ حسن کامشاد، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۸۶ تهران، صفحه‌ی ۲۲

sokhan October 24, 2010 12:52 PM
نظرات