این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
اغلب ما خواهان تغییر وضعیت سیاسی و اجتماعی در ایران هستیم. دامنهی این تغییر نزد هر یک از ما متفاوت است: برخی خواهان تغییر کل نظامیم؛ برخی خواهان اصلاح اساسی در چهارچوب نظام فعلی هستیم. برای دستیابی به این اهداف، هر یک از ما روش خاص خود را داریم. این روشها بستگی به شرایطی دارد که جامعهی ما در آن به سر میبَرَد. از یک سو ما خواهان تاثیرگذاری بر جامعه هستیم، از سوی دیگر جامعه با رفتار خود بر ما تاثیر میگذارد. هدفِ گروهها و فعالان سیاسیِ تحولخواه، آوردنِ مردم به میدان مبارزه با حاکمیت است. برای به میدان آوردنِ مردم، معمولاً از دو روش ایجاد هیجان و ایجاد فکر استفاده میشود. اولی بر احساسات و دومی بر عقلِ مردم تکیه میکند. فعالان سیاسی ما، در زمان بحرانهای اجتماعی، بیشتر بر ایجادِ هیجان، و در زمان آرامش اجتماعی بیشتر بر ایجاد فکر تکیه میکنند. حفظ تعادل میان این دو، هنر فعال سیاسیست که متاسفانه در ایران ما کمتر به چشم میخورَد. مشکل بزرگی که امروز با آن روبهرو هستیم، اصرار بر ایجاد هیجان در زمانیست که زمینههای اجتماعیِ آن فراهم نیست. به طور مثال با اوجگیریِ جنبش سبز و به حرکت درآمدنِ میلیونها ایرانی، تهییج، نقش عمدهای در ادامهی حرکت مردم داشت. با فروکش کردن جنبش، گروهی از فعالان سیاسی به گُمان این که مردمْ تحت تاثیر مستقیم سخنان ایشان به حرکت در آمدهاند، سعی کردند با ایجاد هیجان کاذب، مردم را همچنان در خیابانها نگه دارند، حال آنکه مردم برای ورود به عرصهی مبارزات سیاسی یا خروج از آن، محاسباتی میکنند که در ترکیب اجتماعی، شکلی بسیار پیچیده و بغرنج به خود میگیرد و به همین لحاظ قابل پیشبینی نیست. اما فعالانی که بیشتر در ذهنِ خود زندگی میکنند تا در متنِ اجتماع، کلامشان را چنان قدرتمند میبینند که میتواند این محاسبات را تغییر دهد و این سرآغاز اشتباه است.
این گروه از فعالان سیاسی برای ایجاد هیجان کاذب، به اغراق و دروغ روی میآورند. اغراق و دروغ شاید بتواند برای مدتی عدهای را هیجانزده کند و در میدان مبارزات سیاسی نگه دارد ولی چون پایه و اساسی ندارد خیلی زود جای خود را به حقیقت میدهد، که معمولاً تلخ است و تلخی آن باعث ناامیدی و یأس میگردد.
اما نویسندگان سیاسی، که عدهای از آنها فعال سیاسی نیز هستند، گاه فاصلهی میان نویسندگی با فعالیت سیاسی را در نظر نمیگیرند و ایجاد هیجان را بر ایجاد فکر مُقَدَّم میدارند و برای ایجاد هیجان، گاه به اغراق و دروغ روی میآورند. اغراق و دروغ اگر برای فعال سیاسی عیب است، برای نویسندهی سیاسی عیبِ بزرگ است؛ عیب بزرگی که به شکل مکتوب به نام نویسنده ثبت میشود و او را به عنوان کسی که در سرخوردگی یا گمراهی مردم نقش داشته -دیر یا زود- انگشتنمای خاص و عام میکند. موردِ جلال آل احمد و کاهش میزان محبوبیت او بعد از چند دهه، هشداریاست به نویسندگان سیاسی امروز.
خودنویس باید سعی کند حتیالمقدور از نوشتههای اغراقآمیز و آلوده به دروغ فاصله بگیرد. نوشتههای انتقادی این فاصلهگیری را نشان میدهد. نوشتههای انتقادی جلوی یأس و ناامیدی را میگیرد و شادابی و امید را جایگزین آن میسازد.
sokhan October 24, 2010 12:49 PM