این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
هفتهی پیش در اهمیّتِ پرسشگری نوشتیم و این که روشنفکر برای نزدیک شدن به حقیقت باید پرسشگر باشد. گفتیم از اولین پرسشگرانِ تاریخِ اندیشه یکی هم سقراط بود که شهید راه پرسشگری شد. او میپرسید عدالت چیست؟ شجاعت کدام است؟ نیکی چیست؟ حق کدام است؟ به این پرسشها هنوز هم پاسخ راضیکننده و جامعی داده نشده است. یکی از پرسشهایی که در دورهی ما زیاد مطرح میشود و پاسخ راضیکننده و جامعی به آن داده نمیشود این است که چگونه میتوان به آزادی بیان بی حدّ و مرز دست یافت؟ پرسشی که اگر امروز سقراط زنده بود، بیتردید در پاسخ آن در میمانْد. این پرسش، یک پرسش تئوریک صِرف و مبتنی بر بازی الفاظ نیست؛ پرسشیست که اکثر روشنفکران جوامع استبدادزده با آن روبهرو هستند. حتی روشنفکرانِ جوامعِ «آزاد»(*)، کماکان با به خطر انداختن جان خود در صدد پاسخ دادن به این پرسش میباشند. نمونهی امروزی و روشن آن جریان کورت وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکیست که به خیالِ دستیابی به آزادی بی حدّ و مرز، با کشیدن چند کاریکاتور از پیامبر اسلام، از ترس جاناش در خفا و تحتالحفظ زندگی میکند و به خاطر آزادی بیان، بسیاری از آزادیهای فردی و اجتماعی خود را از دست داده است. نویسندگانِ از استبداد رستهی ما نیز چون هادی خرسندی و دکتر علیرضا نوری زاده در کشورهای «آزاد» به خاطر تلاش برای گسترده کردن حدّ و مرز آزادی بیان کماکان در خطر زندگی میکنند. در تعریف کلی، جهان ما امروز محل جدال و نزاعِ طالبانِ محدود شدن آزادی با خواهندگان و کوشندگان گسترش حدّ و مرز آزادیست. اگر حقیقت را انطباق فکر (و در مرحلهی عالیترِ آن، گفتار و نوشتار) با واقعیت بدانیم، حقیقت این است که آزادی بی حدّ و مرز در هیچ جای دنیا، نه وجود داشته، نه وجود دارد، و نه میتواند وجود داشته باشد، ولی جوامع میتوانند به طرف گسترده کردن این حدّ و مرز، یا در جهت خلاف آن، گام بردارند که اولی برای ما روشنفکران ایرانی مطلوب و دومی نامطلوب است. بنابراین بعید است بتوان به آنچه مثلا کانون نویسندگان ایران به عنوان آرمان تعیین کرده، نه در ایران ما و نه در هیچ جامعهی دیگری دست پیدا کرد.
اما برای اثبات این مدعا، ابتدا باید کلمات را تعریف کنیم. کاری که دیروز سقراط میکرد و امروز متخصصان فلسفهی سیاسی میکنند. این تعاریف از تعاریفِ پیچیدهی تئوریک و غیر کاربُردی آغاز میشود و به تعاریف روزمره و کاربُردی میرسد. تعاریفی که مثلا آیزایا برلین از آزادی ارائه میدهد، برای منی که در ایران، آزادیِ نوشتنِ سادهترین افکار خود را ندارم شاید لوکس و بیفایده به نظر برسد، اما حقیقت این است که برای تعیین ایدهآلها -ایدهآلهایی که بتوان به آنها دست یافت و نه فقط از آنها حرف زد- باید با تعاریف و مصداقهایی که اندیشمندان جوامع «آزاد» بر پایهی سالها مطالعه و مشاهده و تجربه به ما عرضه میکنند آشنا شویم. سادهتر بگویم، اغلب ما اهل قلم ایرانی، از آزادی بیان تصوری داریم که نه در ایران و نه در هیچ جای دنیا دستیافتنی نیست؛ ما برای رسیدن به این آزادیِ در ذهن ساخته مبارزه میکنیم و حتی جان خود را به خطر میاندازیم، اما اگر با تعاریف و نظر فیلسوفان سیاسی جهان آشنا شویم پی خواهیم بُرد که اصلِ هدفْ مخدوش است و مقصدْ موجود نیست لذا راهی به سمت آن وجود ندارد و راهی که ما میرویم لااقل به این هدف و به این مقصد نخواهد رسید. لازمهی تعیین هدف و مقصدِ درست، شناسایی هدف و مقصد نادرست است. مثلا برای شخص نگارنده، هدف و مقصد درست، گسترده کردن تدریجی حدّ و مرز آزادی بیان و میل به سمت آزادی مطلق است؛ آزادی مطلقی که دست یافتن به آن در سیستمهای بزرگ و کوچکی که در چهارچوب آنها اسیر و زندانی هستیم امکانپذیر نیست.
یکی از این سیستمها که جلوی چشم ماست و به نظر میرسد که به نفعِ آزادی و آزادی بیان قابل تغییر یا اصلاح است، سیستم سیاسیست. ولی این سیستم، خود جزء بسیار کوچکی از مجموعهی سیستمها، و در تحلیل کلی محصول فعل و انفعال و تجزیه و ترکیب آنهاست. گوشهی کوچکی از این سیستمِ بزرگِ در هم پیچیده، زیرْسیستمِ معیوب و در حال تجزیه و تلاشیِ حکومت ایران است که چون نزدیک ماست به چشمْ خیلی بزرگ میآید و علتالعلل تمام ناکامیها و تیرهروزیها و سدّ راه آزادی و آزادی بیان معرفی میشود. تردیدی نیست که برای گسترده کردن آزادی بیان این سدِّ پُر تَرَک باید در هم شکسته شود اما اگر تصور میکنیم پشت این دیوار تیره، سرزمینِ آزادی قرار دارد و ما بدون هیچ مانعی به این بهشتِ رویایی خواهیم رسید، سخت در اشتباهیم...
[ادامه دارد]
* درستتر است به جای «آزاد» بگوییم «آزادتر».
sokhan October 24, 2010 12:54 PM