برای خواندن اين مطلب در خبرنامه ی گويا روی اينجا کليک کنيد.
در کشکول شماره ی ۱۳۱ می خوانيد:
- حلول روح آقای خمينی در جسم حجةالاسلام کروبی
- منشور ضد بشر خامنه ای کبير
- دعوای قرآن و انجيل
- آپانديس و رابطه ی آن با فلسطين عزيز
- همنوع عيسی سحرخيز
- خدا شاه را بيامرزد
- شيوا نظر آهاری های مجازی در مقابل دادستانی تجمع کردند
- احمدی نژاد دشمنان را غيب کرد
چند کلمه با خوانندگان
عادت به نوشتن از خود و بخصوص مشکلات ندارم ولی شايد حمل بر بی اعتنايی به خوانندگان شود اگر دو سه کلمه در باره ی تاخير در انتشار کشکول ها ننويسم. ابتدا به خاطر جابه جايی های پی در پی و عوارض نامطلوب ناشی از آن و در ماه گذشته به دليل بيماری، انتشار کشکول دچار بی نظمی شد که اميدوارم با رفع مشکلات و به دست آوردن سلامتی کامل، کشکول سر وقت و منظم منتشر شود. شايد خوانندگان ارجمند با مشاهده ی اين تاخيرها تصور کرده باشند که اين جانب مثل برخی از نويسندگان دچار یأس سياسی شده ام. چنين نيست و تجربه ساليان گذشته ما را اين بار هشيار نگه داشت تا امکان ترصد و عقب نشينی را از نظر دور نداريم به همين خاطر جايی برای یأس و دلمردگی نيست هر چند نمی توان اندوه ناشی از حاکم شدن اختناق بر کشورمان را منکر شد. به اعتقاد من، نويسنده ی سياسی بايد قلم اش در روزهای سکوت و سرکوب و یأسِ عمومی فعال تر شود و با نوشته هايش بذر اميد بپراکند و منتظر بماند اين بذر در زمان مناسب رشد کند و جوانه زند. البته نبايد تبليغ خوشباشی و خوشخيالی و خوشباوری کرد که اين ها برای جامعه ی جوان ما سمّ است. می توان در فضای غم آلود کنونی با طنزِ اميدبخش، دل ها را شاد کرد و اين با اميد دادنِ عبث فاصله ی بسيار دارد. خوشباشیهای تصنعی و خوشخيالیهای ساده لوحانه و خوشباوریهای رقت انگيز باعث موفقيت نمی شود؛ موفقيت در مبارزه ی مستمر و پافشاری بر اصول است، چه عملی، چه قلمی. به هر حال ما دوران سختی را می گذرانيم. بايد در حفظ خود بکوشيم. "حفظ خود" معنای وسيعی دارد: منظور از "خود" خودی ست که در درون ماست. همان قدر که بايد مراقب بود تا خود بيرونی از گزند گزمگان در امان بماند بايد مراقب بود خودِ درون هم از گزند یأس و نااميدی مصون بماند. طنز وسيله ای ست که می تواند جلوی چنين گزندی را بگيرد. برای خوانندگان عزيز کشکول شادی و سلامتی آرزو می کنم.
حلول روح آقای خمينی در حجةالاسلام کروبی
"مهدی کروبی، يکی از رهبران مخالفان دولت در ايران، در نامه ای به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجلس خبرگان اين کشور، خواهان اعمال نظارت بر عملکرد رهبر ايران و نهادهای تحت نظر او شده است. آقای کروبی در اين نامه که تاريخ روز ۲۲ شهريور را دارد و يک روز پيش از آغاز اجلاسيه اخير خبرگان نوشته شده است، رهبری را طبق قانون اساسی در قبال اختياراتش مسئول دانسته و گفته است که مجلس خبرگان بايد جلوی "تزلزل جايگاه ولايت فقيه و رهبری به واسطه اهمال در انجام وظايف يا استفاده نادرست از اختيارات" را بگيرد." «بی بی سی»
غلط نکنم روح آقای خمينی در جسم آقای کروبی حلول کرده است. نامه ی ايشان به رئيس مجلس خبرگان را که می خوانيم ياد سخنان آقای خمينی می افتيم در باره ی کاپيتولاسيون. شجاعتی که امروز در آقای کروبی می بينيم مشابه همان شجاعتی ست که آقای خمينی در زمان شاه از خود نشان داد. حرف های او عينِ حرف های آقای خمينی ست که در زمان شاه می زد. بيانيه های او عين بيانيه های آقای خمينی ست که در زمان شاه صادر می کرد. حتی مَنِش او با منش آقای خمينی تفاوت چندانی ندارد. همين منش بود که سال ۵۷، ميليون ها ايرانی را به خيابان ها کشيد و طرفدار خمينی کرد.
فقط يک چيز ما را ناراحت می کند و آن رفتار و منش آقای خمينی بعد از کسبِ قدرت است. اميدواريم روح آقای خمينی بعد از پيروزی جنبش سبز از جسم آقای کروبی خارج شود و در هيچ جسم ديگری حلول نکند!
منشور ضد بشر خامنه ای کبير
"منشور حقوق بشر کوروش موسوم به استوانه کوروش صبح جمعه وارد کشور و تحويل موزه ايران باستان شد. به گزارش خبرنگار مهر، لوح کورش که قرار است به مدت چهارماه در ايران بماند فردا از محفظه ويژه، با حضور رئيس موزه ملی بريتانيا و نمايندگانی از دو کشور ايران و انگلستان باز و پس از اعتبارسنجی و انجام مراحل مقدماتی برای نمايش عمومی آماده می شود. اين لوح توسط جان کرتيس، مدير بخش خاورميانه موزه ملی بريتانيا به صورت پلمب شده و با حفاظت ويژه به موزه ملی ايران تحويل و در خزانه آن قرار گرفت... ابتدا تصور می رفت نوشتههای گرداگرد اين استوانه گلی از فرمانروايان آشور و بابل باشد. اما بررسيهای بيشتری که پس از گرته برداری و آوانويسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که اين "نبشته" در سال ۵۳۸ پيش از ميلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی و به هنگام ورود به شهر بابل نوشته شده است، نوشته ای که برگردان آن حيرت باستان شناسان را برانگيخت: "آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذيرفتند… مَردوک (خدای بابلی) دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد… نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. من برای صلح کوشيدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. فرمان دادم هيچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد… فرمان دادم… تمام نيايشگاههايی را که بسته شده بود، بگشايند... اهالی اين محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."" «خبرگزاری مهر»
و اکنون منشور ضد بشر خامنه ای کبير:
آن گاه امام خمينی رفت و من وارد شدم... مردم همه توی سرشان می کوبيدند... من جسم ام ناقص بود و اعتماد به نفس نداشتم... آن گاه آقای هاشمی به من اعتماد به نفس داد و من دُور گرفتم... من دور گرفتم و "آقا" شدم... بعد رهبر شدم... اگر بگذارند حاضرم خدا هم بشوم... من هيچ چيز را ارجمند و گرامی نداشتم جز خودم... حتی به قانونی که خودم نويساندم پایبند نماندم... دل های پاک مردم ايران، تنفر از مرا در درون خود جای داد... آن گاه با مردم وارد جنگ شدم... سپاه [پاسداران] بزرگ من با خشم و عصبانيت وارد کارزار شد... مردم فحش می دادند، سربازان من تير در می کردند... مردم اعتراض می کردند، سربازان من آن ها را با ماشين زير می گرفتند... زندان ها را پر کردم از جوانان و پيران... از زنان و مردان... از نويسندگان و روشنفکران... سربازانِ من با بطری نوشابه از زندانيان پذيرايی می کردند... [اين قسمت از منشور در اثر خون آلود بودن قابل بازخوانی نيست]... شکنجه می دادند... شلاق می زدند... متهمين را در سلول های قبر مانند زندانی می کردند... خدای بزرگ از دست من ناخرسند شد... به دَرَک... فرمان دادم... درِ چند مسجد را گِل گرفتند... چند قبرستان را تخريب کردند... بدبختی و بيچارگی را به تمام مردم اعطا کردم...
دعوای قرآن و انجيل
"حضرت آيت الله ناصر مکارم شيرازی از مراجع عظام تقليد گفت: اگر عده ای مسيحی نادان بخواهند در سالروز واقعه ۱۱ سپتامبر در کليسای خود در آمريکا، کتاب مقدس قرآن را آتش بزنند، ما باز هم به عيسی (ع) احترام می گذاريم." «خبرآنلاين»
قرآن- بسم الله الرحمن الرحيم...
[انجيل با پوزخند حرف قرآن را قطع می کند]- ول کن بابا. تو هم ما را گرفتی ها! اين را می گويی ولی قاصم الجبارين بيشتر به تو می آيد. از من ياد بگير که اين قدر مهربان هستم و می گويم که پدر آسمانی ما عيسی مسيح آمد تا بار گناهان شما را به دوش بکشد و شما بخشيده شويد.
قرآن- هِه. حالا ما تو را در متنِ خودمان تائيد می کنيم بچه پُررو نشو ديگه. می گيم قبول ات داريم ولی عزيز، تو که راس راستی انجيل نيستی؛ تو تحريف شده ی انجيلی. مثل بچه ای می مونی که از پرورشگاه گرفته باشند و بزرگ کرده باشند و او هم فکر کند حقيقتا بچه ی پدر و مادرش است در حالی که نيست. اين اوّلنْدِش. دُوُّمَنْدِش همچين حرف می زنی که کسی که تاريخ نخونده باشه فکر می کنه شما اصلا خشونت و کشتار تو مرامت نيست. عزيز جان، هر کی يادش نباشه، ما که يادمون هست خواننده های تو چقدر مخالفان شان را به اسم جادوگر و کافر زنده زنده در آتش سوزاندند. جالب هم استدلال آن ها بود که چون تویِ تُو نوشته شده است نبايد خون آدم ها را زمين ريخت پس آدم ها را بايد زنده زنده سوزاند. هه هه هه...
انجيل- خب. نمی خواستم وارد اين صحبت ها بشم ولی حالا که حرف از خشونت به ميون آوردی بد نيست يادآوری کنم که خواننده های شما مثل طالبان و مسئولان حکومت اسلامی و گروه های ديگه ای که تو را روی سرشان می ذارن و حلوا حلوا می کنن همين طور در حالِ آدم کشتن و شکنجه و تجاوز به مردم هستند. حالا تاريخ قرون وسطی را به رخِ من می کشی؟
قرآن [با عصبانيت]- حالا حرف حسابت چيه؟
انجيل- حرف حساب من؟! حرف حسابِ تو چيه؟
قرآن- يعنی چه؟ کشيش هوادارِ تو می خواد مرا آتيش بزنه بعد می پرسی حرف حسابِ من چيه؟ چرا فرا فِکَنی می کنی؟
انجيل- من فرا فکنی می کنم؟! الحق که کارِت پُلِميکه. يادته هوادارای تو اوايل انقلاب نمی ذاشتن من منتشر بشم. يادته تو صفحه ی اول من می نوشتند بسم الله الرحمن الرحيم...
قرآن- خوبه ياد سی سال پيش افتادی. حالا لابد به همين دليل هوادارای تو می خوان مرا آتش بزنند.
انجيل [با بی حوصلگی]- ببين من حال و حوصله ی دعوا مرافعه ندارم.
قرآن- ولی من دارم. نه تنها من بل که هوادارهای من هم دارند. نديدی هنوز مرا آتش نزده يک عده شروع به اعتراض کردند.
انجيل [با پوزخند]- آره. يک مشت گری گوری افتادند به جونِ هم. يک عده هم کشته شدند.
قرآن- هوادارهای منو مسخره می کنی؟ بزنم تو دهنت؟
انجيل- جرات داری بزن. فکر می کنی هوادارهای متعصب من که خون خون شون را می خوره بی کار می شينن تا هوادارهای تو هر غلطی دلشون خواست بکنند؟ باور کن اگر دولت های سکولارِ غرب جلوی اون ها را نمی گرفتند بدتر از کشورهای اسلامی با شما رفتار می کردند.
قرآن- آره؟! اين طورياست؟
انجيل- بله. همين طورياست.
[قرآن و انجيل دست به يقه می شوند. پدرشان آن ها را از هم جدا می کند. هر يک از کتاب ها به گوشه ای می روند و کينه ی ديگری را به دل می گيرند. منتظر می شوند تا فرصت مناسبی پيش بيايد و ضربه ی خودشان را بزنند...]
آپانديس و رابطه ی آن با فلسطين عزيز
"طالب نعمتپور فرنگی کار وزن ۹۴ کيلوگرم ايران در مسابقات جهانی ۲۰۱۰ مسکو که طبق قرعه به حريف اسرائيلی برخورد کرده بود، به دليل آن چه درد شديد از ناحيه آپانديس عنوان شده است به بيمارستان منتقل شد." «دويچه وله»
به لطف جمهوری اسلامی دايره ی لغاتِ استعاریِ فارسی روز به روز گسترده تر می شود. از اين به بعد وقتی می گويند آپانديس کسی درد گرفت، ياد مبارزه مسلمانان انقلابی ايران در راه فلسطين می افتيم. آنفولانزا هم يعنی حمايت از حقوق مردم فلسطين. کمر درد هم يعنی تلاش در راه مستضعفانِ فلسطينی.
عزيزم! اگر داری مبارزه می کنی، مثل بچه های ايران که با جمهوری اسلامی مبارزه می کنند، مثل روزنامه نگاران و نويسندگان و روشنفکران ايرانی سرت را بالا بگير بگو دارم مبارزه می کنم. به خاطر مردم فلسطين روی تشک کشتی نمی روم. هر طور هم می خواهد بشود بشود. يعنی چه درد آپانديس ام عود کرده يا آنفولانزا گرفته ام يا کمر درد شده ام. مردم فلسطين از کجا بفهمند که دردِ آپانديس يعنی مبارزه در راه آن ها؟ مرض ها که ته کشيد چه می کنی؟ وقتی رو به روی حريف اسرائيلی قرار گرفتی می گويی اسهال گرفته ام؟ يا پروستات ام ورم کرده شاش بند شده ام؟ يا بر عکس، فشار بهم آمده سلسلةالبول گرفته ام؟ بيچاره مردم فلسطين را بگو که مبارزات شان به چه استعاره هايی آراسته خواهد شد!
همنوع عيسی سحرخيز
"آقای دادستان! به عيسی سحرخيز به عنوان يک هم نوع نگاه کنيد؛ نامه همسر سحرخيز به دادستان تهران..." «خبرنامه گويا»
خانم سحرخيز در اثر ناراحتی زياد دچار اشتباه بزرگی شده و ناخواسته به همسر دلاورِ خود توهين کرده است. آقای سحرخيز کجا از نوع آقای دادستان است که خانم سحرخيز از او انتظار نگاه به "همنوع" دارد؟ سحرخيز انساندوست است، دادستان انسانکُش. سحرخيز آزادی خواه است، دادستان اسارت خواه. سحرخيز دنبال انسان سر افراز است، دادستان دنبال حيوان سر به راه. سحرخيز انسان را در اوج می خواهد، دادستان انسان را تو سری خور. سحرخيز زبان گويا می خواهد، دادستان زبان بريده. با اين تفاصيل آيا دادستان را می توان همنوعِ سحرخيز دانست و از او انتظار حمايت و ياری داشت؟ بهتر است خانم سحرخيز اين اشتباه را به نحوی تصحيح کنند.
خدا شاه را بيامرزد
"شيوا نظرآهاری به شش سال حبس به همراه تبعيد به زندان ايذه و ۷۶ ضربه شلاق محکوم شد." «کلمه»
***
"حکم ۸ سال و نيم زندان مجيد توکلی در دادگاه تجديدنظر تاييد شد." «آفتاب نيوز»
خيلی اعتراف ناجوری دارم می کنم ولی حقيقت را بايد گفت: واقعا ما آدم های خری بوديم که از دادگاه ها و يا به عبارتی بيدادگاه های نظامی شاه انتقاد می کرديم! ببخشيد که توهين می کنم ولی اين توهين به خودم بر می گردد. بياييد منطقی باشيم. در زمان شاه شما می آمديد يک کتاب مارکسيستی می خوانديد، با دوستان هممرامتان جلسه می گذاشتيد، اصلا وحشتناکتر از همه، اسلحه بر می داشتيد و با نارنجک و بمب به جنگ عوامل امپرياليسم می رفتيد، با شما چه کار می کردند؟ می بردند زندان، می زدند، شکنجه می کردند، بعد هم می فرستادن تان دادگاه نظامی آنجا يک محاکمهی فرمايشی برگزار می شد و شما محکوم به اعدام يا حبس ابد می شديد. اعدام تان هم با نهايت احترام صورت می گرفت. وصيت نامه ای می نوشتيد و وصيت نامه تان در اختيار خانواده قرار می گرفت و قبر مشخصی هم داشتيد که لااقل خانواده تان می توانستند بيايند برای تان فاتحه بخوانند.
اما حالا چی؟ افتاده ايم دست کسانی که يک محاکمه ی فرمايشی هم برای آدم برگزار نمی کنند. خودشان می بُرند و خودشان می دوزند و خودشان به تن می کنند؛ رای زندان و شلاق و تبعيد و اعدام صادر می کنند. وکيل تان هم که بيايد حرف بزند، خودش را می گيرند می اندازند زندان تا ديگر از اين غلط ها نکند. اعدام هم که می کنند حق فاتحه خواندن به خانواده تان نمی دهند. وصيت نامه تان را هم سانسور می کنند. در شاهکار آخرشان هم دختر مردم را به شهری تبعيد کرده اند که اصلا زندانش بند زنان ندارد (محمدشريف، وکيل شيوا نظرآهاری: زندان ايذه بند زنان ندارد چه برسد به زندانی سياسی «راديو کوچه»). آخر بابا. يک ظاهرسازی چيزی بکنيد لااقل آدم دل اش خوش باشد که قوه ی قضائيه مستقل دارد و از بازجو دستور نمی گيرد و کار قاضی ادامه ی کار شکنجه گر نيست. واقعا خاک بر سر ما که قدر بيدادگاه های شاه را ندانستيم.
شيوا نظر آهاری های مجازی در مقابل دادستانی تجمع کردند
"شيوا نظر آهاری به ۶ سال حبس و ۷۶ ضربه شلاق محکوم شد." «خودنويس»
طبق گزارش های دريافتی، کسانی که در اينترنت و فضای مجازی شعار داغ و هيجان انگيزِ "ما شيوا نظرآهاری هستيم" داده بودند، اکنون در مقابل دادستانی در صفوف به هم فشرده گرد آمده اند و به حکم صادره توسط دادگاه اعتراض می کنند. نامبردگان با حمل تصاوير شيوا و شعار ما همه شيوا هستيم آمادگی خود را برای مقابله با حکم شيوا اعلام می کنند. عده ای با نشستن در وسط پياده رو، عده ای با نشستن در وسط خيابان، عده ای با بوق زدن، عده ای با پوشيدن پيراهن سبز، عده ای با سر کردن روسری سبز، صدای اعتراض و شيوا بودن خود را به گوش مسئولان می رسانند. طبق آخرين خبرها، ترافيکِ سايت های خبری و اشتراک اخبارِ اينترنتی به شدت کاهش يافته وتعداد بازديدکنندگانِ همزمان سايتِ بالاترين به رقم باورنکردنی ۳۰۰ نفر رسيده که سايت آمارگير نشان می دهد تمامیِ اين ۳۰۰ نفر ساکنان خارج از کشور می باشند. البته اين امر کاملا طبيعی ست چرا که شيوا نظر آهاری های مجازی اکنون در وسط خيابان هستند. خبرهای تکميلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
احمدی نژاد دشمنان را غيب کرد
"سخنرانی احمدینژاد برای صندلیهای سازمان ملل." «خودنويس»
***
"اظهارات زير متن پياده شده اظهارات احمدینژاد درباره هاله نور در ديدار با آيتالله جوادی آملی است: «خودشون آنقدر عليه ما تبليغ کرده بودند که همه گوشها و چشمها به سمت ما بود، که اين احمدینژاد کی هست... و عجيب بود که تو خيابون راه میرفتيم... توی هر ساختمون که میرفتيم همه توجهها به سمت هیأت ايرانی بود...اصلا ديگران کانه وجود نداشتند... من روز آخری که صحبت میکردم يک نفر از اين همين هیأت به من گفت...گفت وقتی که شروع کردی بسم الله و اللهم گفتی...من ديدم يه نوری اومد اينجوری تو رو احاطه کرد[احمدینژاد با دست اندازه هاله نور را نشان میدهد] و تو رفتی توی حصنی و حصاری...تا آخر...خودم هم اينو حس کردم...و جالب بود که در اون ۷-۸ دقيقه اونهايی که پايين نشسته بودن تا آخر مژه نمیزدند. اين که میگم مژه نمیزدند غلو نمیکنمها، نه همينطور نشسته بودند و چشمها و گوشهاشون باز شده بود و نگاه میکردند»!" «آفتاب نيوز»
[احمدی نژاد در مسجد جمکران کنار آيت الله جنتی نشسته و برای ايشان از سخنرانی در سازمان ملل تعريف می کند. آيت الله جنتی که اخيراً موفق شده از دست عزرائيل فرار کند با شعف بسيار به سخنان او گوش می دهد]- بالاخره تبليغات دشمن بی اثر نيست. خيلی ها با چشم بد به ما نگاه می کردند. راست می رفتيم، می گفتند سکينه، چپ می رفتيم، می گفتند شيوا. حالا يکی نبود بهشون بگه تو که نمی دونی مروه شروينی کيه چه حقی داری بگی سکينه و شيوا. دو سه تا عکس هم در جيب ام نگه داشته بودم که به محض باز شدن سر صحبت آن ها را بيرون بکشم که ديدم دشمن اين بار با برنامه ريزی جلو اومده و خانم امان پور برام کامپيوتر بيرون می کشه [پوزخند می زند]. گفتم اگه عکس از تو جيب ام بيرون بيارم ملت ايران خجالت زده ميشه که چرا رئيس جمهور منتخب اش [جنتی ابروهايش را به علامت تعجب بالا می بَرَد و لبخند مليحی بر لبان اش می نشيند، و خيلی آهسته درِ گوش احمدی نژاد می گويد: حالا که اين جا کسی نيست بهتر است بفرماييد رئيس جمهور منتخب امام زمان، و احمدی نژاد هم يک چشمک می زند و با لبخند حرف او را تائيد می کند] بله. همان که شما می فرماييد [لبخند سی و دو دندان می زند وبينی اش از آنی که هست درازتر می شود] عرض می کردم که ممکن است ملت نجيب ايران خجالت زده شود که چرا ما لپ تاپ نبرده ايم که دستور داديم اسفنديار جان برای سفر بعدی يک بيست و يک اينچ اش را آماده کند که تو دهن خانم امان پور بزنيم [جنتی با شنيدن نام اسفنديار ابرو در هم می کشد ولی اخم اش فوری باز می شود و موضوع را از ياد می بَرَد]. باری در سخنرانی سازمان ملل هم همان طور که ملاحظه کرديد، توانستم به حول و قوه ی الهی به کمک امام زمان که همراه و ياور من بود دشمنان را غيب کنم. ديدم معجزه ی هاله ی نور، اين احمق ها را بيدار نمی کند پس بهتر ديدم آن ها را از روی صندلی های شان محو کنم تا مردم مظلوم فلسطين ببينند که ما اگر بخواهيم می توانيم دشمنان را از صحنه ی روزگار و صحنه ی سازمان ملل و هر صحنه ی ديگری محو کنيم. عکس هايش را هم آوردهام. ملاحظه کنيد:
سلام
اول اینکه مطالبی که توی این سایت میگذارید خیلی بلند و طولانی هست و من که میخوام پیدا کنم مطلب مورد نظرم را که توی گویا نیوز خوندم باید چند بار هی بالا پایین کنم صفحه را آخرش هم پیدا نمیکنم بهتر هست یک پاراگراف از هر متنی توی صفحه اول باشه بقیه اش را روی ادامه مطلب کلیک بشه برای باز کردن کل مطلب تا سایت شما اینقدر دراز بد قواره نشه
دوم اینکه من میخواستم راجب کتاب هاوکینگ که توضیح داده بودید نظر بدم اما پستش پیدا نشد اومدم اینجا!
این کتاب ترجمه شده میشه اطلاعات ترجمه را اینجا دید
http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2132700&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author
البته من که توی بازار این ترجمه را ندیدم نمیدونم هم چطوری میشه پیداش کرد کسی اگر میدونه بگه انشا الله قوانین کیهان که جهان را ساخته حسابی بهش کمک کنه!
البته کتاب انگلیسی را هم از اینجا میشه دونلود کرد
http://uploading.com/files/get/a49dme6d/
http://depositfiles.com/en/files/bd5nyt4zl
و البته اینطور کتابها صرفا جهت آشنایی با فیزیک خوب هست ولی کسی با خوندن اینها فیزیک را نه میفهمه نه یاد میگیره چون فیزیک زبانش ریاضی هست و بدون حل مساله غیرقابل فهم هست
میشه کتاب خوند راجب جراحی یا نوازندگی ولی از این طریق کسی نه میفهمه واقعا جراحی و یا نوازندگی چی هست
به قول فاینمن نوبلیست فیزیک کوانتوم چیزی هست که نمیشه فهمید بماند ما ایرانیها در کمال تواضع با خوندن چند تا کتاب اینطوری فکر میکنیم دیگه فهمیدیم کوانتوم چی هست!
***
با تشکر از شما، کشکولی که در آن کتاب هاوکینگ را معرفی کرده ام هنوز روی وب لاگ ام قرار نداده ام. در مورد علم فیزیک کاملا حق با شماست. با خواندن یک کتاب عمومی علمی نمی توان ادعای فهم آن علم را کرد. در مورد قرار دادن کل مطالب در صفحه ی اول، این خواست دوستان ارجمندی ست که از طریق فید و ای میل مطالب را دریافت می کنند. اگر بخشی از مطلب به صفحه ی دوم منتقل شود، این دوستان قادر به دریافت کل مطلب نخواهند بود. با سپاس مجدد. سخن
ehsan October 6, 2010 10:01 AM