این مطلب در گویای من منتشر شده است.
آنگ سان سوچی عزیز
پیش از هر چیز آزادی شما را بعد از 15 سال حبس تبریک و تهنیت می گویم. عرض کنم حضورتان من زیاد اهل دروغ گفتن نیستم، به همین خاطر می خواهم رُک و پوست کنده حقیقتی را به شما بگویم و آن این که اگر آزادی شما را تبریک می گویم به خاطر این است که اصولا روشنفکر ایرانی باید موقع دستگیر شدن یک فرد مبارز ابراز تاسف کند، بعد در فاصله دستگیری تا آزادی، او را از یاد ببرد و چیزی درباره اش نگوید و ننویسد، بعد وقتی آزاد شد آزادی اش را با هیجان بسیار تبریک بگوید و از او اسطوره بسازد، و در پایان بعد از این که مبارزِ آزادشده شروع به فعالیت کرد، با رکیک ترین کلمات و بی ادبانه ترین نوشته ها به او ضربه بزند. البته در مورد مبارزان خارجی وضع کمی بهتر است و فقط تسلیت اول و تبریک آخر گفته می شود و طرف بلافاصله به فراموشی سپرده می شود.
آنگ سان سوچی گرامی
ما ایرانیان ملت عجیبی هستیم. بین خودمان بماند، این که می گویم "ملت" منظور از آن، روشنفکران و اهل فرهنگ است ولی چون به محض انتقاد از روشنفکران و اهل فرهنگ، هجوم بی امان و فحاشی های بی پایان آغاز می شود، من و خیلی از نویسندگان دیگر این دو گروه را قاطی ملت می کنیم و حرف مان را زیر پوشش این کلمه می زنیم.
نکته ی دیگر این که وقتی می گوییم "عجیب"، این کلمه به نظر خیلی مثبت می آید ولی اگر بخواهیم آن را به زبان خارجی ترجمه کنیم، حتما گیر می کنیم چون نمی دانیم بارِ آن مثبت است یا منفی. در زبان فارسی چیزهای خوب را با کلمات بد، و چیزهای بد را با کلمات خوب توصیف می کنیم. مثلا وقتی می گوییم برای فلان چیز می میرم، شما که خارجی هستی ممکن است وحشت کنی که چرا می میری در حالی که من دارم از آن چیز تعریف می کنم، و وقتی با لبخند می گوییم، فلان چیز خیلی معــــــــــرکه بود و معــــــــــرکه را می کشیم، شما فکر می کنی ما خیلی از آن چیز خوش مان آمده در حالی که معرکه در این حالت یعنی افتضاح.
ببخشید که نامه ی من تبدیل شد به درس زبان پر رمز و راز فارسی و شما هم که تازه از حبس در آمده ای حوصله ی همه چیز داری غیر از این حرف های به ظاهر بی سر و ته. ولی از گفتن این حرف ها منظوری دارم. من می خواهم جلوی تعجب شما را بگیرم. شما ناگهان خواهی دید که صدها نامه ی تبریک از اقصی نقاط ایران به طرف برمه سرازیر شد و شگفت زده خواهی شد از این همه ابراز احساسات پاک و بی شائبه. بعد هم با کمال شگفتی خواهی دید که یک دانه نامه هم از ایران دریافت نکردی و گمان خواهی کرد که حکومت اسلامی جلوی ارسال آن ها را گرفته است حال آن که اصلا نامه ای فرستاده نشده چرا که ما "ملت" این قدر گرفتاری فکری داریم که همان روز دوم شما را فراموش می کنیم.
ضمنا عرض کنم که ما "ملتی" طلبکار هستیم. یعنی چشم مان به خارجی های آزادی خواه دوخته شده است تا برای هر کاری که ما می کنیم آن ها در حمایت از ما خودشان را جلو بیندازند در حالی که خودِ ما به عنوان آزادی خواه به تنها چیزی که فکر نمی کنیم اتفاقی ست که برای آزادی خواهانِ دیگر کشورها می افتد و ما به عنوان عضوی از جامعه ی جهانی، موظف به حمایت از آن ها هستیم.
انگار خیلی گلایه کردم. ببخشید سرتان را درد آوردم. اصلا موضوع اصلی که طرح یک سوال بود از یادم رفت. من می خواستم از شما بپرسم که آیا شما در برمه مثل ما ایرانیان مبارزه می کنید که حرف به این جاها کشید. ممکن است بپرسید مگر شما ایرانیان چه جوری مبارزه می کنید؟
عرض کنم خدمت تان که ما ایرانیان شیوه ی مبارزاتی "عجیبی" داریم. در همین انتخابات اخیر، حکومت اسلامی، رای ما را که به آقایان موسوی و کروبی و محسن رضایی داده بودیم دزدید. این دزدی این قدر بی شرمانه و علنی بود که به شدت عصبانی شدیم و به خیابان ها ریختیم، نه یک نفر، نه دو نفر، نه سه نفر، بل که به گفته ی شهردار تهران که خودش یک نظامی اقتدارگراست، سه میلیون نفر و شعار دادیم رای ما کو؟ حکومت اسلامی هم با نامردی تمام، مردمی را که با آرامش به خیابان ها آمده بودند به گلوله بست و با چَک و لگد و باتون و گاز اشک آور آن ها را به زندان افکند و در زندان به جوانان ما با بطری نوشابه تجاوز کرد و بعضی از آن ها را زیر شکنجه کشت.
ما به جای این که همین خواست به ظاهر ساده ی رای ما کو را پی گیری کنیم و آن را به نتیجه برسانیم، در حالی که حکومت ما را زیر ضربِ نیروی نظامی اش گرفته بود، گفتیم نه دیگر! حالا ما فقط رای مان را پس نمی خواهیم و سیستم حکومتی باید از بیخ و بن دگرگون شود. حکومت هر چه تو سر ما محکم تر زد، ما سطح شعارها را بالاتر بردیم. بعد این طرف را نگاه کردیم، آن طرف را نگاه کردیم، دیدیم کسی در خیابان ها نمانده است و سه میلیون مردمی که برای پس گرفتن رای شان به خیابان ها آمده بودند، رفته اند پیِ کار و زندگی شان.
بعد نوبت جنگ سایبری ما شد. ما پشت کامپیوتر نشستیم، ماموران حکومت هم پشت دستگاه های مانیتورینگی که از زیمنس و نوکیا خریده بودند نشستند. ما وب لاگ و وب سایت نوشتیم، ماموران حکومت ما را فیلتر کردند. ما ضد فیلتر زدیم، آن ها ما را ردگیری کردند.
پایگاه "ملت" در این مبارزه ی سایبری شد سایت بالاترین. یکی گفت، امشب الله اکبر می گوییم. یکی دیگر گفت امشب ساعت نه شب اتو ها را به پریز برق می زنیم. یکی دیگر گفت قیافه مان را شبیه حزب اللهی ها می کنیم و توی شکم اسب تروا قایم می شویم و وسط میدان آزادی، تظاهرات دولتی را مال خود می کنیم. خلاصه... روز حادثه، که قرار بود همگی توی خیابان باشیم و حکومت را شگفت زده کنیم، اکثرا پشت کامپیوتر نشسته بودیم! به نظر می آمد همه منتظرند دیگران انقلاب کنند بعد آن ها برای گرفتن پُست حکومتی از خانه خارج شوند....
انگار زیاد حرف زدم. چند کلمه هم از رهبران جنبش سبز بگویم و حرف ام را تمام کنم. ما هر چه به رهبران جنبش که آقایان موسوی و کروبی باشند می گوییم رهبر جنبش، آن ها می گویند، نه، اختیار دارید، شما ها رهبر جنبش اید! ما می گوییم قربان! جنبش بدون رهبر نمی شود! آن ها می گویند این حرف ها مال دوران پیشا مدرن است و در دوران پسا مدرن هر سرباز یک فرمانده و هر فرمانده یک سرباز است. خلاصه از ما اصرار، از آن ها انکار. حالا یکی نیست به این آقایان بگوید مگر جنبش بدون رهبر و رهبری می شود؟ بگذریم...
رهبران ما در این فاصله خانه نشین شدند یا درست تر بگویم مثل شما به نوعی حبس خانگی گرفتار آمدند. آقای موسوی چند تا بیانیه داد و از حکومت فعلی و بدبختی های ملت سخن گفت. اکنون مدتی است ایشان سکوت کرده است. آقای کروبی هم هست و نیست اش در معرض تهاجم و تاراج قرار گرفت و ایشان هم فعلا سکوت کرده است. "ملت" هم ناامید و دلخور هم چنان پشت کامپیوتر ها نشسته اند و به سایت بالاترین مراجعه می کنند ببینند بالاخره آیا انقلاب خواهد شد یا نخواهد شد. بچه هایی که کشته شدند، آرام آرام از یادها می روند. آنانی که در زندان اند، آرام آرام از یادها می روند. کسانی که بهشان تجاوز شد، آرام آرام از یادها می روند. یک عده از این "ملت" که زورشان به حکومت نرسیده، پرخاشگر شده اند و به جان هم افتاده اند. خلاصه این بود شیوه و سبک مبارزه ی ما. حال می خواستم بدانم آیا شما هم همین طوری در برمه مبارزه می کنید؟
آنگسانسوچی عزیز
فکر می کنم تلفظ صحیح نام شما آنسانسوچی باشد ولی چه فرق می کند. مطمئن باشید اگر در برمه اتفاق خاصی نیفتد، ما "ملت"ِ ایران در عرض دو هفته نام و یاد شما را از یاد می بریم، چه "آنگسان" باشید، چه "آنسان". به هر حال برای تان در مبارزات تان، آرزوی موفقیت می کنم هر چند شما را بعد از مدتی از یاد ببرم و برای شما و مردم برمه آن چه را که وظیفه ی منِ روشنفکر است و از دست ام بر می آید انجام ندهم.
با احترام
ف.م.سخن
sokhan November 23, 2010 07:43 PMسخن عزیز.بسیار نگران بودم که به نوشتنِ کشکول در گویا ادامه ندهی؛خوشبختانه نگرانیم رفع شد.دیگر اینکه در گویایِ منْ گاهی با اینکه کُد صحیح را برای ارسالِ نظر میگذارم؛اما پیامی می آید مبنی بگذاشتن کُدِ اشتباه و این بارها برای من اتفاق افتاده است.
***
راد عزیز. نوشتن کشکول را فعلا ادامه می دهم. در مورد ارسال نظر در گویای من اطلاع خاصی ندارم و امیدوارم اگر اشکال فنی ست به زودی رفع شود. متشکرم. سخن
راد December 12, 2010 02:36 AMسلام
ف.م. سخن عزیز
اینطور که من برداشت کردم، حالا دیگه یه بخش نوشته های شما را اینجا می بینم یه بخشش در گویای من و کشکول خبری هفته هم ظاهرا اول رو گویا میاد بعد میاد اینجا (الان دارم کشکول 138 را از گویا می خونم و آخرینش که رو سایت هست، 136)
شما: عجب رویی داری، انتظار داری یکی همه چی را برات ماده کنه، شسته رفته، بزاره جلوت ... یه کم به خودت زحمت بده، لابد منم یه دلایلی دارم ...
من: خب راست میگی، اما به نظرم اومد اگه تو سایت شخصیتون لینک نوشته هاتون باشه خیلی بهتره ...
در ضمن من باب فضولی، از سرعت دیزلی اینترنت در ایران که خبر دارید ... صفحه اول سایتتون به نظر میاد یه کم سنگینه، اگه نوشته های قدیمی تر جمع و جور تو صفحه اول نمایش داده بشند، خیلی بهتر میشه...
در کل میدونم که همه این کارها وقت می خواد و شما هم بیکار نیستید و از این کار درامدی ندارید که وقت اضافی صرف کنید اما خب نظره دیگه... :))
راستی خیلی مطلب مربوط به سانسور در سایت های سبز، کشکول 138 آموزنده بود حداقل به عنوان تلنگری به ذهن من و امثال من.
در مورد مطلب احمدی نژاد جاهل می شود در کشکول 138 به نظر شما وقتی بعضی ها این ها را افتخار کشور می دانند و به او درود می فرستند، مثلا توی دانشگاه و دانشجوی های انگشت شماری هم هستند، چگونه می شود نظر ان ها را تغییر داد. والا من که نمی دونم چی بگم.
موفق و پیروز باشید
دوستدار و خواننده همیشگی شما
***
محمد عزیز، ممنون از نظرتان. اگر بخواهم صفحه ی اول را سبک تر کنم آن وقت دوستانی که از طریق فیدخوان به نوشته ها دسترسی پیدا می کنند با مشکل رو به رو خواهند شد. مشکل را خوب می شناسم و خودم هم درگیر آن هستم. باید یک جوری با آن کنار بیاییم. موفق باشید. سخن
محمد December 8, 2010 11:01 AMسخنِ عزیز؛چندی پیش ایمیلی برایت فرستادم؛امیدوارم که گرفته باشیش؛هر چند که حاویِ مطلبِ مهمی نبود.دیروز دو تَن از دانشمندانِ ایران ترور شدند؛چرا هر دو با همسرانشان را بهمراه داشتند؛مگر به مهمانی میرفتند.شما چه فکر میکنی.
***
آقای راد عزیز، با تشکر از شما، ای میل تان را دریافت کردم. اطلاع زیادی از این ترورها ندارم. موفق و شاد باشید. سخن
راد November 30, 2010 01:33 PM