این مطلب در گویای من منتشر شده است.
گیرم شما آقایان حوزه آمدید تفاهمنامه امضا کردید با سازمان مدیریت بحران کشور برای کاهش بلایای طبیعی. این دود و دمی که دارد مردم تهران را خفه می کند چون توسط اتومبیل ها تولید می شود بلای طبیعی نیست؟ دِ هست عزیزم، هست. بلای طبیعی ست وقتی هوا وارونه می شود و هوای سرد پایین می ماند و هوای گرم بالا می رود در نتیجه دود در سطح زمین می ماند و بالا نمی رود. خب، این اگر خواست خدا نیست پس چیست؟ اگر باد بوزد یا باران ببارد دود تمام می شود، مردم نفس می کشند. حالا که باد و باران نیست تقصیر کیست؟ جز این است که خداوند غضب کرده و ما دچار بلای طبیعی شده ایم؟
حالا فرض بگیریم اصلا بلای طبیعی در کار نیست و بلای مصنوعی ست. شما ای آقای حوزه ی علمیه که تفاهمنامه امضا کرده ای و پول و بودجه برای خواندن ورد و دعا گرفته ای چرا از قدرت ات استفاده نمی کنی و مردم را از این بلای غیر طبیعی نجات نمی دهی؟ آقاجان، دست به کار شو دیگر. چند رکعت نماز باران خواندن و عجز و لابه کردن و اشک ریختن و از خداوند طلب عفو و بخشش نمودن که این قدر مشکل نیست. چرا نمی کنی؟ حالا خداوند زبان تو را می فهمد و زبان ما را نمی فهمد خودت را طاقچه بالا می گذاری؟ قر و قمیش می آیی؟
آن آیات عظام را بگو. آخر آقا، شما این همه خمس و زکات از مردم گرفتی که ارتباط مردم با خداوند را برقرار نگه داری. مثل شرکت مخابرات که پول می گیرد ارتباطِ بینِ انسان ها را برقرار نگه دارد شما هم پول گرفتی که ارتباط مردم با خداوند را برقرار نگه داری. این همه در حوزه با شهریه ای که از پول مردم تامین می شد، ضرب ضربا ضربوا خواندی. این همه مغایب و مخاطب و مذکر و مونث یاد گرفتی که یه همچین مواقعی از خداوند کمک بخواهی. دو حالت می توان تصور کرد: یا شما با خداوند نخواستی حرف بزنی، یا خداوند زبان شما را نمی فهمد. شاید هم کلک زده ای اصلا با خداوند ارتباط نداری؟ این چه کاری ست که کاسه کوزه را سر مردم می شکنی. چرا می گویی تقصیر گناه های مردم است. پس شما این وسط چه کاره ای؟ چرا طلب آمرزش و بخشش نمی کنی؟
چه گیری کرده ایم! مثل این است که یک عمر در زمان صلح به ارتش پول می دهی و آماده اش نگه می داری که موقع جنگ از کشورت دفاع کند، جنگ که می شود به خاطر بی عرضگی عقب نشینی می کند و خاک کشور را دو دستی تقدیم دشمن می کند بعد هم که مردم می آیند دشمن اشغالگر را بیرون می کنند، شروع می کند انواع و اقسام بهانه ها را آوردن و مسئولیت را به گردن خودِ مردم انداختن.
شما آقای آیت خداوندی، پس چه کار داری می کنی؟ در قم و مشهد نیستی که هستی. در جوار حضرت معصومه (س) و حضرت امام رضا (ع) نیستی که هستی. از طریق آن ها به خداوند وصل نیستی که هستی. زبان عربی بلد نیستی که هستی. نماز و دعای شبانه بلد نیستی که هستی. از صبح تا شب پای سجاده نیستی که هستی. آن وقت نزد خداوند به اندازه ی چند قطره باران اعتبار نداری؟ والله من که از کار شما سر در نمی آورم. بخصوص از آن حوزه های علمیه ای که قرار بود بلایای طبیعی را به کمک خداوند کاهش دهند به شدت گله دارم.
آقایان گفته باشم. این طوری بخواهید از زیر کار در بروید و مسئولیت را به گردن گناهکاران بیندازید من یکی از شما نمی گذرم. فردا که باد آمد و باران آمد و هوا تمیز شد همگی تان شزن می شوید. همگی تان مرتبط با خدا می شوید. جوری حرف می زنید که انگار شب قبل خداوند را شخصا ملاقات کرده اید و از او خواسته اید که به داد مردم برسد. دِ نه دِ! بچه که نیستیم گول بخوریم. اگر این طور بود نمی گذاشتید کار به چند ده روز بکشد. همان روز اول قال را می کندید و مردم را این قدر آزار نمی دادید. قبول کنید حنا تان پیش خداوند رنگی ندارد. قبول کنید عُرضه ی کار کردن ندارید. قبول کنید یک عمر پول مسلمانان را خورده اید و یک ذره خاصیت نداشته اید. من که از شما ناامید شدم. می ترسم مجبور شویم به جای کمک خواستن از شما، از روس ها و چینی ها کمک بخواهیم. به جای ورد و دعا، متوسل به تکنولوژی غربی شویم. به جای عربی، انگلیسی یاد بگیریم. به جای پناه بردن به خدا، به علم و دانش پناه ببریم. خدا آن روز را نیاورد.
sokhan December 13, 2010 06:34 PM