این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
این که یک نویسنده واقعاً چگونه فکر میکند در فضای آزاد رسانهای مشخص میشود. فضایی که در آن نگرانی برای بیان فکر و ذهنیت خود ندارد. فضایی که در آن ترمز و مانع و مجازاتی نیست و شخص میتواند مکنونات ضمیر خود را بر قلم جاری سازد. در جامعهی بسته، همه در ظاهر یکشکل و اتوکشیده هستند. بسته به شدت محدودیت، این یکشکلی و اتوکشیدگی کم و زیاد میشود. در کره شمالی مثلاً، همه یکشکل به نظر میرسند. احتمالاً رسانههای آنها هم یکشکل است و همه در بیان ذهنیت خود، از استاندارد معینی پیروی میکنند. به خاطر همین یکشکل بودن، نیازی به تنوع رسانهای نمیبینند. یک روزنامه، یک رادیو، یک تلویزیون برای چنین جامعهای کافیست. همه چیز در چنین جامعهای استریلیزه است و اگر کسی اندکی ناپاکیزه عمل کند و از مرزهای مجاز بگذرد با مجازات روبهرو خواهد شد. در جامعهی ایران، به دلیل بازتر بودن فضا، مرزهای مجاز اندکی گستردهتر است. به همین لحاظ به جای یک روزنامه، پنج شش روزنامه، و به جای یک کانال تلویزیونی، پنج شش کانال تلویزیونی وجود دارد –که البته فقط در شکل متفاوتاند و در محتوا همگی شبیه هماند-. حداکثر فشار در این جامعه، در رسانههای دولتی، بخصوص در رادیو تلویزیون مشاهده میشود. همه باید طبق استانداردی معین سخن بگویند. بسیاری از الفاظ را به کار نبرند. بسیاری از نظرات را بیان نکنند. در چنین جامعهای فرهنگ واقعی مردم به طور عام، و اهل قلم به طور خاص نمایان نخواهد شد. حال، ما را از این فضای بسته، در درون فضای کاملاً آزادی رها میکنند به نام اینترنت. این فضا به دو بخش تقسیم میشود:
فضای خصوصی وبلاگها به عنوان رسانهی شخصی؛ فضای عمومی وبسایتها به عنوان رسانهی جمعی. در فضای خصوصی وبلاگها، میتوانیم به هر شکل که مایلیم سخن بگوییم. میتوانیم هر آنچه را که در ذهن داریم بر زبان بیاوریم. در فضای عمومی وبسایتها، اما حساب و کتابی هست. مدیران وبسایتها چهارچوبی را مشخص میکنند که نویسنده تنها در آن چهارچوب میتواند مطالباش را منتشر کند. این چهارچوب مخل آزادی نیست؛ محافظ آن است. این چهارچوبیست که آزادترین رسانههای جهان نیز خود را از آن بینیاز نمیبینند.
از این مقدمه میرسیم به بحث لمپنیسم در رسانههای اینترنتی. این بحث را میتوان در دو بخش دنبال کرد: یکی لمپنیسم در نوشتهها، و دیگری لمپنیسم در نظرها. طبق آنچه در مقدمه آمد، فضای آزاد رسانهای میتواند آنچه را که در فکر نویسنده می گذرد نمایان کند. فرهنگ نویسنده از خلال کلمات و جملات او آشکار میشود؛ کلمات و جملاتی که تجلی ذهنیت اوست. اگر در نوشتهی نویسندهای با فرهنگ لمپنی روبهرو میشویم، دو فرض متصوَّر است:
۱- نویسنده فرهنگ خود را در نوشته منعکس کرده است.
۲- نویسنده فرهنگِ لمپنیِ یک شخصیتِ دیگر –مثلا احمدینژاد یا رامین- را منعکس کرده است.
در حالت اول ما با تکرار مواجهیم. به بیان دیگر، کلمات و عباراتی که نشاندهندهی فرهنگِ لمپنیِ نویسنده است، پیوسته تکرار میشود چرا که نوشتهی او بازتابِ عینیِ فکر و زبان اوست و جز به این زبان، با زبان دیگری سخن گفتن نمیتواند. نویسنده در این حالت مدام از عبارات زشت و زننده و سخیف بهره میگیرد، بی آنکه قصد و غرضی داشته باشد. در حالت دوم اگرچه نویسنده از زبان شخص دیگری سخن میگوید، با این حال مراقب است تا از دایرهی لازم، پا فراتر نگذارد. او عبارات لمپنی را سنجیده و صرفهجویانه و به همان اندازهای که برای نشان دادن کاراکتر منفی نیاز هست به کار میبَرَد و نه بیشتر.
در بخش نظرها، اگر مانعی بر سر نظرگذار وجود نداشته باشد، او میتواند هر آنچه را که به ذهناش میرسد بر قلم جاری کند. بخصوص نوشتن با نام مستعار این امکان را به او میدهد که فرهنگ لمپنی خود را به طور کامل آشکار کند. این نوع نوشتن اگرچه ماتریال خوبی برای تحقیقات جامعهشناسان فراهم میکند، اما مطلوبِ مدیرانِ رسانه و خوانندگان آن نیست.
در هر دو حالت، وظیفهی مدیران رسانه، توصیه و تحذیرِ صِرف نیست؛ جلوگیری هم هست. این جلوگیری اما در حدّ رسانههای جهان آزاد باید باشد و نه بیشتر. غرض از این جلوگیری، یکشکل و اتوکشیده کردن نویسنده و نظرگذار نیست. تعیین استاندارد برای بیان افکار و عقاید نیست. استریلیزه کردن جامعه هم نیست. این جلوگیری باعث افزایش کثرتگرایی میشود نه کاهش آن.
خودنویس باید رسانهای باشد که لمپنیسم در آن، چه به شکل مقاله چه به شکل نظر مجال عرض اندام و میدانداری پیدا نکند. این نوشته به دلیل اختصار وارد بحث ماهیت لمپنیسم رسانهای و عوامل بوجود آورنده و رشد دهندهی آن نشد و تنها به صورت ظاهر اکتفا کرد. امیدواریم مدیران و کارشناسان رسانههای اینترنتی، این بحث را که به شکل غیرتخصصی مطرح کردم به شکل تخصصی ادامه دهند.
sokhan December 12, 2010 11:52 PM