این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
در اهمیّتِ شک هر چه بگوییم کم گفتهایم. شک مانع ایستایی ذهن و عامل خلاقیت و پویاییست. نمیدانم شما هم مانند من فلسفه را دوست دارید یا نه. من فلسفه را دوست دارم چون در پی پاسخگویی به «چرا»هاست. اگر علم به «چگونگی» میپردازد و چگونگی معمولاً با قوانینی مشخص قابل تعریف است، برای چراها اما پاسخها بیشمار است و عبور از پاسخهای کهنه و رسیدن به پاسخهای نو جز با ابزار شک مقدور نیست. به همین خاطر من فلسفه و چالش فلسفی را دوست دارم هر چند در بسیاری موارد بحث به بیراه میکشد و جز اتلاف وقت حاصلی به بار نمیآوَرَد. اما فلسفه میتواند در زندگی روزمرهی ما هم نقش بازی کند. لازم نیست چراها تنها مسائل کائنات را در بر بگیرد. فلسفهی سیاسی چراهای زمینیتری را مطرح میکند که پاسخ امروزی به آنها تنها با شک در پاسخهای قدیمی میسراست. انسانی را در نظر بگیرید که به یقین رسیده است. همه چیز برای او خطی و پایان یافته است. از اخلاق و سیاست گرفته تا اقتصاد و هنر برای او چهارچوبی مشخص دارد. او خود را خوشبخت میپندارد و بسیاری نیز او را خوشبخت میپندارند. اما انسان شکاک، ناآرام است. چپ و راست میرود. در فضای سه بعدی حرکت میکند. گاه در اوج است گاه در حضیض. در مقابل هر پدیده، بینهایت راه میبیند که برای هیچیک از آنها پایانی متصور نیست. پاسخهای قدیمی در زمینههای اخلاق و سیاست و اقتصاد و هنر او را راضی نمیکند. التهاب او برای یافتن پاسخهای جدیدتر و کاملتر است. او ممکن است به پوچی برسد و بسیاری نیز او را پریشانفکر و آشفتهحال بدانند. با ملاکهای زندگی امروزین، چنین فردی خوشبخت نیست. همهی اینها از شک است؛ شک خلاق و آفریننده.
آیا میتوان بدون یقین زیست؟ شک کردن تا کجا جایز است؟ به چالش کشیدن موضوعات روزمره تا چه حد مفید است؟ اینها سوالاتیست که فلاسفه دوران جدید سعی کردهاند پاسخ مناسبی برای آنها بیابند. برای ما مهم است که بدانیم در زندگی به دنبال چه چیز هستیم. اگر یک زندگی عادی و خور و خواب روزانه برای ما کافیست نیازی به شک کردن نداریم. یک خط مستقیم را میگیریم و درست و غلط، آن را طی میکنیم. هجویاتی که از کودکی به خورد ما داده شده، بی چون و چرا میپذیریم و درست و غلطشان را مجموعهی فرهنگ ملی مینامیم که از آن گریزی نیست. هرگز مثل دکارت نمیشویم که گفت تعجب میکنم در دوران کودکی چه مقدار حرفهای باطل را حقیقت میشمردم یا مانند دیوید هیوم، عادت را راهبرِ خود نمیپنداریم. زندگیمان را میکنیم تا لحظهی مرگ فرا برسد و تمام. در زمینهی مسائل روز هم هر گرفتاری هست فقط باید در صدد رفع آن باشیم نه توضیح آن. هر چه هست باید باشد و این قسمت ماست؛ تقدیر ماست.
اما انسان شکاک با جهان و سوالاتی که در ذهن او به وجود میآید اینگونه برخورد نمیکند. او در صدد یافتن پاسخ است؛ پاسخی مقرون به حقیقت و حقیقت چنان که پیشتر گفتیم انطباق فکر است با واقعیت. پیشرفت ما در هر زمینهای، بسته به وجود انسانهای شکاک است.
اما فایدهی این بحثها چیست؟ آیا میخواهیم دنبال خالق کائنات بگردیم یا آفرینش جهان را توضیح دهیم؟ خیر. بحث ما اتفاقاً بحث روز است. بحث سیاست است. بحث من و توییست که در اینجا میگوییم و مینویسیم. دیروز، جنبش سبز در کشور خود ما بود، امروز حرکتهای اعتراضیِ مردم در تونس و مصر و یمن. دیدگاه ما نسبت به این جنبشها و حرکتها چیست؟ آنچه من در این چند روز در خلال نوشتهها و نظرها میبینم، همه حاکی از یقین به پیروزی مردم و سرنگونی استبداد و دیکتاتوریست. بسیاری از وبنویسان چنان با حسرت از حرکت مردم مصر و تونس میگویند و مینویسند که به نظر میرسد یقین میدانند راه طی شده توسط آنها راهیست به سمت بهروزی و نیکبختی. ریختن مردم به خیابانها، این گروه از نویسندگان را به وجد میآوَرَد چرا که یقین دارند اینگونه حرکات به مرگ دیکتاتوری منجر میشود.
اما شکاکان چنین اطمینان خاطری ندارند. آنها وقتی بستر اجتماعی این جنبشها را میبینند، در پیروزی آنها تردید میکنند. وقتی فرهنگ عقبماندهی مردم را میبینند مرگ دیکتاتوری را دورتر از آن میپندارند که امیدبخش و نشاطآفرین باشد. این شک، مثل آب یخیست که بر آتش درون مردم انقلابی ریخته میشود؛ سرشار از کسالت و ناامیدی. به جای خواندن سرود پیروزی، آیهی یأسیست که بر قلم فردی پریشانفکر جاری میشود. آیا باید بشود؟ یا سکوت بهتر است؟
من به عنوان یک وبنگار، شک را با تمام غمآفرینیهایش ترجیح میدهم. طرح سوال را ترجیح میدهم. وظیفهی من ایجاد انقلاب و دنبال مردم افتادن نیست؛ ارزیابی و بررسی حرکت مردم است؛ ارزیابی و بررسی حرکت حکومت است.
خودنویس باید جایگاهی باشد، برای طرح سوالها؛ برای طرح شکها و تردیدها. هرگاه از ترس مردمِ به جوش و خروش آمده جلوی خود را بگیریم و از طرح سوال و ابراز شک خودداری کنیم، راه را برای تعصب باز کردهایم. تعصب حاصل سرکوب شک است. حاصل انجماد و سنگ شدن یقین است.
sokhan February 27, 2011 04:11 PM