این مطلب در گویای من منتشر شده است.
همه اش که نمی شود سر به سر سیاستمداران و نویسندگان و شورای هماهنگی راه سبز امید و عطاءالله خان مهاجرانی و رضا پهلوی گذاشت. هم شما کسل می شوید، هم من کسل می شوم و هم حال و هوای عید با به یاد آوردن بعضی چهره ها از کله مان می پرد. مثلا کدام ابلهی می خواهد در این روزها قیافه ی آیت الله جنتی جلوی چشم اش ظاهر شود؟ یا چهره ی احمدی نژاد را وقتی که سی و دو دندان اش را به علامت "کول" بودن بیرون انداخته پیش چشم بیاورد؟ پس بهتر است برویم سراغ موجوداتی که با زیبایی ها، با نت موسیقی، با رقص و آواز سر و کار دارند و کمی سر به سر آن ها بگذاریم.
اولین مورد، البته کمی با ترس و لرز شروع می شود ولی بعدش ختم به خیر می گردد و آن وقتی ست که داریوش در ویدئو کلیپ زیر وارد صحنه می شود. آدم اولش فکر می کند که فرامرز اصلانی دارد در استودیوی مخفی، ترانه ی داریوش را قاچاقی می خواند و داریوش ناگهان وارد استودیو می شود و مچ اش را می گیرد ولی خب، این ها همه اش تحت الشعاع صدای گرم و زیبای داریوش قرار می گیرد و خاطره های قدیمی در اذهان زنده می شود:
بعد می رسیم به نیما و عشق اینترنتی اش. البته وقتی در خیابان های تهران با ماشین قراضه ی مدل 1976 مان می رانیم گاه پیش می آید که خانم یا دختر خانمی را کنار خیابان منتظرالاتومبیل می بینیم ولی بعید به نظر می رسد دختر خانم های ایرانی حاضر شوند سوار اسکوتر کسی بشوند چرا که موندِ دختر خانم های ما به علت شکوفایی اقتصادی بالا رفته و همه چشم شان به بنز و لکسوس و این جور ماشین هاست. وقتی ما جوان بودیم ژیان و پیکاپ مهاری هم کاربرد علمی-تحقیقی-تفریحی داشت ولی این روزها اغلب دخترخانم ها مشکل پسند شده اند:
اما می رسیم به رقص سالسا و دیگر رقص های امریکای لاتین از قبیل پاسادوبل و رومبا و غیره که خدا آن ها را از ما ایرانی ها نگیرد. نمی دانم اگر سالسا نبود ویدئوکلیپسازانِ ما چه می کردند. من گمان می کنم این رقص مثل خیلی چیزهای جهانی دیگر ریشه در رقص های ایرانی داشته باشد و از زمان باربد و حداکثر فارابی در ایران باب بوده باشد چرا که ایرانی ها هر چه می زنند و می خوانند خیلی خوب با سالسا جور در می آید. دو سه تا ترانه ی ایرانی همراه با سالسا برای تان می گذارم تا خودتان به این کشف تاریخی-فرهنگی من پی ببرید:
این کوجی زادوری هم که مرا با این گُل دادن عاشق به معشوق اش کشته. همه اش ما را به یاد عشق های دوران جوانی می اندازد و با یک "تیلت"ِ پایین به بالا بر روی گل مربوطه و ویولن، حالت عاشقانه در بیننده ایجاد می کند. خدا نگذرد از کوجی که آدم را با این تکنیک های بدیع و اختصاصی هوایی می کند. یک نمونه اش را در پایانِ ویدئو کلیپ آقای هوشمند عقیلی دیدید. نمونه ی کلاسیکتَرَش را که با "گرین" و دانه های درشت کمپوزه شده در این ترانه ی مرتضوی می توانید ببینید:
اکنون می رسیم به خانم گوگوش و به دو ویدئوکلیپی که من خیلی خیلی دوست دارم. من موقع گرفتن فیلم خانوادگی فرمولی دارم که در آن ضریب سن خانم ها را دخالت می دهم. فرمول من از این قرار است: یک صفر از جلوی سن خانم بر می داریم، اگر زشت بود، عدد به دست آمده حداکثر فاصله ای ست که می توانیم دوربین را به او نزدیک کنیم (یعنی اگر پنجاه سال داشت دوربین را نباید از پنج متر بیشتر به او نزدیک کنیم)، و اگر زیبا بود عدد به دست آمده را تقسیم بر دو می کنیم و آن متراژی خواهد بود که می توانیم به آن اندازه دوربین را به خانم مربوطه نزدیک کنیم (که در مثال بالا می شود دو متر و نیم تمام). آدم باید خیلی زیبا باشد و اعتماد به نفس داشته باشد که به کارگردان اجازه بدهد دوربین را به اندازه ی دوربین ویدئوی من و گنجشک های خونه روی صورت اش زوم کند و ماشاءالله بزنم به تخته خانم گوگوش کماکان این زیبایی و اعتماد به نفس را دارد که خدا حفظ اش کند [حالا کلی کامنت خواهند آمد که اوووووَه... پوست اش را این قدر کشیده و پهلوی فلان دکتر لیفتینگ کرده و آمپول بوتاکس زده که بهتر است این جور کامنت ها را برای خودشان نگه دارند چون ما روی گوگوش تعصب داریم، یک دفعه عصبانی می شویم کافه را به هم می زنیم!]:
و بالاخره می رسیم به رقص زیبای بابا کرم. ما خودمان لوکولوس برو بودیم و پاشنه ی افق طلایی و قصر شیرین را از جا در می آوردیم. در عنفوان جوانی همان طور که جناب سعدی فرموده چنان که افتد و دانی رقص جمیله و نادیا در باکارا بسیار مورد علاقه و توجه ما بود. اما فرامرز آصف، زده روی دست تمام رقصنده های کاباره هایی که ما می شناسیم و جلوه ی دیگری به رقص سنتی بابا کرم داده است که مشاهده می کنید:
تفاسیر موسیقیایی ما هم چنان در ایام عید ادامه خواهد داشت...
sokhan April 13, 2011 10:02 PM