April 13, 2011

کتاب نخوانید تا رستگار شوید!

این مطلب در گویای من منتشر شده است.

images-1984FMS_315974746.jpg

می دانید یک زندگی نُرمال یعنی چه؟ آهان! حالا که با لبخند ملیح گفتید نمی دانید، برایتان می گویم یعنی چه. زندگی نرمال یعنی این که بر خلاف جریان آب شنا نکنید. زندگی نرمال یعنی این که هم‌رنگ جماعت باشید. زندگی نرمال یعنی این که آن چه را که جامعه از شما می خواهد مثل بچه ی آدم انجام دهید. زندگی نرمال یعنی این که اگر اکثر مردان سرزمین تان موی سرشان کوتاه است، شما هم موی سرتان کوتاه باشد. اگر فکرشان کوتاه است، شما هم فکرتان کوتاه باشد. اگر همه بی نظم اند، شما هم بی نظم باشید. اگر همه در حال دریدن هم هستند، شما هم مشغول دریدن دیگران باشید. این می شود زندگی نرمال.

وای به روزی که یک نفر بخواهد نرمال نباشد. خودش، خانواده اش، زن و بچه اش، همه بیچاره می شوند. مثلا شما دانش آموز دبیرستان‌ید. ده جلد کتاب، اول سال به شما داده اند که آن ها را بخوانید و تا آخر سال امتحان بدهید و نمره ی بالای ده بگیرید. دانش آموز نرمال آن است که این کتاب ها را مثل خر بخواند و حفظ کند و سر جلسه امتحان حاضر شود و امتحان بدهد و نمره ی بالای ده بگیرد. وای به روزی که در کنار این ده جلد کتاب یک جلد کتاب دیگر سبز شود که ربطی به درس و مشق و نمره ندارد. این اول بدبختی ست. این اول بیچارگی ست. این اول آنرمال شدن است. فردا، همان بچه را وسط خیابان می بینید که دارد تظاهرات می کند. فردا همان بچه را می بینید که در بازداشتگاه کهریزک است. فردا همان بچه را می بینید که آواره کوچه پس کوچه های لندن است.

پس کتاب را می توانیم به ویروسی خطرناک تشبیه کنیم که اگر به مغز آدم بزند آدم را مریض می کند و حتی او را تا پای مرگ می بَرَد. چرا می خندید؟ حرف خنده دار زدم؟ باور نمی کنید کتاب ممکن است آدم را به کشتن دهد؟ چرا می دهد. خانه خراب می کند. بیچاره می کند. به فلاکت می اندازد.

زمان شاه را به خاطر بیاورید و کتاب های مارکسیستی را. چند نفر به خاطر داشتن این گونه کتاب ها به زندان افتادند، شکنجه شدند، هست و نیست شان را از دست دادند. یک کتاب کوچولو ، شامل سی چهل برگ، به اندازه ی کف دست آدم، سر آدم را بر باد می داد. آدم برای خواندن اش باید هفت‌تیر و نارنجک به خود می بست تا اگر کسی خواست آن را از دست ات بگیرد ترتیب اش را بدهی.

حالا ممکن است بگویید دوران چریک بازی تمام شده و کتابْ امروز کسی را خانه خراب نمی کند. می کند عزیز، می کند. انتشارات «نشر دیگر» را که همین دیروز پریروز درش را به جرم انتشار کتاب های مارکسیستی تخته کردند و مدیران اش را به زندان انداختند جلوی چشم تان بیاورید. ممکن است بگویید این ناشر بود. به من خواننده چه مربوط است. دِ مربوط است عزیز، مربوط است.

شما تا زمانی که غیر از کتاب های درسی کتابی در دست ندارید، فکر نمی کنید. وقتی فکر نمی کنید، زندگی برای تان همانی ست که دارید می کنید. یعنی غیر از آن چه اکنون به آن مشغولید، هیچ تصویر و تصور دیگری در مخ تان وجود ندارد که بخواهید تغییری در آن ایجاد کنید. اما...

اما روزی که یک کتابِ مخربِ ذهن به دست تان افتاد و شما اولین خط را خواندید، مغزتان شروع به کار می کند و دستگاه تفکرتان به راه می افتد. زندگی تان از همان لحظه شروع به خراب شدن می کند و واویلا...

این از نظر معنوی. از نظر مادی هم کتاب به طرق مختلف خانه خراب‌تان می کند. اول از همه پولی ست که بابت خرید کتاب می پردازید. می بینید از شکم خودتان و زن و بچه تان می زنید و دور از چشم همسر کتاب می خرید. ای گور پدر سارتر و ژید. ای گور پدر کامو و کافکا. ای گور پدر هدایت و شاملو.

حالا کتاب را قاچاقی می خرید، وقتی آن را در ردیف کتاب های کتاب‌خانه تان قرار می دهید، می بینید هی دراز شد؛ هی دراز شد. از اتاق نشیمن پیچید توی ناهارخوری از ناهارخوری پیچید توی اتاق خواب از قفسه رفت روی میز از روی میز رفت روی زمین از روی زمین رفت توی کارتن با کارتن رفت توی زیرزمین، از سطح زیرزمین رسید به سقف زیرزمین، بعد از محوطه ساختمان خارج شد رفت توی محوطه ساختمان پدر و پدر همسر و این جا شما سخن منطقی و سنجیده ی همسر گرامی را با حالت و میمیک صورتی که آدم را یاد حالت و میمیک صورت رابرت دنیرو موقع تهدید کوین کاستنر در فیلم تسخیرناپذیران می اندازد می شنوید که یا جای من است این جا یا جای این کتاب ها...

باز هم بگویم؟ معنی این، خانه خراب شدن نیست. معنی این، بیچاره شدن نیست...

حالا نه که بدبختی و بیچارگی ما کم است، عده ای می خواهند ما را بدبخت تر و بیچاره تر کنند. ویدئو ساخته اند که کتاب معرفی کنند و مردم را بیندازند توی هچل. شما این ویدئو را ببینید ولی گول نخورید! من این آگاهی ها را به شما دادم که نه کتاب بخوانید نه فکر بکنید نه حرف زیادی بزنید نه دنبال زندگی غیر نرمال باشید نه گول این ویدئوهای فریبنده را بخورید. آره جون ام! برو دنبال زندگی ات... راستی اسم خیابونی که توی این ویدئو می بینیم چی بود؟...

sokhan April 13, 2011 08:24 PM
نظرات