این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
هدف نویسندهی سیاسی و اجتماعی، درهمکوبیدن فکر قدیم در ذهن خواننده و ساختن فکر جدید به جای آن است. لازمهی موفقیت نویسنده، خواست صاحب فکر قدیم برای ترمیم یا تغییر است. اگر این خواست وجود نداشته باشد، راهی برای ورود به ذهن و شروع ترمیم و تغییر وجود نخواهد داشت. پس، موضوعِ ورود و آمادگیِ مخاطب به اندازهی محتوای فکر جدید اهمیت دارد. برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم. شما خانهای قدیمی را مشاهده میکنید که از نظرِ مهندسیِ امروز دهها نقطهی ضعف دارد. دیوارها و در و پنجرهاش عایق نیست؛ سیستم گرمایش و سرمایشاش قدیمی و هزینهبَر است؛ فضای تلف شدهاش زیاد است. شما به عنوان مهندس میتوانید این خانه را طوری ترمیم کنید که از هزینهها بکاهد و زندگی دلپذیرتری برای ساکنان آن فراهم آورد. شرط اول، رضایت صاحبخانه برای انجام چنین ترمیم و تغییریست. بسیاری از صاحبخانهها، در کمالِ ناباوریِ مهندسانِ جدید و تازهازراهرسیده، به آنچه دارند راضی هستند و مایل به پذیرش هیچگونه تغییری نیستند. حتی اگر شما فهرستی از مزایا در مقابل آنان ردیف کنید باز تغییری در عقیدهی آنان بهوجود نخواهد آمد.
فکر آدمی نیز چنین است. موضوع این نیست که فکر جدید، فکر خوب و آیندهسازیست؛ موضوع در وهلهی اول رضایت مخاطب برای طرد فکر قدیم و پذیرش فکر جدید است. بسیاری از نویسندگان سیاسی و اجتماعی ما بدون در نظر گرفتن این واقعیت، بلافاصله به اصل مطلب ورود میکنند حال آنکه مخاطب آمادگی پذیرش فکر جدید را ندارد.
برای این آمادهسازی چه میتوان کرد؟ یکی از کارهای موثر این است که پیش از طرح فکر جدید، در موردِ ضعفها و معایب فکر قدیم سخن بگوییم. با حوصله و ادب و طنز ضعفها و معایب فکر قدیم را نشان دهیم. در اثنای انجام این کار مراقب باشیم که این ضعفها و معایب را ذاتی مخاطب نپنداریم و احساسی در او بهوجود نیاوریم که مقصر است و یا بدتر از آن این ضعفها و معایب جزئی از وجود اوست که تا پایان عمر باید همراهش باشد. مخاطب نباید احساس تحقیر و سرخوردگی کند چه این احساس، او را در برابر فکر جدید مقاوم خواهد کرد و موجب لجاجت او در حفظ و درستپنداری فکر قدیم خواهد شد.
نویسندهی سیاسی و اجتماعی باید بپذیرد که فکر او قطعاً بهترین فکر نیست و فکر مخاطب نیز بدترین فکر نیست. همانقدر که در فکر جدید نویسنده میتواند عیب وجود داشته باشد، در فکر قدیم مخاطب نیز میتواند حُسن وجود داشته باشد. به عبارتی در هیچ از طرفین همه چیز سیاهِ سیاه و سفیدِ سفید نیست. خانهی قدیمی ممکن است انرژی را هَدَر دهد، ولی دلباز است. ممکن است برای بزرگسالان آسایش بیاورد ولی برای کودکان جذاب نیست. اگر این دیالکتیک در نظر گرفته نشود، نویسنده و مخاطب هر دو دچار جزم و تعصب و واکنشهای احساسی خواهند شد. بنابراین در هر دو طرف هم باید گوش شنوا و هم زبان گویا وجود داشته باشد. نویسنده باید این واقعیت را در نظر داشته باشد که سرمایهگذار در این میانه او نیست، بلکه مخاطب است. سود و زیان ترمیم و تغییر، بیش از نویسنده متوجه مخاطب است. اگر طرح نویسنده معیوب باشد این مخاطب است که خسارت خواهد دید. بنابراین، اهمیت و ارزش کار مخاطب در امر تغییر به مراتب بیش از اهمیت و ارزش کار نویسنده در امر ترویج است. اولی بهطور عملی و دومی به طور نظری در این تغییر نقش دارند و معلوم است که اگر خسارتی متوجه طرح شود این اولیست که آسیب خواهد دید. لذا نویسنده باید بسیار محتاطانه و نیز دلسوزانه با مخاطب برخورد کند. به عبارتی خود را جای او بگذارد و زیان او را در صورت شکست احتمالی زیان خود تصور کند.
این گونه برخورد، موجب اعتماد طرفین خواهد شد و درِ ذهنِ مخاطب، با این اعتماد به روی نویسنده باز خواهد شد. قدم اول به عنوان کوچکترین و در عین حال مهمترین قدم به این ترتیب برداشته میشود.
خودنویس محلیست برای ایجاد حس اعتماد میان نویسنده و خواننده. میان مهندس فکر جدید و صاحب فکر قدیم. میان طراح و سرمایهگذار. محلی برای ارائهی طرحهای جدی از طرف طراحان جدی. طراحانی که طرف مقابل را انسانی مانند خود میدانند نه وسیلهای برای آزمایشهایی که امروز یک چیز و فردا چیزِ دیگر میتواند باشد. طراحانی که روی طرح خود فکر کردهاند و جوانب آن را سنجیدهاند و مایل به وارد آمدن کوچکترین زیان و آسیب به مخاطب خود نیستند.
sokhan April 13, 2011 10:18 AM