این مطلب در خودنویس منتشر شده است.
امروز حادثهای غریب در عرصهی سیاست ایران رخ داد. دستکم از اوایل سال ۱۳۰۰ تا به امروز چنین حادثهای با چنین شکل دردناکی رخ نداده بود. هاله سحابی در مراسم تشییع جنازهی پدرش عزتالله سحابی در اثر فشار و ضربات وارده توسط ماموران امنیتی جان خود را از دست داد. چنین نمونهی غمانگیزی را صرفاً در تاریخ مذهبی میتوان سراغ کرد. آنچه امروز بر سر هاله آمد و آنچه دیروز بر سر مهندس عزتالله سحابی آمد، همانند ظلمهاییست که ما در داستانهای مذهبی شنیده و خواندهایم. ظلمهایی که دل را میسوزاند و اشک بر چشم آدمی مینشاند. جنایت سیاسی صِرف، چنین خاصیت احساسبرانگیزی ندارد. اگر کشته شدن امام حسین (ع) صرفاً به شکلی سیاسی اتفاق میافتاد و به شکلی سیاسی توصیف میشد، اثر چندانی بر قلبها و احساسات مردم نمیگذاشت. آنچه داستان امام حسین را اینچنین دنبالهدار کرده است و به یاد آوردن آن بعد از صدها سال همچنان اشک از چشم مردمان جاری میکند، ظلمیست که بر او و خاندان او رفت. کیفیت این ظلم متفاوت بود. ظالم بسیار شقی و خونخوار بود؛ رحم نداشت و احساسات انسانی در او مرده بود. یزید و سپاهیان او در قصهی امام حسین، ظلم را به شدیدترین و رذیلانهترین شکل ممکن اِعمال میکردند و این ظلم با ظلم یک حاکم جبار سیاسیکار متفاوت بود. در داستان امام حسین لشکریان یزید صرفاً هفتاد و دو نفر را نمیکشتند. از نظر نظامی، آنها میتوانستند به لحاظ کثرت جمعیت به ناگهان به خیمهها یورش برند و سر همه را در عرض پنج دقیقه ببرند و غائله را ختم کنند. جریان کشتار هفتاد و دو تن اما با یک حالت اسلوموشن و با زجرکش کردن و آزار دادن و تشنه گذاشتن و از پا انداختن تدریجی همراه بود. این زجر و آزار، قلب هر انسان آزادهای را به درد میآوَرَد و مظلومیت زجردیدگان، خشم تاریخخوانان را بر میانگیزد و نفرت بی حد از ظالم در آنها پدید میآوَرَد.
درگذشت مظلومانهی عزتالله سحابی و دخترش هاله، چنین حالتی را در ما جماعتی که از امروز صبح شاهد و ناظر این جنایت بودیم و اخبارِ آن را دقیقه به دقیقه دنبال میکردیم به وجود آورده است. جلوگیری از تشییع جنازهی مهندس و دفن شبانهی هاله، این جنایت را تبدیل به تراژدی دردناکی نموده و مظلومیتی را به تصویر کشیده که باعث نفرت بی حد از عملکرد ظالم میشود.
در اینجا نیز به مانند رویدادهای تلخ مذهبی، احساسات ماست که غلیان میکند و بر منطق چیره میشود. آیا باید جلوی این احساسات را گرفت و آن را به نفع منطق سرکوب کرد؟ آیا احساساتی شدن در چنین شرایطی مانع از تعقل و خردورزیست و هر آنچه بر خلاف منطق است اشتباه است؟ به گمان اینجانب، ما، به عنوان انسان، تنها با منطق و حسابگری زندگی نمیکنیم و احساسات، بخشی از وجود ماست که کنشها و واکنشهای روحی ما را تنظیم میکند و به تعادل میرساند. در چنین وضعیت و شرایط بحرانییی ابداً عیب نیست که بخواهیم فریاد بزنیم، و هر آنچه در دلمان است بیرون بریزیم و بدترین واژهها را نثار عملهی ظلم نماییم. این حق ماست؛ این طبیعت ماست. اما باید مراقب باشیم که این وضع نباید همیشه بر ما حاکم باشد. این احساسات را باید انگیزهای کنیم برای عمل منطقی. به عبارتی احساسات ما باید مثل بنزین، به اندازه، وارد ماشین منطق شود و آنرا به حرکت در آوَرَد. عدم کنترل احساسات باعث احتراق و آتشسوزی خواهد شد.
خودنویس در این ایام غمزده، محلیست برای بروز احساسات انسانی ما. این احساسات باید به عملکرد منطقی و موثر منتهی شود. ایرادی نیست که چندی بازتاب احساسات انسانی را در صفحات خودنویس ببینیم. مرگ جانگداز هاله سحابی مانند مرگ اسطورههای مذهبی نه تنها دل انسانهای رئوف، که دل سنگ را نیز به درد میآورد. یادش گرامی باد.
sokhan July 14, 2011 01:27 PM