به دعوت اسد علیمحمدی عزیز و بیلی در بازی وب لاگی علت رکود وب لاگ ها شرکت می کنم و این چند خط را می نویسم. علت رکود "وب لاگ" ف.م.سخن، پُرکاری در سایر بخش های وب است. به عبارت دیگر علت ننوشتن در وب لاگ، نوشتن در سایر بخش های وب است. ممکن است سوال شود چند خط نوشتن که دشوار نیست؛ دشوار نیست، ولی من نسبت به نوشته هایم وسواس بسیار دارم. چه یک خط، چه یک صفحه، چه ده صفحه، باید هم از نظر محتوا، هم از نظر شکل -به نظر خودم- کامل و بی عیب باشد. این وسواس شاید عیب باشد، ولی این عیب جزو خصائل من است و کاریش نمی توانم بکنم. مثلا همین کلمه ی "کاریش" را مطمئن نیستم در این نوشته بگذارم یا نگذارم، و شاید برای بررسی "ش" آخرِ آن و این که چرا به جای "آن را" می نشیند، یکی دو کتاب را ورق بزنم تا ببینم استفاده از آن جایز است یا نیست، و فرقی هم نمی کند که من این مطلب را در وب لاگ کم خواننده ام بگذارم، یا در خبرنامه ی گویا. این از نوشتن.
ممکن است سوال شود چرا مطالبی را که در خبرنامه گویا و وب لاگ گویا و سایت خودنویس نوشته ام در وب لاگ ام به موقع منتشر نمی کنم و می گذارم همه یک جا جمع شوند، بعد این کار را می کنم. قبلا فقط لینک مطالب را در وب لاگ ام می گذاشتم و این کارْ آسان بود. اما به خواست مهندس برجیان عزیز، مدتی ست کل مطالب را می گذارم و این گذاشتنِ مطلب، نه به خاطرِ خودِ مطلب که به خاطر گذاشتن عکس ها و ویدئوها و لینک ها، کار دشوار و وقت گیری ست که باید یکی یکی انجام شود، و چون در این زمینه هم وسواس و دقت بیش از حد دارم و می خواهم همه چیز کامل باشد، وقت زیادی باید صرف کنم، بخصوص وقتی مطالب روی هم انباشته می شود، تنبلی هم مزید می گردد و هر ماه، یا دو ماه یک بار که فراغتی حاصل می کنم، این کار را انجام می دهم.
خلاصه این که رکود وب لاگ من نه به خاطر تنبلی در نوشتن، که به خاطر زیاد نوشتن، و تلاش در جهت بالا نگه داشتن کیفیت مطالب است. با تشکر از اسد عزیز به خاطر ایده های خوب اش در زمینه ی فعال کردن وب لاگ ها و به امید رونق هر چه بیشتر وب لاگ ها و اصولا نوشتن در سطح وب.
حیاتِ وب لاگ فارسی در تاریخ 16 شهریور 1380، برابر با 7 سپتامبر 2001 با این جملات آغاز شد:
"weblog (وب نوشت) اصلا يعني چي؟ وب نوشت بر وزن دست نوشت يك اصطلاح من در آوردي است! خيلي جدي نگيريد! اما weblog به وب سايت يا homepage اي ميگن كه شامل نوشته هاي شخصي يك نفر راجع به چيزها و نكات جالبي كه ميبينه يا بهشون فكر ميكنه هست. weblog ها معمولا هر روز update مي شوند. ميتونيد مجموعه اي از weblog كلي آدم رو در اين قسمت از سايت google ببينيد. وب نوشت من شامل چه چيزهايي ميشه؟ ... از نكات جالبي كه در طول روز از اينور و اونور مي خونم و مي شنوم ... تا چيزهاي جالبي كه روي وب پيدا مي كنم ... تا فكرها و نكاتي كه به ذهنم مي آد ... همه چي! ..." «وب لاگ سلمان جریری»
نه آقای جریری، نه فارسی زبانان دیگری که در آن سال به طور خیلی محدود با اینترنت آشنا بودند، هرگز تصور نمی کردند که این جملات، آغازی باشد برای یک زندگی اجتماعی مجازی و عده ی زیادی از جوانان و میانسالان و پیران را به خود جذب کند؛ عده ای را برای نوشتن، عده ای را برای خواندن، عده ای را برای نظر گذاشتن.
نوشتن در وب لاگ اما نوشتن ساده و خشک و خالی نبود. نوشتن از خود بود. نوشتن بدون سانسور از پنهان ترین لایه هایی که در درون هر انسانی وجود دارد اما مجال بروز و آشکار شدن پیدا نمی کند. وب لاگ چنین جایی بود. هر کسی می توانست هر چه را که در سر دارد بنویسد و نوشته اش را برای خواندن در اختیار دیگران قرار دهد.
این نوشتن در عین شیرین بودن، خطرناک هم بود؛ خیلی هم خطرناک بود؛ برای آن ها که می ترسیدند نوشته هایشان به دست دوست و آشنا و خانواده بیفتد و نویسنده ی آن ها شناخته شود، تا آن ها که در زمینه های سیاسی و اجتماعی و مذهبی می نوشتند و هر آن احتمال دستگیری شان می رفت.
حکومت اسلامی در به در به دنبال وب لاگ نویسان موثر سیاسی بود. به هر طریق ممکن می خواست آن ها را گرفتار کند. حکومت توانست برخی را با دنبال کردن گیر بیندازد، برخی را هم با پای خودشان به مسلخ بکشاند.
یکی از آن به مسلخ رفتگان که هنوز هم باز نگشته و زیرِ ساطورِ قصابِ عقاید قرار دارد، حسین درخشان بود. حسین درخشان به حق پدر وب لاگ نویسی فارسی لقب گرفت. اگر چه سلمان جریری اولین پستِ اولین وب لاگِ ایرانی را نوشت و منتشر کرد، اما تلاش ها و فعالیت های حسین درخشان بود که وب لاگ را در اذهان آشنایان با اینترنت جا انداخت و آن ها را به نوشتن ترغیب کرد. همین امروز شما به سختی می توانید کسی را پشت میز کامپیوتر بنشانید که مثلا فلان خبر را بخواند. هزار بهانه می آوَرَد که از پشت میز بلند شود و به سراغ روزنامه ی کاغذی خودش برود. این که کسی حاضر شود با تمام سختی های کار با کامپیوتر، پشتِ آن بنشیند و آن چه را که در سر دارد تایپ کند و با زحمتی که در زمان خودش کم هم نبود و امروز هم کم نیست آن را روی وب بفرستد هنری می خواهد که حسین درخشان داشت.
او با پای خودش به مسلخ رفت. اما بودند و هستند کسانی که توانستند در طول ده سال گذشته دم به تله ندهند و از چنگال حکومتی که سخت به دنبال شان بود بگریزند. نام مستعار اگر چه وسیله ای برای حفظ جان بود اما همیشه به کارنمی آمد. حسین رونقی ملکی که با نام مستعار بابک خرمدین می نوشت، یکی از وب لاگ نویسانی بود که به رغم نام مستعارش گرفتار شد.
سالی که وب لاگستان فارسی کار خود را آغاز کرد خبری از فیس بوک نبود. سه سال وقت لازم بود تا مارک زاکربرگ به فکر راه انداختن شبکه ی اجتماعی اش بیفتد. با آمدن فیس بوک، وب لاگستان فارسی –یا لااقل آن قسمت کلاسیک اش که ما می شناختیم و دنبال می کردیم- از رونق افتاد. وب لاگ نویسان به کوتاه نویسی در فیس بوک روی آوردند و "فیسبوکباز" شدند. اکنون "فیسبوکستان فارسی" یکی از قدرت مند ترین و پر رونق ترین بخش های فیسبوکستان جهانی ست. راحتی به اشتراک گذاشتن نوشته و عکس و موسیقی و لینک و غیره، وب لاگ نویسان را به نوشتن و ماندن در فیس بوک ترغیب کرده است.
وب لاگ های فارسی، تاثیری را که باید می گذاشتند گذاشتند. ضربه ای مثبت به فرهنگ مانده و بیات شده و بوی نا گرفته وارد کردند و مستقیم و غیر مستقیم، راه های جدیدی را برای اندیشیدن و نوشتن پیش پا نهادند.
امروز، ده سال بعد از اولین پست سلمان جریری و تلاش های حسین درخشان، جهانِ ما ایرانیان، کلاً دگرگون شده است. بخش کوچکی از این دگرگونی به خاطر وب لاگ نویسی و وب نویسی ست. این بخش، هر چند کوچک، شاید هم خیلی کوچک، تَرَکی ست که موجب فرو ریختن سدّ تحجر و خشک اندیشی خواهد شد. به همین خاطر ده سالگی وب لاگ فارسی را گرامی می داریم و فرا رسیدن این روز را به وب لاگ نویسان، بخصوص وب لاگ نویسان کلاسیکی که اسامی شان توسط آقای اسد علی محمدی صاحب وب لاگ بیلی و من گرد آوری شده است تبریک می گوییم. وب لاگ های کلاسیک را از اینجا می توانید مشاهده کنید.